بازتاب انوار وحی درگفتار پیشوای هشتم
دلداده آیات وحی
با مروری اجمالی به زندگانی پربرکت امام رضا علیهالسلام روشن میشود که قرآن، در سیره و سخن آن گرامی جایگاه ویژهای داشته و امام علیهالسلام ، زندگی روزمرّه خود را با آیههای وحی آنچنان عجین کرده بود که نور قرآن، در تمام ابعاد زندگیش پرتو افشانی میکرد. ابراهیم بن عباس یکی از همراهان حضرت رضا علیهالسلام در این زمینه میگوید: «وَکانَ کَلامُهُ کُلُّهُ وَجَوابُهُ وتَمَثُّلُهُ اِنْتِزاعاتٍ مِنْ الْقُرآنِ الْمَجید وَکانَ یَخْتِمُهُ فی کُلِّ ثَلاثٍ وَکانَ یَقُولُ لَوْ اَنّی اَرَدْتُ اَنْ اَخْتِمَهُ فی اَقْرَبَ مِنْ ثَلاثٍ لَخَتَمْتُ وَلکِنّی ما مَرَرْتُ بِآیَةٍ قَطُّ اِلاّ فَکَّرْتُ فیها فی اَیّ شَیءٍ اُنْزِلَتْ؛(3) همه سخنان، پاسخها و مثالهای آن حضرت، برگرفته از قرآن مجید بود. هر سه روز یکبار قرآن را ختم میکرد و میفرمود: اگر بخواهم در کمتر از سه روز هم میتوانم آنرا ختم کنم. امّا هرگز آیهای را تلاوت نمیکنم، مگر اینکه در آن میاندیشم که در باره چه چیزی نازل شده است.»
حضرت رضا علیهالسلام در مورد پیروی از آیات الهی میفرمود: «قرآن کلام و سخن خداست، از آن نگذرید و هدایت را در غیر آن نجویید که گمراه میشوید.»(4)
برتری عترت در قرآن
مأمون عباسی در مهمترین جلسه علمی که با حضور اندیشمندان و برجستگان ادیان و ملل و مذاهب مختلف در دربار حکومتی خویش ترتیب داده بود، از امام رضا علیهالسلام پرسید: آیا خداوند متعال عترت را بر سایر مردم برتری داده است؟ امام با اشاره به آیاتی از قرآن، چنین فرمود: خداوند عزوجل فضیلت و برتری عترت رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله را بر سایر مردم در کتاب محکم خویش، به طور واضح بیان کرده است. مأمون پرسید: این فضائل در کجای قرآن است؟ امام رضا صلیاللهعلیهوآله ضمن تلاوت آیات متعددی از قرآن و بیان دلالت صریح و روشن آن آیات بر برتری اهل بیت علیهمالسلام و توضیحات لازم در آن موارد، این آیه را قرائت کرد: «اِنَّ اللّه ومَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبیِّ یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلیما»؛(5) «خداوند و فرشتگان او بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله صلوات میفرستند و شما هم ای اهل ایمان! بر او صلوات بفرستید و تسلیم فرمان او شوید». آنگاه امام علیهالسلام در توضیح سخن خود فرمود: مسلمانان بعد از شنیدن این آیه، به پیامبر صلیاللهعلیهوآله گفتند: یا رسول اللّه! ما معنی تسلیم را فهمیدیم که باید تسلیم فرمان شما باشیم، امّا چه گونه صلوات بگوئیم؟ پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: میگوئید: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مَحَمَّدٍ کَما صَلَّیْتَ عَلی اِبْراهیمَ وَآلِ اِبْراهیم اِنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ؛ بر این اساس، خداوند متعال آل محمد صلیاللهعلیهوآله را در کنار پیامبر قرار داده است.
