نگهبان میخواهی؟؟؟؟
ماجرای عصر عاشورا و حضور حضرت زینب در قتلگاه اباعبدالله الحسین علیهالسلام
ماجرای عصر عاشورا و حضور حضرت زینب در قتلگاه اباعبدالله الحسین علیهالسلام به روایت حضرت امام خامنهای مدظله العالي که در نماز جمعه تهران در تاریخ ۵ مهر ۶۴ بیان کردهاند.
در همین حالاتى که دشمنان دور بدن حسینبن على علیهالسلام حلقه زدند و هر کدامى یک ضربهاى وارد مىکنند و این جسمِ پاک بىدفاع روى زمین افتاده، هر چه اینجا وحشیگرى است، اینجا خباثت است، اینجا روح حیوانى و انتقامگیرى است، در خیام حرم ابىعبداللَه روح توجه به خدا، روح انسانى رقیق و عاطفهى شدیدى است که موج مىزند و همهى زنها و کودکان - که جز زن و کودک هم در آن خیام حرم کسى نبود، مرد فقط علىبنالحسین علیهالصلاةوالسلام بود، که ایشان هم بیمار بودند - همهى اینها نسبت به حسینبنعلى و سرنوشت او آن حالت نگرانى را دارند. از خیام حرم بیرون آمدند، و مىروند به آن طرفى که فکر مىکنند حسینبنعلى علیهالسلام در جا روى زمین افتاده. نقل مىکنند که وقتى که این زنها از خیمههابیرون آمدند - زنهاى عرب دیدید شما چطور ندبه مىکنند یا شنیدید، هنوز هم معمول است بین زنهاى عرب برکشتههاى خودشان بر عزیزان از دست داده به شکل دردناکى گریه مىکنند، به صورتشان مىزنند، مو از سرشان مىکَنند، یک چنین حالت فوقالعادهاى دارند - خب اینها عزیزى را از دست دادند مثل حسینبنعلى، زینب پیشاپیش این جمعیت زنها دارند مىآیند به طرف قتلگاه. وقتى که زینب رسید آنجا جسد عزیزش را روى زمین گرم کربلا افتاده دید به جاى هرگونه عکسالعملى، به جاى هر گونه شکایتى رفت به طرف جسد عزیزش ابىعبداللَه خطاب به جدش پیغمبر صدایش بلند شد «یا رسولاللَه صلا علیک ملیک السماء هذا حسینک مرمل بالدماء مقطع الاعضاء» یعنى اى جد عزیزم، اى پیغمبر بزرگوار یک نگاهى به صحراى گرم کربلا بکن، این حسین توست که در میان خاک و خون مىغلتد و افتاده. بعد هم نقل مىکنند زینب دستها را زیر جسد حسینبنعلى کرد؛ صدایش بلند شد پروردگارا این قربانى را از ال محمد قبول بفرما.
ماجرای گفتگوی امام حسین علیهالسلام و حضرت زینب عليها السلام در شب عاشورا
ماجرای گفتگوی امام حسین علیهالسلام و حضرت زینب عليها السلام در شب عاشورا به روایت حضرت امام خامنهای مدظله العالي که در نماز جمعه تهران در تاریخ ۲۰ مهر ۶۳ بیان کردهاند.
