اباالفضل العباس (علیه السلام) و ديدگاه ها
امام صادق ( عليه السّلام ) عقل ابداعگر و انديشمند اسلام و چهره بى مانند دانش بشرى ، هـمـواره از عـمويش عباس تجليل به عمل مى آورد و با درود و ستايشهاى عطرآگين از او ياد مى كرد و مواضع قهرمانانه اش در روز عاشورا را بزرگ مى داشت . از جمله سخنانى كه امام درباره قمر بنى هاشم فرموده است ، بيان زير مى باشد:
((عـمـويـم عـبـاس بـن عـلى ( عـليهما السّلام ) بصيرتى نافذ و ايمانى محكم داشت . همراه برادرش حسين جهاد كرد، به خوبى از بوته آزمايش بيرون آمد و شهيد از دنيا رفت …)). (2)
امام صادق ( عليه السّلام ) از برترين صفات مجسم در عمويش كه مورد شگفتى اوست چنين نام مى برد:
الف ـ ((تيزبينى )):
تـيـزبـيـنـى ، پـيامد استوارى راءى و اصالت فكر است و كسى بدان دست پيدا نمى كند، مـگـر پـس از پـالودگـى روان ، خـلوص نـيـت و از خود راندن غرور و هواهاى نفسانى و عدم سلطه آنها بر درون آدمى .
تـيـزبـينى از آشكارترين ويژگيهاى ابوالفضل العباس بود. از تيزبينى و تفكر عميق بود كه حضرت به تبعيت از امام هدايت و سيدالشهداء امام حسين ( عليه السّلام ) برخاست و بـديـن گـونـه بـه قـله شرف و كرامت دست يافت و خود را بر صفحات تاريخ ، جاودانه سـاخت . پس تا وقتى ارزشهاى انسانى پايدار است و انسان آنها را بزرگ مى شمارد، در بـرابـر شـخصيت بى مانند حضرت كه بر قله هاى انسانيت دست يافته است سر بر زمين مى سايد و كرنش مى كند.
ب ـ ((ايمان استوار)):
يـكـى ديـگـر از صـفـات بـارز حـضـرت ، ايـمـان اسـتوار و پولادين اوست . از نشانه هاى اسـتـوارى ايـمـان حـضـرت ، جـهـاد در كـنـار بـرادرش ، ريـحـانـه رسـول اكـرم ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) بـود كـه هـدفـش جـلب رضـايـت پـروردگـار مـتـعـال بـه شـمـار مـى رفـت . و هـمـانـطور كه در رجزهايش روز عاشورا بيان داشت از اين جانبازى كمترين انگيزه مادى نداشت و همين دليلى گوياست بر ايمان استوار حضرت .
ج ـ ((جهاد با حسين (علیه السلام))):
فـضـيـلت ديـگـرى كه امام صادق ( عليه السّلام ) براى عمويش ، قهرمان كربلا، عباس ( عـليـه السـّلام ) نـام مـى بـرد، جـهاد تحت فرماندهى سالار شهيدان ، سبط گرامى پيامبر اكـرم ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) و آقـاى جـوانـان بـهـشـت اسـت . جـهاد در راه آرمان برادر، بـزرگترين فضيلتى بود كه حضرت ابوالفضل بدان دست يافت و نيك از عهده آزمايش بـه درآمـد و در روز عـاشـورا قـهـرمانيهايى از خود نشان داد كه در دنياى دلاورى و شجاعت بى مانند است .
زيارت امام صادق (علیه السلام)
امام صادق ( عليه السّلام ) به زيارت كربلا، سرزمين شهادت و فداكارى رفت و پس از زيـارت امـام حـسـيـن و اهـل بـيـتـش ( عـليهم السّلام ) و اصحاب برگزيده اش با شوق به زيـارت قـبر عمويش ، عباس شتافت و بر سر مرقد بزرگ آن بزرگوار ايستاد و زيارت زيـر را كـه مـنـزلت عـبـاس را نـشـان مـى دهد و بر مكانت او گواهى مى دهد با اين سرآغاز خـوانـد: ((سـلام خـدا و سـلام مـلائكـه مـقـرّب و انـبـيـاى مرسل و بندگان صالح و همه شهيدان و صديقان پاك ، شبانه روز بر تو باد اى پسر اميرالمؤ منين …)).
