...بي مــــادري...
روضه بي مادري ما شروع شد…
روضه بي مادري ما شروع شد…
خاندان ويراني 4 : با اجازه!
مردی عرب دید زنی تنها توی بیابان ایستاده، رفت جلو، پرسید:” تو چه کسی هستی!؟”
زن گفت:” و قل سلامفسوف تعلمون”
پرسید:” اینجا چهکار میکنی!؟”
گفت:” من یهد الله فلا مضل له/”
رساندش به اولین کاروان سر راه. پرسید:” کسی را توی این کاروان میشناسی!؟”
گفت:” یا داوود! إنا جعلناک خلیفته فیالارض… و ما محمد إلا رسول… یا یحیی خذالکتاب… یا موسی إنی أنا الله… .”
چهارنفر آمدند. به آنها گفت:” یا ابت إستأجره.”
آنها هم به مرد عرب پاداشی دادند. زن گفت:” والله یضاعف لمن یشاء.”
پول بیشتری دادند به او. مرد پرسید:” این زن چه نسبتی با شما دارد!؟”
یکی از آن چهارتا گفت:” این مادر ما فضه، کنیز حضرت زهراست.
بیست سال است که حرف نزده مگر با قرآن.”
خاندان ويراني 3 : آتيش بيار معركه
نماز جمعه نماد ذکر خدا و جنگ با دشمنان است
حضرت امام خامنهای مدظله العالي در اولین خطبه نماز جمعه پس از انتصاب از سوی امام خمینی به عنوان امام جمعه تهران فرمودند: «نماز جمعه یک واجب سمبلیک هست، یک سمبل و رمز است، اوّلاً نماز است و ذکر خداست. ثانیاً سلاح است، حالت جنگیدن با دشمن خدا و با شیطانهاست. امام جمعه که رمز نماز جمعه است باید عصای خود را سلاحی قرار بدهد و در مقابل مردم بایستد و اساسیترین و لازمترین و اصلیترین مسائل را در اجتماعی بزرگ از زبانی ایمن و مورد اطمینان با مردم درمیان بگذارد.»۵۸/۱۰/۲۸
امروز دشمنان سعى میکنند چهره ى خاندان خبیث پهلوى را - رژیم فاسدی که کشور ما را سالهاى متمادى به عقب انداختند و دچار مشکلات عظیم کردند - آرایش کنند… امروز چشم دوختند به نسلهاى بعدى. تا وقتى شما جوانهاى خوب و مردم مؤمن در میدان هستید، باانگیزه و با بصیرتید، آگاهید که چه کار دارید میکنید، البتّه نخواهند توانست. ۱۳۹۳/۱۰/۱۷
خاندان ويراني 2 : انتخاب يك قلدر
خاندان ويراني 1 : از جيب مردم
با ما همراه باشيد با نمايشگاه پوسترهاي خاندان ويراني
( به مناسبت سالگرد خروج شاه از ايران )
روز شانزدهم آبان ماه ۱۳۵۷ محمدرضاشاه سر ساعت ۱۰ صبح در دفترش حاضر شد. كوتاه زمانى وزير دربار شاهنشاهى را پذيرفت. سپس رئيس تشريفات كشيك « منوچهر صانعى » را فراخواند و به او گفت: « گروه راديو و تلويزيون ملى قرار است به زودى برسند.» صانعى پاسخ داد: « اينجا هستند قربان.»
شاه در دفتر كار پهناور خود گام مى زد و انتظار مى كشيد. در راهروها همه مى پرسيدند چه كسى متن سخنرانى او را تهيه كرده است.
معمولاً شجاع الدين شفا اين كار را مى كرد كه در آن هنگام در ماموريتى خارجى به سر مى برد و در داخل كشور نبود. شاه سه دقيقه بعد دوباره صانعى را فراخوانده و پرسيد: « رضا قطبى كجاست؟ قرار است نوشته متن سخنرانى را بياورد.» صانعى جواب داد: رضا قطبى به همراه حسين نصر در دفتر شهبانو حضور دارند. محمدرضا سخت برآشفت و گفت: نزد شهبانو چه مى كنند؟ اين پيام من است. اصلان افشار رئيس تشريفات سريعاً تماس گرفت و سخن شاه را براى آنها بازگو كرد. چند دقيقه اى گذشت تا سرانجام سروكله آن سه نفر پيدا شد و وارد دفتر شاه شدند. يادداشت عرضه شد و شاه با ديدن آن اعلام كرد كه مطلقاً نبايد چنين چيزهايى بگويد. رضا قطبى پاسخ داد: «نه اعليحضرت ديگر هنگام آن فرا رسيده كه شما هم در كنار ملت قرار بگيريد و سخن هايى بگوييد كه ملت بپسندد.» شاه تسليم شد و گروه راديو و تلويزيون را فراخواند و ديگر كوچكترين نگاهى به نوشته نينداخت. او روبه روى دوربين اينگونه شروع كرد: «ملت عزيز ايران در فضاى باز سياسى كه از دوسال پيش به تدريج ايجاد شد، شما ملت ايران عليه ظلم و فساد به پا خاستيد. انقلاب ملت ايران نمى تواند مورد تائيد من به عنوان پادشاه ايران و به عنوان يك فرد ايرانى نباشد.» او بعد از توضيحاتى درباره نالايقى ها و موج اعتصاب ها به استقلال مملكت اشاره كرد و ادامه داد كه براى برقرارى حكومت قانون و ايجاد نظم و آرامش به دنبال يك دولت ائتلافى است تا جلوى تكرار اشتباهات گذشته و فساد مالى و فساد سياسى را بگيرد و در انتها نيز متعهد شد كه جلوى خطاهاى گذشته و بى قانونى و ظلم و فساد را بگيرد و تاكيد كرد كه «من نيز پيام انقلاب شما ملت ايران را شنيدم» كه در ادامه با عنوان صداى انقلاب معروف شد. آخر سر هم با قول دادن و تعهد درباره استقرار آزادى، اجراى اصلاحات و برقرارى انتخابات آزاد و دموكراسى اين پيام به آخر رسيد. سر آنتونى پارسونز سفير انگلستان در يادداشت هاى روزانه اش درباره اين پيام نوشت: آيا شاه به راستى مفهوم سخنى را كه مى گفت، مى دانست؟ پيام پخش شده تاثير مورد نظر را به بار نياورد.