29 بهمن 56 در تبریز چه گذشت؟
اهانت علنی به مرجعی دور از وطن، درست بعد از آن تجلیل گستردهی بیسابقه پس از درگذشت فرزندش بویژه در قم، انفجاری ایجاد كرد كه در وهلهی اوّل طلاب به راه افتادند و تظاهرات كردند و مأموران هم با تیراندازی تعدادی را به شهادت رساندند با اولین قطرههای خونی كه از بدن فرزندان امام صادق (ع) و فرزندان امام در قم ریخته شد نهضت اوج گرفت.
با روی كار آمدن جمشید آموزگار در سال 1356، سیاست رژیم عوض شد.8 برنامههایی كه آیتالله قاضی در تبریز با صبر و حوصله تدارك میدید، قدرت و عمق بیشتری مییافت؛ چه زمینه به گونهای فراهم شده بود كه دیگ سنگی تبریز9 شرایط لازم را برای جوشیدن پیدا كند.
سال 1356 سال شتاب نهضت اسلامی با حوادث مهمی چون رحلت حاج آقا مصطفی خمینی، رحلت دكتر شریعتی، اهانت روزنامهی اطلاعات به رهبری نهضت، قیام 19 دی قم در اعتراض به اهانت صورت گرفته و سرانجام قیام 29 بهمن تبریز در چهلم شهدای قیام مردم قم است. هر یك از حوادث پیش گفته از عوامل شتابزای نهضت برای تبدیل به قیام همگانی بود. آذربایجان هم چنانكه در تاریخ پر فراز و نشیب ایران نقش مهمی داشته در جریان نهضت اسلامی هم با قیام شورانگیز 29 بهمن پیوستگی گسستناپذیر خود با ایران و حركت اسلامی مردم آن اثبات كرد. قیام مردم تبریز در سال 1356 در واقع عكسالعمل مردم غیور آذربایجان به اهانت صورت گرفته به ساحت مرجعیت و زعامت سیاسی مذهبی تشیع بود. چندی قبل از این قیام، مراسم باشكوهی برای تجلیل و ترحیم فرزند ارشد امام خمینی حاج آقا مصطفی در تبریز منعقد شده بود.
فضای باز سیاسی و شهادت آیتالله حاج مصطفی خمینی
با روی كار آمدن كارتر و تغییر و تحولاتی كه در فراسوی مرزهای ایران روی داد، هیأت حاكمهی وابستهی ایران نیز دچار تغییراتی شد. سیاست فضای باز سیاسی كه شاه پس از روی كار آمدن دموكراتها در پیش گرفت، در واقع سوپاپی بود برای پیشگیری از انفجاری كه آمریكاییها وقوع آن را به سبب اختناق حاكم بر ایران نزدیك میدیدند.
با سیاست فضای باز سیاسی كه تا حدودی از فشار و اختناق كاسته شد، جلسات هفتگی روضه منزل آقای قاضی كه در واقع جلسات سیاسی بود، گستردهتر شد و هر هفته بر تعداد شركتكنندگان آن اضافه میشد؛ ضمن آنكه با رهبر كه دور از وطن به سر میبردند نیز همچنان رابطه داشتند.