امـام صـادق عـمـويـش عـبـاس را بـا ايـن كـلمـات كـه دربـردارنـده هـمـه مـفـاهـيـم و مـعـانـى تـجـليـل و بـزرگـداشـت اسـت ، مـورد خـطـاب قـرار مـى دهد. درود و سلام خداوند، ملائكه ، پيامبران مرسل ، بندگان صالح ، شهيدان و صديقان را بر او مى فرستد و اين بهترين و برترين سلامى است براى پرچمدار كربلا.
سـپـس عـصاره نبوت ، امام صادق ( عليه السّلام ) زيارت خود را چنين پى مى گيرد: ((به تـسـليـم ، تـصـديـق ، وفـادارى و فـداكـاريـت در راه جـانـشـيـن پـيـامـبـر مرسل ، سبط برگزيده ، راهنماى عالم ، وصّى ابلاغگر و مظلوم ستمديده ، شهادت مى دهم …)).
در ايـنـجـا امام صادق ( عليه السّلام ) بهترين نشانه هايى كه به شهيدان بزرگ تقديم مى شود به عمويش عباس تقديم مى دارد. افتخاراتى از اين گونه :
الف ـ تسليم :
هـمـه امـور خـود را بـه بـرادرش سـيـدالشـهـداء سـپـرد و در هـمـه مراحل و مواقف ، متابعت از او را بر خود واجب كرد تا آنكه در راه او به شهادت رسيد؛ زيرا بـه امامت برادرش كه مبتنى بر ايمان استوار به خداوند است آگاهى داشت و درستى راه و نيت خالص و راءى اصيل برادر را مى دانست و بدانها باور داشت .
ب ـ تصديق :
عـبـاس ( عـليـه السـّلام ) بـرادرش ريـحـانـه رسول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) را در تـمـامـى مواقف و ديدگاهها تصديق كرد و هرگز در درستى و عدالت آرمان او به خود شك راه نـداد و يـقين داشت برادرش بر حق است و هركه با او سر ستيز دارد در گمراهى آشكار است .
ج ـ وفادارى :
يـكـى ديـگـر از صـفـات نـيـكـى كـه امـام صـادق ( عـليـه السـّلام ) بـه عـمـويـش ابوالفضل نسبت مى دهد، وفادارى است ؛ هر پيمانى را كه در راه دفاع از برادرش امام حق و حـقـيـقت ابوعبداللّه الحسين ( عليه السّلام ) با خدا بسته بود بجا آورد و در سخت ترين شـرايط و مراحل در كنار برادر ايستاد و از او جدا نشد تا آنكه دستانش قطع شد و خود در راهـش بـه شـهادت رسيد. وفادارى كه از والاترين صفات است ، از ويژگيهاى اساسى و عناصر حضرت ابوالفضل بود، او آفريده شده بود تا نسبت به دور و نزديكان وفادار باشد.
د ـ فداكارى :
امام صادق ( عليه السّلام ) به فداكارى و جانبازى عمويش در راه برادرش سيدالشهداء( عـليـه السـّلام ) گـواهـى مـى دهـد، حـضـرت خـالصـانـه بـراى از بـيـن بـردن بـاطـل ، فـداكـارى كـرد و بـا پـيـشـوايـان كـفر و باطل به ستيز پرداخت و با برادر در جـانـبـازيـهـاى بـزرگ و بـى نـظـير تاريخ شركت كرد. به قسمت ديگرى از اين زيارت بزرگ توجه كنيم :
((پـس خـداونـد از طـرف پيامبرش و اميرالمؤ منين و حسن و حسين ـ صلوات خدا بر آنان باد ـ بر آنچه پايدارى ، خويشتندارى و يارى كردى ، به تو بهترين پاداش بدهد كه بهشت ، بهترين فرجام است )).
ايـن قـسـمـت شامل تجليل و تقدير حضرت عباس از سوى امام صادق ( عليه السّلام ) است ؛ زيـرا بـا فـداكـاريـهـاى بـزرگ در راه سـالار شـهـيـدان و جـانـبـازى در راه او و تـحمل هرگونه سختى در كنار او، شايسته اين بزرگداشت است . حضرت در اين تلاشها و مـقـاومـتـها تنها رضاى خدا را مد نظر داشت و خداوند نيز عوض پيامبرش ، مولاى متقيان ، حسن و حسين ـ سلام اللّه عليهم ـ اين جانبازيها را ارج نهاد و به او بهترين پاداشها را عطا كرد.