حضرت بعد از بیان این سخن، از حاضرین جلسه سؤال کرد که آیا در این سخن خلافی هست؟ گفتند: نه. در این هنگام مأمون گفت: این سخن اجماعی است و هیچ اختلافی در میان امت اسلام در این زمینه وجود ندارد. امّا از شما تقاضا میکنم در مورد برتری آل محمد صلیاللهعلیهوآله سخنی صریحتر و شفافتر از این، از کلام خداوند بفرمائید! پیشوای هشتم علیهالسلام فرمود: به نظر شما در این آیه شریفه: «یسآ وَالْقُرانِ الْحَکیمِ اِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلین عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»(6)؛ «یس! قسم به قرآن حکیم که تو قطعا از رسولان خداوند هستی و بر راهی مستقیم قرار داری» مقصود از یسآ چیست؟ علمای مجلس گفتند: معنی یس، محمد صلیاللهعلیهوآله است و کسی در آن شک ندارد. امام رضا علیهالسلام فرمود: در این آیه شریفه، خداوند متعال بر محمد و آل محمد فضیلتی عنایت کرده است که کسی نمیتواند حقیقت آن را ادراک کند، مگر از راه تعقّل و تفکر. چرا که خداوند در کتاب مقدس خویش، به غیر از انبیاء علیهمالسلام بر هیچ کس سلام نفرستاده و فرمود: «سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمین!»(7)؛ «سلام بر نوح در میان جهانیان». و فرمود: «سَلامٌ عَلی اِبْراهیم»؛(8) «سلام بر ابراهیم باد». و فرمود: «سَلامٌ عَلی مُوسی وَهاروُن»؛(9) «سلام بر موسی و هارون» و در هیچ جای قرآن نفرموده است: «سلام علی آل نوح و سلام علی آل ابراهیم و سلام علی آل موسی و هارون»؛ فقط فرمود: «سَلامٌ عَلی آلِ یاسین»(10)؛ «یعنی آل محمد صلیاللهعلیهوآله ». مأمون با شنیدن این تفسیر دلنشین و ارتباط آیات با بیان عالی حضرت رضا علیهالسلام ، رو به حاضرین جلسه کرده و گفت: اکنون فهمیدم که شرح این آیات و بیان آنها در نزد معدن نبوت و اهل بیت عصمت علیهمالسلام میباشد.
حضرت در آن جلسه و در ادامه سخنان خویش به آیهای دیگر استناد کرده و برتری عترت پیامبر صلیاللهعلیهوآله را بر دیگران اثبات کرد. امام آیه «فَسْأَلُوا اَهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُم لاتَعْلَمُونَ»؛(11) «اگر نمیدانید از اهل ذکر [آگاهان[ بپرسید.» را قرائت کرده و فرمود: ما اهل ذکر هستیم، اگر نمیدانید از ما خانواده (اهل بیت علیهمالسلام ) بپرسید. برخی از اندیشمندان گفتند: به نظر ما مقصود خداوند از اهل ذکر علمای یهود و نصاری هستند که به برخی از مسائل آگاهی دارند. امام هشتم فرمود: سبحان اللّه! اگر ما پرسیدیم و آنها هم به دین خود دعوت کردند و گفتند: دین ما بهتر از دین اسلام است، آیا چنین کاری بر ما جایز است؟!
مأمون گفت: ای اباالحسن! آیا ممکن است این سخن را بیشتر شرح دهید تا خلاف ادّعای اینها ثابت شود. حضرت فرمود: بلی، «ذکر» رسول اللّه است و ما نیز اهل [و خانواده [آن حضرت هستیم. این معنا در کتاب خداوند بیان شده است، آنجا که میفرماید: «فَاتَّقُوا اللّهَ یااوُلیِ الالْبابِ الَّذینَ آمَنُوا قَدْ اَنْزَلَ اللّهُ اِلَیْکُمْ ذِکْرا رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللّهِ مُبَیِّناتٍ»؛(12) «تقوای الهی پیشه کنید ای خرد مندانی که ایمان آوردهاید! زیرا خداوند ذکر را بر شما فرستاد؛ رسولی که آیات روشن خدا را بر شما تلاوت میکند». پس ذکر، رسول اللّه است و ما هم اهل ذکر هستیم.(13)
ولایتعهدی چرا؟
شخصی به امام رضا علیهالسلام اعتراض کرد که شما چرا ولایتعهدی را پذیرفته و در دستگاه طاغوتی مأمون وارد شدید؟ در حالی که شما اهل بیت، انسانهای پاک و مطهر و از ستمگران بیزار هستید! امام رضا علیهالسلام فرمود: آیا شأن پیامبر بالاتر است یا شأن جانشین پیامبر؟ گفت: شأن پیامبر. امام دوباره از شخص معترض سؤال کرد: یک پادشاه مشرک بدتر است یا یک پادشاه مسلمان فاسق؟ گفت: پادشاه مشرک. فرمود: آیا جرم کسی که همکاری با دستگاه جور را خود درخواست کند بالاتر است یا کسی که با زور وادار به همکاری اش کنند؟ گفت: آن کسی که خود درخواست کند. امام رضا علیهالسلام بعد از این پاسخها فرمود: یوسف صدّیق پیامبر بود و عزیز مصر کافر مشرک.