دانشگاه تبریز هم پشتوانهای دیگر برای جریان طرفدار نهضت امام در تبریز بود. دانشجویان مذهبی كه به فعالیتهای سیاسی علاقهمند بودند، اغلب با آیتالله قاضی رابطه برقرار میكردند و در نمازهای جماعت او در مسجد شعبان حاضر میشدند. در این اوضاع و احوال بود كه خبر شهادت فرزند بزرگ رهبر دور از وطن، نهضت ایران را در اندوه و ماتم فرود برد. یكی از نزدیكان آقای قاضی میگوید:
«آقای قاضی علاقهی خاصی به حضرت امام داشتند. شاید من كمتر نظیر آن را دیدهام. در رحلت آیتالله سید مصطفی خمینی هم ایشان را بسیار ناراحت و دلگیر [شدند] حتی به من گفتند اگر یكی از فرزندان من و یا همهشان در میگذشتند، من این چنین ناراحت نمیشدم كه از رحلت آیتالله مصطفی خمینی ناراحت شدم»1
آیتالله قاضی و مریدان امام در تكاپو و تلاش بودند كه به هر طریق مجلس ختمی منعقد نمایند. حسین علایی از دانشجویان دانشگاه تبریز در آن مقطع میگوید:
«ما كه آمدیم تبریز رفتیم خدمت آیتالله قاضی طباطبایی كه نمایندهی امام بودند در آنجا و آقایان دیگر. از آقای قاضی خواهش كردیم شما بیایید مجلس بگیرید برای حاج آقا مصطفی خمینی… ما خواهش كردیم از آقای قاضی كه شما بیایید اطلاعیه بدهید برای رحلت و شما مجلس بگیرید. البته گروههای دیگر هم بودند، خود آقای قاضی هم مصمم بودند نه اینكه حالا مثلاً ما هم رفته باشیم…»2
سرانجام در 12 آبان 1356 از طرف آیتالله قاضی با مجلسداری مرحوم حاج مهدی فهیمی3 در مسجد آیتالله بادكوبهای مجلس بزرگداشتی از ساعت 4 تا 6 بعد از ظهر منعقد شد. سخنران توسط آقای فهیمی با وسیلهی شخصی از تهران آورده شده بود. همه چیز برای ذكر نام امام آمده شده بود. حجتالاسلام سید احمد حسینی همدانی، حدود یك ساعت دربارهی مسائل مذهبی و رحلت فرزند امام و تجلیل از مقام علمی و فقهی او سخن گفت و چند بار نام امام خمینی را بر زبان راند. حضور گستردهی مردم تبریز در این مجلس بزرگداشت، قوت قلبی برای آقای قاضی و مبارزان مسلمان بود و نشان از این داشت كه مردم بدون توجه به فشارهای رژیم، در پی راهی برای نشان دادن اعتراضات به حق خود هستند. نقشی كه دانشجویان در این روز ایفا كردند، بسیار جالب بود.
اعلامیههای ضد رژیم را در آن مجلس پخش كردند و شب تعدادی از آنها به اتهام پخش اعلامیه در كوی ولیعصر دستگیر شدند.4 آقای قاضی هم با ارسال نامهای توسط پیك، این ضایعه را به محضر امام تسلیت گفت. امام نیز به آن نامه پاسخ دادند.
تبریز در آستانهی قیام 19 دی قم
اندك اندك دوران تدارك صبورانهی نهضت به سر میآمد. ایام محرم، خصوصاً روزهای تاسوعا و عاشورا، موقعیت مناسبی برای ابراز مخالفت با رژیم بود. در این دو روز آیتالله قاضی در مسجد مقبره در حضور هزاران عزادار حسینی به منبر رفت و به انتقاد از عملكرد رژیم و نهادهای آن پرداخت.5 او در مورد حجاب گفت:
«دروغ به این بزرگی میشود با وجود شش هفت آیه در مورد حجاب، جلوی چشم شما مینویسند نه در اسلام حجاب است و نه در قرآن… این آیهی حجاب نیست، بیحیا چرا مینویسی؟ اگر مسلمان هستید، چرا مینویسید؟ اگر مسلمان نیستید، با زنان مسلمانان چكار دارید؟ میخواهید كه دورانهای گذشته را مجدداً درست كنید. 17 دیها را تكرار كنید. از زنان مسلمان چرا آزادی سلب شود؟»
دوازدهم محرم هم در سخنرانی شدیداللحنی رژیم را مورد حمله قرار داد و گفت:
«خدایا چگونه است، در این مملكت یك نفر نیست داد و فریاد بكند و حرفش را بزند. وقتی هم حرفی بگویی، آن مسائل تكرار میشود [دستگیری، زندان، تبعید]. مرتب برمیدارید در روزنامهها مینویسید در قم فلانی صحبت كرد. خوب صحبت كرده است روحانی حقیقی اوست… چه خواهد شد. داد و فریاد آدم به جایی نمیرسد!