امـام صـادق ( عـليـه السّلام ) زيارت خود را پى مى گيرد و صفات والاى عمويش عباس و جايگاهش را نزد خداوند ياد مى كند و مى فرمايد:
((گـواهـى مـى دهـم و خـدا را گـواه مـى گـيـرم كـه تـو در همان راه پيكارگران ((بدر)) و مجاهدان در راه خدا و صافى ضميران خداخواه در جهاد دشمنانش و مدافعان استوار دوستانش و يـارى كـنـنـدگـان اوليـايـش ، پيش رفتى و چون آنان كوشيدى ، پس خداوند بهترين ، والاتـريـن و كاملترين پاداشى كه به مطيعان واليان امرش و اجابت كنندگان دعوتش مى دهد، به تو عطا كند…)). (3)
امـام صـادق ( عـليـه السـّلام ) عـقـل ابـداعگر و انديشمند اسلام گواهى مى دهد و خدا را به شـهـادت مـى طـلبد بر اينكه عمويش عباس در جهادش دوشادوش برادرش ، پدر آزادگان ، امام حسين ( عليه السّلام ) بر همان راه شهيدان بدر پيش رفت ؛ رادمردانى كه با خون پاك خـود پـيـروزى هـميشگى اسلام را مسجّل كردند و با يقين به عادلانه بودن آرمان خود و با آگاهى و بصيرت تام ، شهادت را انتخاب كردند و پرچم توحيد و كلمه حق را بر بلنداى تاريخ به اهتزاز درآوردند. ابوالفضل العباس نيز در اين راه درخشان پيش تاخت و براى نـجـات اسـلام از چنگال بى سر و پاى اموى و ابوسفيان زاده كه مى خواست كلمه الهى را مـحو كند و پرچم اسلام را درهم بپيچد و مردم را به جاهليت نخستين برگرداند، قيام كرد و به شهادت رسيد.
ابـوالفـضـل تـحـت فـرمـاندهى برادرش ، پدرآزادگان در برابر طاغوت خونريز اموى ايستاد و با پايدارى و قيام آنان بود كه كلمه حق تثبيت و اسلام پيروز شد و دشمنان حق و حقيقت و امام بشدت شكست خوردند.
امـام صادق ( عليه السّلام ) زيارت خود را ادامه مى دهد و صفات برگزيده عمويش عباس را برمى شمارد و پاداش او را چنين ياد مى كند:
((شهادت مى دهم (كه ) حق نصيحت را بجا آوردى و نهايت تلاشت را كردى ، پس خداوند تو را در مـيـان شـهـيـدان مـبـعوث كرد و روحت را با روحهاى سعيدان همراه ساخت و در وسيعترين مـنـزل بهشتى جاى داد و بهترين غرفه را به تو عطا كرد و نامت را در ((علّيين )) پرآوازه ساخت و با پيامبران ، شهيدان و صالحان ـ كه چه خوب رفيقانى هستند ـ محشورت كرد.
شـهـادت مـى دهـم كـه تـو سـستى نكردى و عقب ننشستى و با بصيرت نسبت به امرت پيش رفـتـى در حـالى كه به صالحان اقتدا كرده بودى و پيامبران را پيروى مى كردى . پس خـداونـد مـا، تـو، پـيـامبرش و اوليايش را در جايگاه برگزيدگان و پاكان جمع كند كه اوست مهربانترين مهربانان )). (4)
در قـسـمـت پـايـانـى زيـارت ، مـتوجه اهميت بى مانند و موقعيت والاى حضرت عباس نزد امام صـادق ( عـليـه السّلام ) مى شويم ؛ زيرا اين قهرمان بزرگوار با نصيحت خالصانه و فداكارى در راه ريحانه رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله )، امام حسين ( عليه السّلام ) از احـتـرامى خاص نزد امام برخوردار گرديد؛ لذا امام صادق دعا مى كند تا خداوند عمويش را به بالاترين درجات قرب برساند و او را با پيامبران و صديقان محشور كند.