راوى این قضیه امام سجاد علیهالصّلوةوالسّلام است، که حضرت بیمار بودند - امام سجاد نقل مىکنند، مىگویند در خیمه من خوابیده بودم، عمهام زینب هم پهلوى من نشسته بود و از من پذیرایى مىکرد. خیمهى پهلویى هم پدرم حضرت ابىعبداللَّه بود، نشسته بود و جُون - غلام ابىذر - داشت شمشیر حضرت را اصلاح مىکرد، خودشان را آماده مىکردند براى نبردى که فردا در پیش داشتند. مىگوید یک وقت دیدم پدرم بنا کرد زمزمه کردن و یک اشعارى خواند که مضمون این اشعار این است که دنیا روگردان شده و عمر به انسان وفا نخواهد کرد و مرگ نزدیک است. «یا دهر افٍ لک من خلیلى کم لک بالاشراق من اصیلى» این نشاندهندهى این است که کسى که این شعر را دارد مىخواند مطمئن است که به زودى و در زمان نزدیکى دنیا را مفارقت خواهد کرد. امام سجاد مىگوید من این شعر را شنیدم پیام و معناى این شعر را هم درک کردم، فهمیدم امام حسین دارد خبر مرگ خودش را مىدهد. اما خودم را نگه داشتم ناگهان نگاه کردم، دیدم عمهام زینب به شدت ناراحت شد. برخاست رفت به خیمهى برادر، گفت برادر جان! مىبینم خبر مرگ خودت را مىدهى. ما تا به حال دلمان به تو خوش بود، وقتى پدرمان از دنیا رفت، گفتیم برادرانمان هستند .برادرم امام حسن وقتى به شهادت رسید، من گفتم برادرم امام حسین هست، سالها به تو دل خوش کردم، به اتکاء تو بودم، امروز مىبینم تو هم خبر مرگ مىدهى
شهادت ابالفضل العباس علیه السلام
ماجرای شهادت حضرت اباالفضل العباس علیهالسلام به روایت حضرت آیتالله خامنهای در نماز جمعه تهران در تاریخ ۲۶ فروردین ۷۹
وفادارى حضرت اباالفضل العباس هم از همه جا بیشتر در همین قضیهى وارد شدن در شریعهى فرات و ننوشیدن آب است. البته نقل معروفى در همهى دهانها است که امام حسین علیهالسلام حضرت اباالفضل را براى آوردن آب فرستاد. اما آنچه که من در نقلهاى معتبر - مثل «ارشاد» مفید و «لهوف» ابنطاووس - دیدم، اندکى با این نقل تفاوت دارد. که شاید اهمیت حادثه را هم بیشتر مىکند. در این کتابهاى معتبر اینطور نقل شده است که در آن لحظات و ساعت آخر، آنقدر بر این بچهها و کودکان، بر این دختران صغیر و بر اهل حرم تشنگى فشار آورد که خود امام حسین و اباالفضل با هم به طلب آب رفتند. اباالفضل تنها نرفت؛ خود امام حسین هم با اباالفضل حرکت کرد و به طرف همان شریعهى فرات - شعبهاى از نهر فرات که در منطقه بود - رفتند، بلکه بتوانند آبى بیاورند. این دو برادر شجاع و قوىپنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند. یکى امام حسین در سن نزدیک به شصت سالگى است، اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نامآوران بىنظیر است. دیگرى هم برادر جوان سىوچند سالهاش اباالفضل العباس است، با آن خصوصیاتى که همه او را شناختهاند. این دو برادر، دوش به دوش هم، گاهى پشت به پشت هم، در وسط دریاى دشمن، صف لشکر را مىشکافند. براى اینکه خودشان را به آب فرات برسانند، بلکه بتوانند آبى بیاورند. در اثناى این جنگِ سخت است که ناگهان امام حسین احساس مىکند دشمن بین او و برادرش عباس فاصله انداخته است. در همین حیص و بیص است که اباالفضل به آب نزدیکتر شده و خودش را به لب آب مىرساند. آنطور که نقل مىکنند، او مشک آب را پر مىکند که براى خیمهها ببرد. در اینجا هر انسانى به خود حق مىدهد که یک مشت آب هم به لبهاى تشنهى خودش برساند؛ اما او در اینجا وفادارى خویش را نشان داد. اباالفضل العباس وقتى که آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فذکر عطش الحسین»؛ به یاد لبهاى تشنهى امام حسین، شاید به یاد فریادهاى العطش دختران و کودکان، شاید به یاد گریهى عطشناک علىاصغر افتاد و دلش نیامد که آب را بنوشد. آب را روى آب ریخت و بیرون آمد. در این بیرون آمدن است که آن حوادث رخ مىدهد و امام حسین علیهالسلام ناگهان صداى برادر را مىشنود که از وسط لشکر فریاد زد: «یا اخا ادرک اخاک».