آخر به این نحو كه نمیشود، این جوانهایی كه داد و فریاد میكنند، این جوانها چه میگویند؟ به اینها رسیدگی نمیكنند، نمیگویند چرا چنین میكنید، چرا میزنید شیشهها را میشكنید؟ اینها را صدا میكنند رسیدگی میكنند… جای دعوا و معركه نیست كه، همه افراد یك كشور هستید،…
آدم صدا میكند میگوید پسرم چه میگویی؟ ببینید دردش چیست؟ در جواب این را میگوید اینگونه قوانین را دلیل میگوید! ما كه نیستیم ما را خفه كنید، اینكه نمیشود خفه كرد، با سركوب و اختناق نمیشود…»
رژیم در مخمصهی عجیبی مانده بود. آن مختصر فضای باز سیاسی، در حالی ایجاد شده بود كه فرزند رهبر مخالفان، تمام اذهان را متوجه امام خمینی كرده بود؛ چیزی كهشهادت6 خواست رژیم نبود. رژیم خود را ناچار از آن میدید كه اقداماتی برای خنثی كردن مقبولیت روزافزون او داشته باشد. انتشار مقالهی «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در 17 دی، سالروز كشف حجاب توسط رضاشاه، جواب رژیم در مقابل این محبوبیت رو به گسترش عمومی بود.6
اهانت علنی به مرجعی دور از وطن، درست بعد از آن تجلیل گستردهی بیسابقه پس از درگذشت فرزندش بویژه در قم، انفجاری ایجاد كرد كه در وهلهی اوّل طلاب به راه افتادند و تظاهرات كردند و مأموران هم با تیراندازی تعدادی را به شهادت رساندند با اولین قطرههای خونی كه از بدن فرزندان امام صادق (ع) و فرزندان امام در قم ریخته شد نهضت اوج گرفت.7
با روی كار آمدن جمشید آموزگار در سال 1356، سیاست رژیم عوض شد.8 برنامههایی كه آیتالله قاضی در تبریز با صبر و حوصله تدارك میدید، قدرت و عمق بیشتری مییافت؛ چه زمینه به گونهای فراهم شده بود كه دیگ سنگی تبریز9 شرایط لازم را برای جوشیدن پیدا كند.
تبریز حماسه میآفریند
در طی این دوران (1342 تا 1356) آیتالله قاضی بیكار ننشسته بود؛ در ادارات، كارخانجات خصوصاً تراكتورسازی و حتی در خود ادارات دولتی افرادی جذب نهضت اسلامی شده بودند. تدارك گستردهای در جریان بود كه از این فرصت ایجاد شده چیزی را كه سالها در انتظارش بود به نحو احسن به اجرا درآورد.11
برنامههایی كه در خفا در حال طرح بود كه تا قبل از زمان اجرای آن، هیچكس نباید از آن مطلع میشد. جلساتی با دانشجویان كه در این مقطع نقش مهمی ایفا كردند، برگزار شد. برنامهی طرح شده، این بود كه پس از برگزاری مراسم ختم، مردم به هدایت دانشجویان در خیابانهای اصلی تبریز به تظاهرات بپردازند. آیتالله قاضی از دانشجویان خواسته بود در جریان قیام از حمله به اماكن عمومی و مردمی جلوگیری كنند، در غیر این صورت او تأیید نخواهد كرد. تداركات گستردهای هم برای مقابله با نیروهای ساواك و شهربانی صورت گرفته بود، از جمله قرار بود در چند نقطهی حساس شهر، كامیونهای آجر خالی كنند.
با تلاش آقای قاضی، روز پنجشنبه 27 بهمن، اعلامیهای به امضای روحانیون تبریز صادر شد كه از مردم تبریز میخواست روز شنبه، ضمن تعطیل عمومی، از ساعت 10 الی 12 صبح در مسجد حاجی میرزا یوسف، واقع در سر بازار، برای سوگواری حضور یابند. تمام اقشار مختلف مردم، كارگران، بازاریان و دانشجویان در تدارك برگزاری چهلم شهدای قم بودند.