3 ـ حضرت حجت (علیه السلام)
مـصـلح بـزرگ ، حـجـت خـدا و بـقـيـة اللّه الاعـظـم ، امـام زمـان ـ عـجـل اللّه تـعـالى فـرجـه الشريف ـ قائم آل محمد( صلّى اللّه عليه و آله ) در بخشى از سخنان زيباى خود درباره عمويش عباس ( عليه السّلام ) چنين مى گويد:
((سـلام بـر ابوالفضل ، عباس بن اميرالمؤ منين ، همدرد بزرگ برادر كه جانش را فداى او سـاخـت و از ديـروز بـهره فردايش را برگزيد، آنكه فدايى برادر بود و از او حفاظت كـرد و براى رساندن آب به او كوشيد و دستانش قطع گشت . خداوند قاتلانش ، ((يزيد بن رقاد)) و ((حكيم بن طفيل طايى )) را لعنت كند…)). (5)
امام عصر ـ عجل اللّه تعالى فرجه ـ صفات والاى ريشه دار در عمويش ، قمر بنى هاشم و مايه افتخار عدنان را چنين برمى شمارد و مى ستايد:
1 ـ هـمـدردى و هـمـگـامـى بـا بـرادرش سـيـدالشـهـداء( عـليـه السـّلام ) در سـخـت تـرين و دشـوارتـريـن شـرايـط تـا آنـجـا كـه ايـن هـمـگـامـى و هـمـدلى ضـرب المثل تاريخ گشت .
2 ـ فرستادن توشه آخرت با تقوا، خويشتندارى و يارى امام هدايت و نور.
3 ـ فـدا كـردن جـان خـود، بـرادران و فـرزنـدانش در راه سرور جوانان بهشت ، امام حسين ( عليه السّلام ).
4 ـ حفاظت از برادر مظلومش با خون خود.
5 ـ كـوشـش بـراى رسـانـدن آب به برادر و اهل بيتش هنگامى كه نيروهاى ستمگر و ظالم مانع از رسيدن قطره اى آب به خاندان پيامبر( صلّى اللّه عليه و آله ) شده بودند.
4 ـ شاعران
شـاعـران آزاده مـتـمـسـك بـه اهـل بـيـت ( عـليـهـم السـّلام ) شـيـفـتـه شـخـصـيـت ابوالفضل كه در اوج بزرگى و شرافت مى درخشيد، بودند و تحت تاءثير شخصيت بى مـانند و صفات والاى او قصايد زيبايى سرودند كه از شاهكارهاى ادب عرب به شمار مى رود. در اينجا پاره اى از آنها و شعرشان را نقل مى كنيم :
1 ـ كميت :
بـزرگـتـريـن شـاعـر اسـلام ((كـمـيـت اسـدى )) دلبـاخـتـه عـظـمـت ابـوالفـضـل بـود و در يـكـى از ((هـاشـمـيـات )) جـاودانـه خـود چـنـيـن سـرود: ((… و ابوالفضل خاطره شيرين آنان ، درمان جانها از دردهاست )). (6)
يـاد ابوالفضل و ساير اهل بيت ( عليهم السّلام ) نزد هر بزرگ منشى شيرين است ؛ زيرا يـادآورى فـضـيـلت و كـمـال مـطـلق اسـت . هـمـچـنـيـن داروى جـانـهـا از بـيـمـاريـهـاى جهل و غرور و ديگر بيماريهاى روحى است .
2 ـ فضل بن محمد:
فـضـل بـن مـحـمـد بـن فـضـل بـن حـسـن بن عبيداللّه بن عباس ( عليه السّلام ) از نوادگان ابـوالفـضـل ، شـاعـرى آسمانى و شيفته شخصيت نياى بزرگش پرچمدار كربلاست . در قصيده اى چنين مى سرايد:
((ايـستادگى عباس را در كربلا روزى كه دشمن از همه سو ديوانه وار هجوم مى آورد، به يـاد مـى آورم . حـمايت از حسين ( عليه السّلام ) نموده و در نهايت تشنگى او را نگهبانى مى كـرد و روى نـمـى گـرداند، سستى نشان نمى داد و پروانه وار به گرد وجود برادر مى گـشت . هرگز صحنه اى چون رفتارش با حسين ـ فضيلت و شرف بر او باد ـ نديده ام . چه صحنه بى مانندى كه سرشار از فضيلت بود و جانشين او كردارش را تباه نكرده است )). (7)
ايـن ابـيـات شـجـاعـت و دليـرى بـى مـانـنـد ابـوالفضل ( عليه السّلام ) و نقش درخشان و افـتـخـارآمـيـز او را در حـمـايـت بـرادرش پدر آزادگان و دفاع از او با خون خود و سقايى خـانـدان او را بـه خـوبـى نـشـان مـى دهـد. صحنه اى درخشانتر و زيباتر از اين موضع و حـضـور بـى مـانـنـد ابـوالفـضـل در كـنـار بـرادرش وجـود نـدارد. مـواضـع و شـخـصـيـت ابوالفضل بر نواده اش ((فضل )) تاثيرى شگفت آور دارد و او را شيفته كرده است ؛ پس با قلبى آتشين و جانى سوخته ، طى ابيات لطيفى جدش را چنين مرثيه مى گويد:
((شـايـسـتـه تـريـن كـس بـراى گـريـستن بر او، رادمردى است كه حسين را در كربلا به گـريـسـتـن واداشـت ؛ بـرادر و فـرزنـد پـدرش عـلى ، ابوالفضل آغشته به خون . آنكه در همه حال حق برادرى را بجا آورد و مواسات كرد ـ كه از ثـنـاگـويـى او عاجزيم ـ و در عين تشنگى ، برادر را بر خود مقدم داشت )). (8)
آرى ، شـايـسـتـه تـريـن مـردمـان بـراى بـزرگـداشـت و گـريـستن بر او به سبب مصايب هـولنـاكـش ، ابـوالفـضـل سـمبل ايستادگى و فضيلت است . امام حسين ( عليه السّلام ) با شـهـادت بـرادر، كـمرش شكست و بر او به تلخى گريست ؛ زيرا مهربانترين و نيكترين برادر خود را از دست داده بود.