حضرت یوسف خود تقاضا کرد که با حکومت کفر همکاری کند، قرآن در این زمینه از زبان آن نبی والا مقام میفرماید: «اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ الاَْرْضِ اِنّی حَفیظٌ عَلیمٌ»؛(14) «مرا به سرپرستی خزینههای سرزمین [مصر [بگمار که پاسداری دانا هستم». [البته حضرت یوسف با این عمل خود میخواست مقامی را اشغال کند که از آن بهترین استفاده را بکند.] عزیز مصر کافر بود و مأمون مسلمان فاسق. یوسف علیهالسلام پیامبر بود و من وصی پیامبرم. یوسف پیشنهاد همکاری با حکومت داد ولی مرا به این کار مجبور کردهاند.(15)
به این ترتیب حضرت رضا علیهالسلام به مرد پرسشگر فهمانید که من کاری کردهام که یک پیامبر الهی انجام داده است و آن هم مورد رضایت الهی بود.
شریک در عبادت
حسن بن وشاء میگوید: روزی محضر حضرت رضا علیهالسلام شرفیاب شدم. دیدم در مقابل آن جناب آفتابهای هست و میخواهد وضو بگیرد و برای نماز آماده شود. جلو رفته و خواستم، آب بر روی دستان مبارکش بریزم. فرمود: صبر کن حسن! عرض کردم! چرا اجازه نمیدهید آب بر دست شما بریزم، آیا مایل نیستید من به ثوابی برسم؟ فرمود: تو ثواب میبری ولی من گناه! پرسیدم: چرا؟ فرمود: مگر این آیه قرآن را نشنیدهای که میفرماید: «فَمَنْ کانَ یَرْجُو لقاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحا وَلایُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَدا»(16)؛ «پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید عمل صالح انجام دهد و در عبادت خدای خود کسی را شریک نکند.» من اکنون میخواهم وضو بگیرم و نماز اقامه کنم، این خود عبادتی است، مایل نیستم کسی در عبادتم شریک شود.(17)
نیرنگ طاغوت
در طول تاریخ، ستمگران زیادی کوشیدهاند تا با فرهنگ اهل بیت علیهمالسلام مقابله کرده و نور الهی را خاموش کنند؛ امّا اراده خداوند متعال بر استمرار و فراگیر شدن معارف اهل بیت علیهمالسلام در سر تا سر گیتی قرار گرفته است و کسی را توان آن نیست که به مقابله با انوار درخشان هدایت برخاسته و نور آنان را به سوی خاموشی بکشاند، چرا که: «یُریدُونَ اَنْ یُطْفِئُوا نُور اللّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَیَأْبَی اللّهُ اِلاّ اَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الکافرون»(18)؛ «آنان میخواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند ولی خدا جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران نخواهند.»
کرامت زیر یکی از نمونههای الطاف خداوندی بر ائمه اهل بیت علیهمالسلام و مصداق بارزی از این حقیقت قرآنی است.
هرثمة بن اعین، معروف به خواجه مراد، از یاران ویژه و شیفتگان حضرت رضا علیهالسلام است. او در این مورد میگوید: در دربار مأمون شایع شده بود که امام رضا علیهالسلام از دنیا رفته است. برای آگاهی از صحت و سقم ماجرا به دربار مأمون رفتم و در مورد این خبر، از یکی از خدمتکاران ویژه مأمون که شخص مورد اعتمادی بود پرس و جو کردم و او برای من چنین توضیح داد: مأمون مرا در آغاز شب به همراه سی نفر از غلامان مورد اعتماد خویش طلبیده و به ما گفت: مرا به شما حاجتی است که اگر آنرا بر آورید، به هر یک از شما یک همیان پر از طلا و ده ملک مستقل میدهم. و تا زندهام شما از مقربان من خواهید بود. آیا حاضرید حاجت مرا برآورید؟ همه گفتند: اطاعت خلیفه بر ما واجب است! آنگاه دستور داد به هر یک از ما یک شمشیر زهرآلود دادند و گفت: همین ساعت به منزل علی بن موسی الرضا علیهالسلام میروید و دور او را میگیرید و با این شمشیرها او را قطعه قطعه میکنید و خون و مو و گوشت و استخوانش را مخلوط میکنید و این دستور را پنهان کنید و به هیچ کس نگویید. ما طبق دستور به طور ناگهانی به منزل حضرت رضا علیهالسلام رفتیم، آن حضرت در رختخواب به پهلو خوابیده بود و کلماتی را زمزمه میکرد که ما نفهمیدیم. دورش را گرفتیم، به او حمله کرده و بدنش را قطعه قطعه کرده و خون شمشیرهای خود را با رختخواب آن جناب پاک کرده و سپس به منزل مأمون بازگشتیم و خبر کشتن امام را به او دادیم. مأمون از ما تشکر کرد و به ما اجازه مرخصی داد.