شب 29 بهمن، اعلامیهای به امضای آیتالله قاضی در خصوص تعطیلی بازار تبریز در روز 29 بهمن تهیه و در سطح شهر تبریز توزیع شد. همان شب، شبكهی مخفی مبارزان تبریزی، یك آتشسوزی عمدی در كارخانهی تراكتورسازی ترتیب دادند. با به آتش كشیدن چوبهای بیمصرف در محوطهی كارخانه، كه از تمام نقاط شهر تبریز رؤیت شد، پیامی برای مردم و مبارزان اعلام شد كه فردا صبح چه باید بكنند.
طلوع خورشید روز سرد زمستانی شنبه 29 بهمن، خبر از رخدادی عظیم داشت. مردم از آغاز صبح در تب و تاب برگزاری مراسم بزرگداشت چهلمین روز شهدای قم بودند. با تعطیلی عمومی بازار در این روز، چند ساعت قبل از شروع زمان مجلس ختم، مردم راهی مسجد قزللی شدند. به دستور استاندار آذربایجان، در مسجد بسته بود. در حالی كه شب 29 بهمن جلیل آقا از طرف آیتالله قاضی به خادم مسجد قزللی مراجعه كرده و گفته بود فردا مراسم اربعین شهدای قم برگزار میشود و دستور داده بود كه صبح زود مسجد را برای مراسم آماده كند. نیمه شب، آقای قاضی توسط دكتر صدری مهربانی- شهردار وقت تبریز- از دستور بسته بودن درب مساجد، بویژه این مسجد، آگاه شد.
هر لحظه بر انبوه مردم گردآمده در بازار تبریز افزوده میشد. شهربانی از باز كردن مسجد ممانعت كرده بود. حقشناس- رئیس كلانتری 6 تبریز (كلانتری بازار)- با تعدادی نیروهای تحت امرش برای متفرق كردن مردم وارد عمل شد. ضمن فحاشی به مراجع تقلید، اعلامیهای را كه روی در مسجد زده بودند، پاره كرد و با تهدید به مردم گفت: «در طویله بسته است، به دنبال كارتان بروید.» این برخورد گستاخانه، بر غیرتمندان تبریزی بسیار گران بود. اهانت به خانهی خدا، چیز كمی نبود. جوانی از جوانان غیور تبریزی به نام «محمد تجلا»، از سخنان او عصبانی شد و به سروان مزبور اعتراض كرد.10 حقشناس11 با اسلحهای كه در دست داشت به سمت محمد حمله كرد، سینهی او را هدف قرار داد و شلیك كرد و این آغاز قیام بود. مردم جسد غرق در خون محمد تجلا، اولین شهید قیام خود، را بر دست گرفته و به راه افتادند. یكی از شاهدان عینی نوشته است:
«نخست هزاران نفر بودند، ساعت 9 صبح به دهها هزار تن رسیدند و ساعتی بعد، این جنگل روینده انسانی روی تمام شهر سایه انداخت، شكوه قیام و نبرد، شعارهای تند و آتشین بود. اكثر آنها بر دیكتاتور و دیكتاتوری میتاخت. مردم، مجازات قاتلان شهدای قم را میخواستند. ندای آزادی زندانیان سیاسی را سر میدادند و بازگشت آیتالله خمینی را- به مثابه سمبل مبارزهجویی مذهب مترقی با دار و دستهی استبدادی- میطلبیدند. پلیس به دلیل انبوه تظاهركنندگان بیپروا در دقایق نخستین، جرأت هجوم به آنها را نداشت، امّا پس از آنكه كامیونهای لبریز از پلیس به اصطلاح ضد اغتشاش و نیروهای تربیت شدهی اونیفورمپوش سر رسیدند، حمله به تظاهركنندگان آغاز شد. همین كه صدای گلولهها در شهر طنین انداخت، هزاران تن از مردم با چوب و چماق و سنگ به حملهی متقابل دست زدند…»