3 ـ سيد راضى قزوينى :
شـاعـر عـلوى سـيـد راضـى قـزويـنـى شـيـفـتـه شـخـصـيـت ابوالفضل ( عليه السّلام ) مى شود و چنين او را مى ستايد:
((اى ابوالفضل ! اى سرور فضيلت و ايستادگى و خويشتندارى ! فضيلت جز تو را به پـدرى قـبـول نـكرد. كوشيدى و به اوج عظمت و بزرگى دست يافتى ، اما هر كوشنده اى بـه خـواسـتـه اش دسـت پيدا نمى كند. با عزّت و سرافرازى و علو همّت از پذيرفتن ظلم سرباز زدى و پيكان نيزه ها را مركب خود كردى )). (9)
ابـوالفـضل ( عليه السّلام ) از بنيانگذاران فضيلت و ايستادگى در دنياى عرب و اسلام به شمار مى رود. حضرتش مراتب كمال را پشت سر گذاشت و به قلّه شرف و كرامت دست يافت و براى رهايى از ذلّت و ظلم ، پيكان نيزه ها را برگزيد.
4 ـ محمد رضا ازرى :
حـاج ((مـحمد رضا ازرى )) در قصيده شيواى خود به ذكر و ستايش از صفات گرامى قمر بنى هاشم كه قلب و عقل آزادگان را تسخير كرده ، پرداخته است و چنين مى سرايد:
((براى كسب ياد و نام نيك بكوش كه نام نيك بهترين سرمايه كريمان است .
آيا ماجراى كربلا را كه غبار پيكارش آسمان را تيره و تار و نبردش گوش فلك را كر كـرده اسـت نـشنيده اى ؟! روزى كه خورشيد از شدت گردباد آن تيره شده و امام هدايت به ابوالفضل پناهنده شده بود)).
در نـخـسـتـيـن بـيـت ، ((ازرى )) آدمـى را به كسب نام نيك فرامى خواند؛ زيرا تنها سرمايه ماندنى و پايدار همين ذكر جميل است .
در دومـيـن بـيـت بـه عـبـرت گـرفـتـن از واقـعـه كـربـلا كـه آتـش فـشـان فضايل و رادمرديهاى اهل بيت ( عليهم السّلام ) است ، دعوت مى كند.
در سـوّمـيـن بـيـت ، ((ازرى )) از پـنـاه بـردن سـبـط گـرامـى پـيـامـبـراكـرم و ريـحـانـه رسـول خـدا( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) بـه حـضـرت ابوالفضل ( عليه السّلام ) سخن مى گويد.
بـه ابـيـات ديگر ((ازرى )) كه در آنها از ياريها و دلاوريهاى عباس در راه برادرش سخن مى گويد توجه كنيم :
((چـون شـيـرى از كـنـام خود پاسدارى كرد و بر دشمنان شوريد، آرى ، هژبر ((شرى )) (10) از بيشه خود دفاع مى كند. كوبش شمشيرها، چونان تندر و رعدهاى ابر سـنـگـيـن بـود، از شـيـرمردى كه با چهره خندان با انبوه دشمنان رو به رو مى شود و با غـرور سـرش را تـقـديم مرگ مى كند، سرافرازى كه در خانه ستم جايگير نمى شود تا آنكه بر ستارگان چيره شود.