چون صبح زود نزد مأمون رفتیم، دیدم لباس سیاه عزا در بر کرده و با سر و پای برهنه قصد دارد از منزل بیرون آمده و به عزاداری بپردازد. من جلو در با او همراه شدم. وقتی که نزدیک حجره امام رضا علیهالسلام رسیدیم، صدای آن حضرت به گوش ما رسید، مأمون لرزان و مضطرب شد و به من گفت: زود به حجره داخل شو و خبری برایم بیاور! وارد حجره شدم، با کمال شگفتی دیدم آن حضرت در کمال سلامتی، مشغول عبادت است. به من رو کرده و فرمود: ای صبیح! «یُریدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَاللّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَاللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الکافِرُونَ»(19) «آنها میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولی خدا جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند هر چند کافران را خوش نیاید.» سپس فرمود: «سوگند به خدا نیرنگ آنها به ما ضرر نمیرساند تا وقتی که اجل فرا رسد.»
هنگامی که به سوی مأمون بازگشتم و خبر سلامتی امام را به او اطلاع دادم، صورتش تیره و تار شده و با کمال ناراحتی و شرمندگی لباس عزا را از تن بیرون آورد. هرثمه میگوید: بعد از شنیدن این خبر، خداوند را بسیار شکر کرده و به حضور امام علیهالسلام رفتم. حضرت فرمود: این راز را به هیچ کس مگو؛ مگر به کسی که قلبش سرشار از ایمان و ولایت ما اهل بیت باشد. آنگاه فرمود: هرثمه! به خدا سوگند، خدعهها و نقشههای آنان تا خدا نخواهد هیچ آسیب و گزندی به ما نمیرساند.(20)
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات با آل علی هر که درافتاد برافتاد
هشدار به متولیان بیت المال
حضرت رضا علیهالسلام گاهی برای دفاع از سخنان حق، از آیات قرآن دلیل میآورد و به این وسیله حقانیّت موضعگیریهای خود را به اثبات میرسانید.
شیخ صدوق مینویسد: مأمون در خراسان روزهای دوشنبه و پنج شنبه ملاقات عمومی داشت، در یکی از این ملاقاتها ـ که حضرت رضا علیهالسلام نیز حضور داشت ـ مردی صوفی را به اتهام دزدی دستگیر کرده و به مجلس او آوردند. مأمون به چهره وی نظری انداخته و با دیدن آثار عبادت در پیشانیاش، با عصبانیت فریاد زد: چه کار زشتی انجام دادهای، با این سیمای به ظاهر معنوی که داری! آیا تو دزدی کردهای؟!
متهم گفت: من از روی ناچاری و اضطرار به این کار دست زدهام و اختیاری نبوده است، زیرا تو حق مرا از خمس و غنیمت ندادهای و فقر و فلاکت مرا به دزدی کشانده است. مأمون گفت: تو چه حقی در خمس داری؟ متهم گفت: خداوند متعال خمس را به شش سهم تقسیم کرده و به شش گروه اختصاص داده است و فرموده: «وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَاِنَّ للّهِِ خُمُسَهُ ولِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی واَلْیَتامی وَالْمَساکینِ وابْنِ السَّبیلِ»(21) «بدانید هر چه از غنیمت بدست آوردید، خمس آن برای خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآله و نزدیکان آن حضرت و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه است». همچنین در سوره حشر «فَیء» را به 6 قسمت تقسیم کرده و فرمود: «ما اَفاءَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُری فَللّهِِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی وَالْیَتامی وَالمَساکینِ وابن السَّبیلِ کَیْ لایَکُونَ دَوْلَةً بَیْنَ الاَْغْنِیاءِ مِنْکُمْ»(22)؛ «آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش باز گرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [این اموال عظیم] در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد.»
