احیای هویت امت اسلامی
تا قرن 19 تركها، اعراب و ایرانیان خود را در مقایسه با ملل دیگر، در درجه نخست مسلمان می دانستند. وفاداری نخستین آنها نه به دولت امپراطوری یا خاندان سلطنتی بلكه به اسلام بود. تحت نظام اسلامی امت، آنها خود را به عنوان گروههای فرهنگی و زبانی مجزا در داخل اسلام می شناختند. استعمارزدایی تحت نظام دولت ـ ملت، مرزهایی سیاسی را در جهان اسلام به وجود آورد كه قبلاً به معنای امروزی وجود نداشتند. این عمل باعث به وجود آمدن رهبران ملی گرا و جدایی طلب رقابت پیشه در میان مردمی مثل اعراب با تاریخ و زبان مشترك گردید. در درجه اول، ایده دولت ـ ملت غیر دینی هیچ گاه به طور كامل در ایران مورد شناسایی قرار نگرفت و این اندیشه در تضاد با اندیشه های اسلامی درباره حكومت و جامعه بود. دوم دو خط متمایز و كانالهای رقابت آمیز در ارتباط با جامعه ای شد كه یكی از آنها به وسیله حكومت اداره می شد و دیگری ریشه در سنت دینی ـ سیاسی ایرانیان داشت. مثلاً در ایران كنترل قدرت سیاسی محتاج كنترل كانالهای سنتی ارتباطات به غیر از مطبوعات و رسانه های همگانی است. این قدرت مقامات سنتی است كه درباره مشروعیت رسانه های مدرن تصمیم می گیرند و عكس آن صادق نیست.
ادغام دو ساختار اساسی كانالهای مدرن و سنتی پیش شرط لازم برای هر نظام و حكومت در ایران است كه در جستجوی مشروعیت و خلوص فرهنگی است. تغییر ماهیت حكومت اسلامی طی این دوره باعث جدایی جامعه از حكومت شد. در موارد بسیاری فقط جامعه و رهبران آن حضور داشتند ولی در طرحهای آنان جایی برای حكومت وجود نداشت. در طول قرن بیستم اختلاف ایدئولوژیكی و فرهنگی بین كسانی كه روشهای مدرن غربی را قبول كرده و كسانی كه افكار سنتی ـ اسلامی را حفظ كردند، به حد زیادی آشكار شد. پیدایش حركتهای جدید اسلامی در دهه پایانی قرن بیستم تا حد زیادی می تواند گویای این حقیقت باشد كه نظام دولت ـ ملت و افزایش نامهای ملی گرایی با ماهیت عربی ـ ایرانی ـ تركی ـ پاكستانی به اتحاد كشورهای اسلامی منجر نشد. امروزه كسانی كه مخالف ملی گرایی اند و ایده اصلی نظام دولت ـ ملت را در سرزمینهای اسلامی زیر سؤال می برند، پیشنهاد می دهند كه می توان در مقابل تجاوز خارجی، از طریق قوانین معنوی ـ احساسی و اخلاقی ـ اسلامی كه در خدمت بسیج مسلمانان برای خودمختاری فرهنگی آنهاست، مقاومت كرد.
در جهان تحت اداره اسلام، از طریق اصل جدید سرزمین اجدادی اسلامی یا امت كه زمانی خانه اسلام تلقی می شد می توان از دیدگاههای میهن پرستانه و ملی فراتر رفت. بحران مشروعیت سیاسی با شماری از ذهنیتها و همچنین توسعه های سیاسی در طی دوران بعد از جنگ دوم افزایش یافت. بهتر است یادآوری شود كه متعاقب انقلاب فرانسه و پیروزی رمانتیسیسم و سكولاریزم، طبیعت گرایی آمد، تا دیدگاه جهانی غربیها را كنار زده و بر آن مسلط شود. در دیدگاه اسلامی بین طبیعت و نظم فراتر، این نظم فراتر است كه طبیعت را رهبری می نماید و بخش عظیمی از قوانین اسلام با نظم اجتماعی سر و كار دارد و امروز چگونگی تجددگرایی برای مسلمانان مهم نیست، بلكه مسلمانان به چگونگی دگرگونی و تكامل و انتقال توجه دارند. مهمترین تفاوت بارز بین تكامل و تجددگرایی این است كه اولی خارج از زمان ودومی در زمان است. هویت، یك برداشت روانی ـ اجتماعی است و از این امر ناشی می شود كه مردم در محیط و در رابطه با دیگران چه برداشتی از خود دارند. هویت مبتنی بر باورهای مشترك فرهنگی مردمی است كه به طور تاریخی یك ریشه دارند.