آيـا قـريـش نـمـى دانـسـت كه او پيشاهنگ هر دشوارى و آزموده سختيها است ؟!)). (11)
ايـن ابـيـات بـدقـّت ، قـهـرمـانـيـهـا و نـقـش درخـشـان حـضـرت ابـوالفـضـل در دفاع از برادرش پدر آزادگان را تصوير مى كند و غرّيدن و هجوم چون شـيـر حـضـرت را بـه صـفـوف دشـمن و درهم شكستن حيوان صفتانى را كه براى دفاع از گـرگـان انـسـان نـمـا جـمـع شـده بـودنـد نـشـان مـى دهـد. ابـوالفـضـل بـدون توجّه به انبوه دشمنان و سفلگان كه صحرا را پركرده بودند، با چـهـره اى خـنـدان بـه پـيكارشان مى رفت و در راه كرامت خود و عزّت برادرش به آنان جام مـرگ مـى نـوشـانـد. قـبـايـل قـريش در اين نبرد بود كه دريافتند، عباس مرد دشواريها و فـرزنـد و دسـت پـرورده عـلى ( عـليـه السـّلام ) اسـت ؛ آنـكـه بتهايشان را درهم شكسته و جاهليتشان را نسخ كرده و به پذيرفتن اسلام وادارشان كرده بود.
نـظـرات امـامـان مـعـصـوم و بـرخـى از بـزرگـان ادب عـرب را دربـاره ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) در همين جا به پايان مى بريم .
1- ذخـيـرة الداريـن ، ص 123 بـه نـقـل از عـمـدة الطالب .
2- ذخيرة الدارين ، ص 123 به نقل از عمدة الطالب .
3- ر . ك : مفاتيح الجنان ، زيارت حضرت عباس ( عليه السّلام )
4- مفاتيح الجنان شيخ عباس قمى و ديگر كتب ادعيه و زيارات .
5- المزار، محمد بن مشهدى ، از بزرگان قرن ششم .
6- الهاشميات :
وابوالفضل ان ذكرهم الحلو
شفاء النفوس من اسقام
عجيب آنكه شارح ديوان ، ابوالفضل را عباس بن عبدالمطلب معرفى مى كند(مؤ لف ).
7- قـمـر بـنـى هـاشـم ، ص 147 بـه نقل از المجدى :
انى لاذكر للعباس موقفه
بكربلاء وهام القوم يختطف
يـحـمـى الحـسـيـن ويـحـميه على ظما
ولايولّى ولايشنى فيختلف
ولاارى مـشـهـداً يـومـاً كـمـشـهـده
مـع الحـسـيـن عـليـه الفضل والشرف
اكرم به مشهداً بانت فضيلته
و ما اضاع له افعاله خلف
8- الغدير، ج 3، ص 5:
احق الناس ان يبكى عليه
فتى ابكى الحسين بكربلاء
اخـوه وابـن والده عـلى
ابوالفضل المضرج بالدماء
ومن واساه لايثنيه شى ء
وجادله على عطش بماء
9- ابـاالفـضـل يـا مـن اسـس الفضل والابا ابى الفضل الا ان تكون له ابا
تـطـلبـت اسـبـاب العـلى فـبـلغـتـهـا
وماكل ساع بالغ ماتطلبا
ودون احتمال الضيم عزا ومنعة
تخيرت اطراف الاسنة مركبا
10- ((كـنـام )) شـيـران در كـنـار فـرات كـه بـعـدهـا ضـرب المثل شجاعت شد و گفته مى شد: كاسد الشرى ـ (م ).
11- فانهض الى الذكر الجميل مشمراً فالذكر اءبقى مااقتنته كرامها
اومااتاك حديث وقعة كربلا
انى وقد بلغ السماء قتامها
يوم ابوالفضل استجاربه الهدى
والشمس من كدر العجاج لثامها
فحمى عرينته ودمدم دونها
ويذب من دون الشرى ضرغامها
والبـيـض فـوق البـيـض تـحـسـب وقـعـهـا
زجل الرعود اذا اكفهر غمامها
مـن بـاسـل يـلقى الكتيبة باسماً
والشوس يرشح بالمنية هامها
واشـم لايـحـتـل دار هـضـيـمـة
او يستقل على النجوم رغامها
او لم تـكـن تـدرى قـريـش انـّه
طـلاع كل ثنية مقدامها
منبع: زندگاني حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
صفحات: 1· 2