قیام شورانگیز سازمانیافتهی مردم تبریز به رهبری علما در راستای نهضت اسلامی شروع شد. دیگ سنگی تبریز میجوشید و تا فروكشیدن نظام شاهنشاهی از جوشش نیفتاد. در اولین ساعات قیام، نیروهای پلیس و شهربانی با گستردگی غیرقابل تصور از كنترل اوضاع عاجز شدند. تمامی مراكز فساد و فحشا و مراكزی كه مروج فرهنگ منحط غربی بودند، در خشم انقلابی مردم سوختند. سینماها، مشروبفروشیها، هر آنچه تداعیگر سلطهی شاهنشاهی بود، پایگاه حزب رستاخیز، كاخ جوانان، بانك صادرات، بانكهای ایران و انگلیس، ایران و آمریكا و… همه مورد حمله واقع شدند. شعارهای مردم بسیار جالب بود: یاشاسین خمینی (زنده باد خمینی)، صلوات، مرگ بر دیكتاتور، بیز بوشاهی ایسته میروخ والسلام (این شاه را نمیخواهیم والسلام).
با وجود قهرآمیز بودن قیام مردم، نظم خاصی بر حركت توفندهی مردم حاكم بود. آیتالله قاضی از دانشجویان مبارز خواسته بود كنترل قیام را در دست بگیرند، و نگذارند به مدارس، بیمارستانها، مهدكودكها، و اموال مردم آسیبی وارد شود. از این رو دانشجویان در هدایت و سازماندهی به این خیزش مردمی نقش حساسی ایفا كردند. عوامل متعددی در گسترش قیام مؤثر بود. ظهر، مدارس شهر تعطیل شد و جوانان نیز به قیام پیوستند. اوضاع وخیمتر از آن بود كه تصور میشد.
شاه شخصاً دستورات موكدی در خصوص سركوبی قیام صادر كرد:
«الف- فرمان همایونی كه در ساعت 11 به وسیلهی تیمسار سپهبد جعفری- جانشین ریاست- به استاندار ابلاغ گردیده بود به شرح زیر قرائت گردید:
1- در نظام امور و وظایف محوله، به هیچوجه سستی به كار برده نشود.
2- دستگیرشدگان و زخمیها بازجویی و شناسایی شوند.
3- كسانی كه مغازهها را بستهاند، نهایت شدت عمل به آنها اعمال شود.
4- مأمورین دربارهی بانكهایی كه به آنها خسارت وارد شده، گزارش تهیه كرده و مشخصات متهمین به دادگاه داده شوند، تا خسارت وارده جبران گردد.
ب- نتیجهی مكالمهی تلفن تیمسار استاندار آذربایجان شرقی با نخستوزیر هم به شرح زیر مطرح گردید:
1- استاندار آذربایجان شرقی، با نهایت قدرت عمل نماید.
2- دستگیرشدگان بازجویی شوند.
3- در صورت مقاومت سركوب گردند.
4- تیم فیلمبرداری از تهران اعزام میگردد. مأمورین در انجام مأموریت آنان، جهت فیلمبرداری از اماكن و تأسیسات خسارت دیده تسهیلات لازم فراهم نمایند.
5- بنا به اوامر مطاع مبارك شاهنشاه آریامهر، كلیهی پمپ بنزینها و مخازن نفت و بنزین و كارخانجات باید تحت مراقبت شدید قرار بگیرند.