یا اخا...
پیام مدیر حوزههای علمیه خواهران به مناسبت آغاز سال تحصیلی 97-98
مدیر حوزه های علمیه خواهران در آستانه آغاز سال تحصیلی 97-98 حوزههای علمیه خواهران پیامی صادر کرد.
متن پیام مدیر حوزههای علمیه خواهران به این شرح است:
بسمالله الرحمن الرحیم
آغاز سال تحصیلی حوزههای علمیه خواهران تجدید پیمان سربازان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با مقتدای خود و شروع دوباره مجاهدتهای علمی و عملی سنگربانان اسلام ناب محمدی (صلیالله علیه و آله و سلم) است.
هرساله با آغاز سال تحصیلی جدید دروازههای هدایت و نور به روی طلاب و فضلا گشوده و حرکت دوباره در مسیر پیشرفت علمی و رشد و تعالی در جامعه آغاز میشود، حرکتی که هیچگاه متوقف نشده و تنها به تناسب شرایط تغییر کرده است.
وظیفه همه ما مبتنی بر مکتب اسلام و آرمانهای انقلاب اسلامی و ضرورت دنیای امروز و فردا، مجهز شدن به سلاح علم و تقوا و دانش و بصیرت است و امید است در سایه سار رهنمودهای مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) توفیقات بیشتری حاصل شود.
دوره جدید برای حوزههای علمیه خواهران، با عنایت به اینکه سال ۱۳۹۷ به رفع کاستیها اختصاص داده شده است، دوره رشد و بالندگی مدارس علمیه خواهران است و اجلاس سراسری مدیران مدارس علمیه خواهران نیز در راستای همین سیاست برگزار شد اما آنچه در شرایط حاضر بسیار حائر اهمیت است برطرف کردن مشکلات و کاستیها، حتی در مسائل جزئی و ریز و تا زمان رسیدن حوزههای علمیه خواهران به بالندگی است.
برای نیل به این اهداف مهم، مدارس علمیه خواهران نقش کلیدی و محوری ایفا میکنند، بهطوری که وظایف و مسئولیتهای این مرکز و مدیریتهای استانی نیز براساس شرایط و ظرفیتهای مدارس تعریف میشود.
الف) انتظار ما از مدیران مدارس چند اقدام مهم و اساسی است:
1. توجه ویژهای به روابط میان بخشهای مختلف مدرسه داشته باشند و سهم و وظیفه هر بخش را کاملاً تبیین و تعریف کنند.
2. برای انجام فعالیتهای فرهنگی، تربیتی، تهذیب، اخلاقی و … در قالبهای شاداب و بانشاط در زمان فوقبرنامه اهتمام داشته باشند.
3. حوزههای علمیه یک مجموعه تعلیمی - تربیتی و تبلیغی و پژوهشی و یک جریانی است که رو به آینده طراحی شده و همواره در طول تاریخ بخش عمدهای از استادان، کادر اداری و اجرایی و نیروی انسانی مورد نیاز حوزههای علمیه از طلاب تأمین میشده است و این مسأله محصول رسوخ دانش و توجه به سنتهای حوزوی از جمله مباحثه است و ابتنای ارتقای علمی و رشد و پویایی ذهنی در امر حیاتی تربیت نیروی انسانی بر سنت اصیل و کارآمد مباحثه، موجب شده تا در سال جاری یک ساعت فوق برنامه حضور طلاب به مباحثه و دیگر فعالیتهای فرهنگی و پژوهشی اختصاص داده شود که با مدیریت مدرسه، نوع و محتوای آن تعریف خواهد شد لذا انتظار داریم مباحثه، به عنوان یک سنت حیات بخش علمی در حوزههای علمیه که اساس قدرت تدریس و فهم عمیق است، در ساعتهای فوق برنامه به طور جدی مورد توجه قرار گیرد.