در درون چنین جستجوی وسیع تاریخی برای هویت و زندگی اجتماعی است كه انقلاب اسلامی در كل و افكار سیاسی ـ دینی امام به ویژه می تواند مورد تحلیل و تجزیه قرار گرفته و درك شود. نوشته ها، سخنرانیها و آثار امام در چند دهه گذشته، دو موضوع عمده را به روشنی نشان می دهد:
1- جستجو برای یافتن هویت اسلامی
2- تلاش برای فرمول بندی و مشخص كردن نظام اسلامی فراتر از نظام دولت ـ ملت جدید.
برای امام خمینی هویت یك پیش شرط برای حكومت اسلامی است و اسلام دینی است كه مشهور به عدالت حقیقی است. این دین همچنین مورد توجه كسانی است كه تمایل به استقلال و آزادی دارند و مخالف استكبار و امپریالیسم هستند. امام از طریق یك انقلاب روشن فكرانه برای تغییرات سیاسی به پا خاست. او خود آگاهی را پیش شرط آگاهی سیاسی می دانست. وحدت و هویت اسلامی موضوعهایی هستند كه به طور مكرر در بیانات حضرت امام وجود دارند. او تأكید كرد كه اسلام دینی با معیارهای غربی نیست بلكه دینی است كه نسبت به همه ابعاد زندگی اشراف دارد. حكومتی كه در تعقیب گسترش ارزشها و اعتقادات غیر دینی است، نمی تواند اسلامی باشد. قوانین مربوط به حفظ نظم اسلامی و دفاع از تمامیت ارضی و حفظ استقلال امت اسلامی، موجب می شود حكومتی اسلامی فراتر از نظام دولت ـ ملت تشكیل گردد. امام اعتقاد داشت كه وجود نظام سیاسی غیر اسلامی لزوماً منتهی به اجرا نشدن دستورات سیاسی اسلام شده و بنابراین چاره ای نیست جز از بین بردن آن نظام های حكومتی كه در درون خود فاسد هستند. این وظیفه ایست كه تمام مسلمانان باید اجرا نمایند. این وظیفه مسلمانان است كه از مظلومین حمایت كنند. امام با توجه به طبیعت تمامیت خواه انسان بر لزوم وجود رهبری تأكید داشت و حكومتی فراملی را تحت پرچم اسلام پیش بینی كرد. او دولت اسلامی را به مثابه قانون اساسی می دید، زیرا حكام در حكومت و اداره كشور مجبور به رعایت شرایط مخصوصی هستند كه در قرآن و سنت پیش بینی شده اند. دولت اسلامی، یك دولت قانون گر است و اقتدار مختص خداوند و قانون، فرمان و دستور الهی است. او تأكید كرد كه مافوق بودن فقیه بر حاكم یك اصل پذیرفته شده است. اگر حاكم پیرو اسلام است پس باید مطیع فقیه باشد.
نتیجه گیری
حضرت امام مفهوم دولتهای ملی،روانكاوی نوگرایی، بازسازی توسعه و گفتمان دموكراسی غرب را رد كردند و برای یك حكومت و نظام فراتر از دولتهای ملی كه جهان شمولی امت اسلامی را در بردارد و هویت اسلامی را بالاتر از سایر هویتهای انسانی قرار می دهد، كوشش كردند. بدین جهت مدلولات معرفت شناسی انقلاب اسلامی را نمی توان در چهارچوب فردگرایی، پلورالیزم،بازاندیشی و اصلاح دینی و فردگرایی و نمودارهای تحلیلی غرب كه بسیار متداول بوده و ترویج می شوند، درك نمود. گفتمان اسلامی حضرت امام و انقلاب اسلامی را باید در بستری فراتر از دین و سیاست، نوگرایی و سنت، مدرنیته و پست مدرنیته و واژه های مشابه مطالعه و بررسی كرد.