6- تیمسار استاندار با آقای قاضی واعظ شهر تماس تلفنی حاصل نموده و مقرر گردید كه همراه چند نفر از روحانیان در مساجد مختلف شهر تبریز مردم را به رعایت نظم و آرامش دعوت نمایند.»12
در پی این اقدامها، ساعت 16 نیز جلسهای با حضور مقامات مسؤول آذربایجان شرقی برای رسیدگی و ارزیابی این قیام تشكیل شد. با مقاومتهایی كه در پادگان تبریز برای سركوبی مردم صورت گرفته بود، امكان استفاده از نیروهای این پادگان برای رژیم فراهم نشد. از این رو از پادگانهای شهر عجبشیر و مراغه و مرند درخواست كمك كردند. آیتالله قاضی وقتی از عزیمت این نیروها اطلاع پیدا كرد، تلاش كرد هیجانهای مردم را كنترل كند تا مبادا با ورود نیروهای تازهنفس، این قیام به یك قتلعام عمومی تبدیل شود.
تظاهرات مردم از ساعت 10 صبح تا ساعت 30/17 ادامه داشت و از ساعت 6 بعد از ظهر، دیگر آرامش برقرار شد و نیروهای رژیم به وسیلهی جرثقیلهای ارتشی، خودروهای سوخته را از خیابانها جمعآوری كردند.13 روز بعد هم تظاهراتهای پراكندهای روی داد.
چند روز پس از قیام، هیأت عالیرتبهای به ریاست ارتشبد جعفر شفقت، مأمور رسیدگی به این قیام شدند و جلساتی متعدد با حضور معتمدین شهر تبریز برگزار كردند. در یكی از این جلسات، حاج مصیب چاروقچی با صراحت تمام به سخنرانی پرداخت. علمای آذربایجان هم از طریق اعلامیهای علل و انگیزههای این قیام را به اطلاع هیأت بازرس و مردم رساندند. آیتالله قاضی طباطبایی زیر آن اعلامیه نوشت:
«بسمهتعالی
عین مضمون متن نامهای است كه حضرات آیات عظام و علمای اعلام و خطبای گرام تبریز به هیأت اعزامی رسانیدهاند و نظر بر اینكه مطالب مندرجه و خطاب در این نامه وارونه نشود و جلوگیری از هرگونه شایعهسازی و اكاذیبپردازی گردد، برای اطلاع عموم افراد و طبقات محترم نشر گردد.
سید محمدعلی قاضی طباطبایی»
ضربهای كه رژیم شاه از این قیام خورد بسیار مؤثر و غیر منتظره بود؛ به طوری كه محمدرضا پهلوی در اوّل اسفند ماه در جلسهی شورای اقتصاد، دربارهی این حوادث مطالبی گفت كه از بزرگی واقعه حكایت داشت:
«در اینجا یكی از حاضرین جلسه كه زنجانی است، میگوید: قربان! به طور كلی تبریزیها خیلی وطنپرست هستند و 99 درصد آنها شاهدوست میباشند؛ ولی در میانشان گاهگاهی اتفاق میافتد كه یك عدهای مخرب پیدا میشوند و مطالبی را… (شاه با عصبانیت پاسخ میدهد) پس عرق وطنپرستی شما چی؟ پس چرا جواب اینها را نمیدهند؟ من نمیفهمم بعد از این وقایع، آن هم آذربایجانی كه اشغال خارجی در رژیم دموكرات و پیشهوری و تمام آن اوضاع ناامنی را كشیده، آخر این خمینی چه كار كرده برای مملكت كه میرود به نفع خمینی شعار میدهد! چطور ممكن است، حالا اگر فقط تركها میگفتند كه میدانستم به شما چه بگویم؛ ولی چون جاهای دیگر میگویند، من میگویم این ایرانی است؟! این احساسات ایرانی دارد؟!» 14
اولین واكنشی كه رژیم پس از اعلام حكومت نظامی در تبریز نشان داد، آغاز موج دستگیری بعضی از مردم، به ویژه دانشجویان مظنون به شركت در قیام بود. شاه دستور داد مأمورانی را كه در پیشبینی و جلوگیری از واقعهی تبریز قصور كردهاند، تنبیه شوند.15 سپهبد اسكندر آزموده- استاندار آذربایجان- به تهران احضار شد و رئیس شهربانی هم تسلیم كمیسیون بررسی واقعه شد.