ب) طلاب وظیفه سنگینی در بالندگی و تعالی حوزههای علمیه برعهده دارند و اکنون و در آغاز سال تحصیلی بر رعایت موارد ذیل از سوی طلاب حوزههای علمیه خواهران تأکید دارم:
1. مدرسه فضایی مناسب برای تمرین و آمادهسازی ایفای نقشهای مختلف در جامعه است، بنابراین طلاب باید از این فرصت نهایت بهرهمندی را نموده، برای انجام وظایف خود در زمینههای فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی، تربیتی و بویژه فعالیتهای مادرانه و همسرانه به خوبی نقش خود را ایفا کنند.
2. طلاب باید با استفاده از فرصت و ظرفیت مدارس مهارت و توانمندیهای خود را شکوفا و نقاط ضعف را برطرف کنند چراکه جامعه از زنانی که از مهارت و تجربه کافی برخوردار باشند، استقبال میکند لذا در سال تحصیلی پیشرو فضا برای فعالیتهای خودجوش طلاب در چارچوب کانونها و کمیتههای آتش به اختیار فراهم شده است و از طلاب محترم انتظار داریم فعالیتهای خودجوش برای ارتقای تواناییهای مهارتی و دانشی و بینشی را تعریف نمایند.
ج) نقش اساتید نیز در ایفای نقش حوزههای علمیه اساسی است:
نقش مهم و بیبدیل اساتید ارجمند در همه سطوح و مشارکت آنان، نباید لحظهای مورد غفلت قرار گیرد، چراکه استادان این طلایه داران دانایی، اصلیترین محور تحقق عینی سیاستها و برنامههای حوزههای علمیه خواهران در مدارس هستند که میتوانند تسهیلگر دستیابی به افقهای روشن باشند و بر این اساس برنامههای ارتقایی در قالب آموزشهای رسمی و دورههای پودمانی برای اساتید محترم تعریف شده است که به همت والای ایشان و با تلاش همکاران مرکز به ثمر خواهد نشست.
در رشد و تعالی حوزههای علمیه، اندیشهها و آموزههای امام خمینی (رحمهالله علیه) و راهنماییها، رهنمودها و مطالبات رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله)، مراجع عظام (دامت برکاتهم) و اندیشههای بزرگان حوزه، سرمایه اصلی و چراغ هدایت به شمار میآید و باید آنها را محور قرار داد.
تعجیل در فرج مولایمان حضرت ولیعصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) و توفیق روزافزون و عزت و سربلندی همه خدمتگزاران به حوزههای علمیه را از خداوند منان مسألت مینمایم.
شبيه به هيچ كس...
چهره ی اکبر قاب عکسی متحرک از پیامبر بود
به میدان که آمد بعثتی نو از حرا آغاز شد…بعثتی با هزار تکه!
او اما شبیه به هیچ کسی نبود؛
اصلا قرار بود در لشگر دشمن باشد…
یک شبه شد جان فدای علی اکبر و همنشین پیامبر….
ما هم شبیه هیچ کسی نیستیم اما؛…
پ.ن: حر 8
ماجرای شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
ماجرای شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام به روایت حضرت امام خامنهای مدظله العالي در نماز جمعه تهران در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۷۷ بیان کردهاند.