افكار و اعمال حضرت امام از قرآن كریم سرچشمه می گیرد و هرگونه تحلیلی از اندیشه های او و انقلاب اسلامی باید یك الگوی وحدت گرا و مقدس قرآنی و توحیدی را در برداشته باشد.
25 یا 30 سال قبل نه از گفتمان جامعه مدنی در غرب و شرق خبری بود و نه از رویارویی و یا گفتگوی تمدنها و نه از جهان شمولی به معنی امروز آن. در دهه ای كه انقلاب اسلامی ایران صورت گرفت، سه مناظره و بحث بزرگ بین المللی دستور روز بحث و مذاكره سازمانهای بین المللی بود:
- تلاش برای ایجاد یك نظام جدید بین المللی اقتصادی
- تلاش برای یك نظام جدید اطلاعاتی و ارتباطی
- كوشش برای ایجاد یك محیط مسالمت آمیز بین ابرقدرتها
انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام تمام این معادلات را به هم زد. هیچ یك از این تلاشها و كوششها همان طور كه می دانیم عملی نشد. ولی گفتمان نوینی مطرح شد كه تا امروز ادامه دارد. به عقیده من تعدادی از این گفتمانها به شرح زیر است:
- این حضرت امام و انقلاب اسلامی بود كه برای نخستین بار مسأله گفتمان تمدنها را مطرح كرد و تمدن را به عنوان یك موضوع مورد بحث و مطالعه قرار داد.
- این حضرت امام و انقلاب اسلامی بود كه برای اولین بار ضرورت یك نظام فرهنگی جدید را در سطح جهانی پیش كشید و نظامهای موجود را مورد پرسش قرار داد.
- این حضرت امام و انقلاب اسلامی بود كه برای اولین بار مفهوم جهان شمولی و ابعاد اسلامی ـ امتی آن را مطرح كرد.
این حضرت امام و انقلاب اسلامی بود كه موضوع اخلاق را در روابط بین الملل ترویج و اشاعه نمود.
- این حضرت امام و انقلاب اسلامی بود كه مسأله جایگاه فرد در جامعه و انسان شناسی را در نظامهای جهانی پیش كشید.
و بالاخره این امام و انقلاب اسلامی بود كه ضرورت و شیوه جدید اطلاع رسانی را در بین امت اسلامی احیا نمود و مسلمین را در جریان اطلاعات مربوط به دنیای اسلام و مصالح مسلمین قرار داد.
قدرت امام خمینی و استعداد او در رویارویی با واقعیت جامعه نهفته است. سخنرانیها، نوشته ها و آثار او، تفكرات یك فیلسوف منزوی كه مخاطب مخصوصی دارد، نیست، بلكه تقاضای پر احساس یك رهبر سیاسی و معنوی است. امام با رد هر نوع حكومت غیر دینی به پیروان خود ساختار و نحوه ای از زندگی را توصیه نمود كه از بسیاری جهات شبیه دوران صدر اسلام را به یاد می آورد. یك حكومت چند فرهنگی، جهانی و دینی ـ سیاسی كه ویژگیهای ممتاز آن نظم، اتحاد و تعبد كامل افراد آن از خداوند است. در تاریخ معاصر اسلام هیچ كس نتوانسته است در نظریه و تجارب عملی، فراتر از امام قدم بگذارد. شاید حضرت امام اولین كسی نباشد كه حكومت اسلامی را به عنوان مهمترین رقیب نظام دولت ـ ملت موجود مورد توجه قرار داده است، اما او اولین كسی بود كه آن را به روشنی تعریف نمود و اساس یك درك ساختاری از حكومت اسلامی را بنیاد نهاد و برای اولین بار در هزاره ی گذشته، حكومت اسلامی را به مسلمین برگرداند.
منبع:ايدئولوژي رهبري و فرايند انقلاب اسلامي
صفحات: 1· 2