اظهارنظرهایی كه از سوی شاه و وابستگان رژیم صورت میگرفت، این واقعه را بیاهمیت جلوه میدادند، در حالی كه چنین نبود. به قول امام خمینی:
«كشتار بیرحمانهی قم، ایران را به هیجان آورد و تبریز را به قیام همگانی مردانه در قبال ظلم و بیدادگری نشاند و كشتار دستهجمعی تبریز، ملت غیور ایران را چنان تكان داد كه در آستانهی انفجار است.»16
چهلم شهدای تبریز نزدیك میشد. گرچه مقامات امنیتی- انتظامی آذربایجان از برگزاری مراسم چهلم در تبریز ممانعت كردند، امّا نهضت قدمهای خود را دیگر برخلاف خواست رژیم برمیداشت. این بار نوبت یزد قهرمان بود و آیتالله محمد صدوقی، كه بین او و آیتالله قاضی آشنایی و روابط دوستانهای برقرار بود.
«كشتاری كه در تبریز صورت گرفت، فرصت را برای برگزاری مراسم چهلمین روز درگذشت كشتهشدگان مهیا ساخت و این مراسم دستكم در چهل و پنج شهر كوچك و بزرگ برگزار شد.»17
امام خمینی به عنوان مظهر و سمبل مقاومت و مخالفت با رژیم پهلوی، كسی كه این قیام و قیام 19 دی در پی اهانت به او شكل گرفته بود، شاهد و ناظر این وقایع بود. ایشان در 17 اسفند پیامی سراسر امید در تأیید قیام مردم تبریز و جایگاه رفیع آن در مبارزات ضد رژیم صادر كرد. در قسمتی از آن آمده است: «… زنده باشند مردم مجاهد عزیز تبریز كه با نهضت عظیم خود مشت محكم بر دهان یاوهگویانی زدند كه با بوقهای تبلیغاتی، انقلاب خونین استعمار را، كه ملت شریف ایران با آن صد در صد مخالف است، انقلاب سفید شاه و ملت مینامند و این نوكر اجانب و خودباخته مستعمرین را نجاتدهندهی كشور میشمارند…»
در این مدت آیتالله قاضی در تكاپوی تحریم عید نوروز بود. سرانجام اعلام كرد عید نوروز در تبریز گرفته نشود و پولهایی كه برای مراسم عید مصرف میشود را جمعآوری كنند و برای كمك به جنگزدگان لبنانی بفرستند. چهلم شهدای تبریز فرا رسید. آقای قاضی با نشانهی چهلم شهدای تبریز و اعلام عزای عمومی نماز جماعت را تعطیل كرد.
رژیم برای جبران شكست 29 بهمن، بر آن شد تا میتینگی با حضور جمشید آموزگار در تبریز برپا كند. ساواك در تدارك آوردن مردم روستاهای اطراف، به تبریز بود،18 از این رو به هدایت آقای قاضی تلاش همهجانبهای برای خنثی كردن اقدامات رژیم انجام شد. افرادی را به روستاها و شهرستانهای اطراف تبریز اعزام كرد تا مردم را از شركت منصرف كند. اجتماعی كه طرفداران رژیم با حضور جمشید آموزگار- نخستوزیر و مسؤول حزب رستاخیز- تشكیل دادند، نه تنها توفیقی نیافت، بلكه در نهایت به ضرر رژیم هم تمام شد.
و اینكه قیام 29 بهمن تبریز مجزا و مجرد از تاریخ نهضت اسلامی مردم ایران نبوده و نمیباشد نتایجی كه این قیام داشت هم منحصر به تبریز و آذربایجان نبود. ادامهی حركت و نهضت در چهلم بعدی شهدا قیام تبریز در یزد و جهرم و اهواز به حركت و قیامهای دیگر تبدیل شد و سلسلهی چهلمهای شهدا كه آغازگر آن تبریز بود پیام نهضت اسلامی را در سراسر ایران گسترد و پایههای حكومت پهلوی را به لرزه درآورد.