این جوان پیش پدر آمد. اولاً على اکبر را هجده ساله تا بیست و پنجساله نوشتهاند؛ یعنى حداقل هجده سال و حداکثر بیست و پنج سال. مىگوید: «خرج علىبنالحسین»؛ علىبنالحسین براى جنگیدن، از خیمهگاه امام حسین خارج شد. باز در اینجا راوى مىگوید: «و کان من اصبح الناس خلقاً»؛ این جوان، جزو زیباترین جوانان عالم بود؛ زیبا، رشید، شجاع. «فاستأذن اباه فى القتال»؛ از پدر اجازه گرفت که برود بجنگد. «فأذن له»؛ حضرت بدون ملاحظه اذن داد. در مورد «قاسمبن الحسن»، حضرت اول اذن نمىداد، و بعد مقدارى التماس کرد، تا حضرت اذن داد؛ اما «علىبنالحسین» که آمد، چون فرزند خودش است، تا اذن خواست، حضرت فرمود که برو. «ثم نظر الیه نظر یائس منه»؛ نگاه نومیدانهاى به این جوان کرد که به میدان مىرود و دیگر برنخواهد گشت. «وارخى علیهالسلام عینه و بکى»؛ چشمش را رها کرد و بنا کرد به اشک ریختن.
یکى از خصوصیات عاطفى دنیاى اسلام همین است؛ اشکریختن در حوادث و پدیدههاى عاطفى. شما در قضایا زیاد مىبینید که حضرت گریه کرد. این گریه، گریهى جزع نیست؛ این همان شدت عاطفه است؛ چون اسلام این عاطفه را در فرد رشد مىدهد. حضرت بنا کرد به گریهکردن. بعد این جمله را فرمود که همه شنیدهاید: «اللهم اشهد»؛ خدایا خودت گواه باش. «فقد برز الیهم غلام»؛ جوانى به سمت اینها براى جنگ رفته است که «اشبه الناس خُلقاً و خَلقاً و منطقاً برسولک».
یک نکته در اینجا هست که من به شما عرض کنم. ببینید؛ امام حسین در دوران کودکى، محبوب پیامبر بود؛ خود او هم پیامبر را بىنهایت دوست مىداشت. حضرت شش، هفت ساله بود که پیامبر از دنیا رفت. چهرهى پیامبر، به صورت خاطرهى بىزوالى در ذهن امام حسین مانده است و عشق به پیامبر در دل او هست. بعد خداى متعال، علىاکبر را به امام حسین مىدهد. وقتى این جوان کمى بزرگ مىشود، یا به حد بلوغ مىرسد، حضرت مىبیند که چهره، درست چهرهى پیامبر است؛ همان قیافهاى که این قدر به او علاقه داشت و این قدر عاشق او بود، حالا این به جد خودش شبیه شده است. حرف مىزند، صدا شبیه صداى پیامبر است. حرف زدن، شبیه حرف زدن پیامبر است. اخلاق، شبیه اخلاق پیامبر است؛ همان بزرگوارى، همان کرم و همان شرف.
بعد اینگونه مىفرماید: «کنا اذا اشتقنا الى نبیک نظرنا الیه»؛ هر وقت که دلمان براى پیامبر تنگ مىشد، به این جوان نگاه مىکردیم؛ اما این جوان هم به میدان رفت. «فصاح و قال یابن سعد قطع اللَه رحمک کما قطعت رحمى». بعد نقل مىکند که حضرت به میدان رفت و جنگ بسیار شجاعانهاى کرد و عدهى زیادى از افراد دشمن را تارومار نمود؛ بعد برگشت و گفت تشنهام. دوباره به طرف میدان رفت. وقتى که اظهار عطش کرد، حضرت به او فرمودند: عزیزم! یک مقدار دیگر بجنگ؛ طولى نخواهد کشید که از دست جدت پیامبر سیراب خواهى شد. وقتى امام حسین این جمله را به علىاکبر فرمود، علىاکبر در آن لحظهى آخر، صدایش بلند شد و عرض کرد: «یا ابتا علیک السلام»؛ پدرم! خداحافظ. «هذا جدى رسولاللَه یقرئک السلام»؛ این جدم پیامبر است که به تو سلام مىفرستد. «و یقول عجل القدوم علینا»؛ مىگوید بیا به سمت ما.