نویسنده: رحیم نیکبخت
منابع:
1.مصاحبه با دكتر محمدباقر صدری، 10/11/1377 یكی از نزدیكان آیتالله قاضی طباطبایی.
2. آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با سردار حسین علایی، جلسهی دوم، 4/5/1377.
3. از دوستان نزدیك آقای قاضی و از مریدان امام خمینی.
4. انقلاب اسلامی به روایت اسناد، جلد اوّل، تهران، مركز بررسی اسناد تاریخی، وزارت اطلاعات، 1376، ص 91
5. نوارهای این سخنرانیها موجود است.
6. امام خمینی در جواب سؤال خبرنگار روزنامهی لوموند كه پرسیده بود فكر میكنید فرزند شما به قتل رسیده است گفت: «من با قطع و یقین نمیتوانم بگویم چه اتفاقی افتاده است، ولی میدانم كه او شب قبل از درگذشتش صحیح و سالم بود و مطابق گزارشهایی كه به من رسیده است، اشخاص مشكوكی آن شب به خانهی او رفتهاند و فردای آن شب او فوت كرده است. چگونه؟ من نمیتوانم اظهارنظری بكنم، نارضایی مردم به این مناسب ابراز شد. مسلماً مردم خدمتگزار خود را دوست میدارند و مرا و نیز پسرم را خدمتگزار خود میدانند. دنبال این جریان هر كشتاری كه رژیم ترتیب داد، تظاهرات تازهای را به مناسبت چهلم كشتهشدگان موجب شد؛ امّا مطلب اصلی و اساسی پسر من نیست. مسألهی اساسی، عصیان و قیام همهی مردم برضد ستمگرانی است كه به آنها ستم میكنند. (طلیعهی انقلاب اسلامی، تهران مركز نشر دانشگاهی، 1363، ص 7).
7.این تنها اقدام رژیم برای تخطئهی رهبر نهضت نبود. در روزنامههای محلی و سراسری هم به همین مضمون منتشر شد؛ لیكن مقالهی روزنامهی اطلاعات شهرت پیدا كرد.
8. خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص 91.
9. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اوّل، اطلاعات، چاپ پنجم، 1371، ص 574.
10. آیتالله قاضی مردم تبریز را به دیگ سنگی تشبیه میكرد و میگفت وقتی این دیگ سنگی به جوش بیاید، دیگر از جوشش نخواهد افتاد.
.11 سرهنگ قائمی فرد، دفتردار آیتالله شریعتمداری، در دیداری كه با سرلشگر قاجار (فرماندهی ادارهی دوم ضد اطلاعات ارتش) در این خصوص گفت: مردم آنقدر تابع احساس هستند كه حتی یك نفر در تبریز (قاضی طباطبایی) به نام خمینی علم بلند كرد، میروند دنبالش و این ظرف یك سال نشده و ظرف چند سال این زمینه فراهم شده است كه شاه را از چشم مردم انداخته است…» (علی كردی، یك سند خواندنی، مجلهی 15 خرداد، سال ششم، شمارهی 27/26، ص 239).
12. علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، جلد هشتم، تهران، بنیاد فرهنگی امام رضا (ع)، 1358، ص 74
13.بعد از انقلاب اعدام شد.
14 .انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواك، جلد سوم، تهران، مركز بررسی اسناد تاریخی، وزارت اطلاعات، 1377، ص 21.
15 .همان، ص 26
16.همان، ص 78 .
17. روزنامهی رستاخیز، 17/12/1356.
18.مركز مدارك فرهنگی انقلاب اسلامی، صحیفهی نور، جلد دوم، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1361، ص 39
19. سلسلهی پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ كمبریج، ترجمهی عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1371، ص 318
20. در همین مورد، از سوی «مجاهدین اسلامی» تشكیلات مبارزان كه زیر نظر آیتالله قاضی طباطبایی بودند، اعلامیهای صادر شد كه موجود است.
منبع: www.irdc.ir