ای مأمون! یکی از مستحقین خمس و غنیمت، ابن سبیل و درمانده در راه است و من از آنهایم. مستمندی هستم که راه به جائی ندارم و دستم از همه جا کوتاه است و ضمنا از قاریان و حافظان قرآن هم هستم. مأمون چهره در هم کشیده و گفت: به خیال تو، من با این یاوه سرائیها حدّی از حدود الهی را ترک کنم و حدّ سرقت را جاری نسازم؟!
مرد متهم پاسخ داد: اول اجرای حدود الهی را از خودت شروع کن و اول خودت را پاک کن بعد دیگری را… .
میزنی خود، پشت پا بر راستی راستی از دیگران میخواستی؟
حد به گردن داری و حد میزنی؟ گر یکی باید زدن صد میزنی؟
مأمون با شنیدن این کلمات افشاگرانه که با گستاخی تمام ادا میشد، رو به حضرت رضا علیهالسلام کرده و گفت: این مرد چه میگوید؟ امام رضا علیهالسلام فرمود: او میگوید قبل از من دزدی شده و من هم دزدی کردهام.
خلیفه شدیدا ناراحت شد و متهم را تهدید کرد که: بخدا قسم دست تو را قطع خواهم کرد. متهم بیواهمه اظهار داشت: تو دست مرا قطع میکنی، با اینکه بنده و غلام حلقه بگوش منی؟! مأمون گفت: وای بر تو! من از کجا عبد و بنده تو هستم؟ مرد پاسخ داد: از آن جائی که مادر تو کنیز بوده و پدرت او را با پول مسلمانان خریده است. تو بنده تمام مسلمانان در شرق و غرب عالم هستی! مگر اینکه تو را آزاد کنند و اگر همه مسلمانان تو را آزاد کنند من یکی نسبت به سهم خود، تو را آزاد نکردهام. با این همه، تو پول خمس را میبلعی و حق آل رسول صلیاللهعلیهوآله و من و امثال مرا نمیدهی؟! گذشته از اینها شخص ناپاک هرگز نمیتواند مانند خودش را پاک کند.
ذات نایافته از هستی، بخش کی تواند که شود هستی بخش
ای مأمون! انسانهای پاک میتوانند حدود الهی را جاری کنند، کسی که در گردن او حدّ باشد چگونه میتواند حد الهی را اجرا کند، مگر اینکه اول بر خود او حد اجرا شود. مگر این آیه را نشنیدهای که «اَتَأمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ اَنْفُسَکُمْ وَاَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ اَفَلا تَعْقِلُونَ»(23)؛ «آیا مردم را به نیکی دعوت میکنید امّا خودتان را فراموش کردهاید با اینکه شما کتاب خدا را میخوانید؟ آیا نمیاندیشید؟»
مأمون دوباره متوجه حضرت رضا علیهالسلام شده و گفت: یا اباالحسن! درباره این شخص چه میفرمائید؟! امام فرمود: خداوند متعال به حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله فرمود: «فَللّهِِ الْحُجَّةُ الْبالِغَهُ»(24)؛ «دلیل رسا و قاطع برای خداست.» دلیلی که برای هیچکس بهانهای باقی نمیگذارد. چنان دلیلی که جاهل با تمام نادانی اش آنرا متوجه میشود، همان طوری که دانا به وسیله علم خویش آن دلیل را درک میکند و دنیا و آخرت به وسیله دلیل و برهان پایدار مانده است. این مرد برای تو استدلال و دلیل اقامه کرد.
مأمون وقتی وضع را چنین دید، با در طول تاریخ، ستمگران زیادی کوشیدهاند تا با فرهنگ اهل بیت علیهمالسلام مقابله کرده و نور الهی را خاموش کنند؛ امّا اراده خداوند متعال بر استمرار و فراگیر شدن معارف اهل بیت علیهمالسلام در سر تا سر گیتی قرار گرفته است
آشفتگی تمام، ملاقات عمومی را تعطیل کرده و دستور آزادی آن مرد را صادر کرده و از اینجا به فکر از میان برداشتن وجود مقدس حضرت رضا علیهالسلام افتاد و بالاخره آن حضرت را مسموم کرده و به شهادت رساند.(25)
جلوگیری از تفسیرهای نادرست
امام هشتم علیهالسلام در فرصتهای مناسب، از تفسیرهای نادرست قرآن کریم جلوگیری کرده و معنای صحیح آیه را بیان میکرد. در اینجا دو مورد را با هم میخوانیم:
1. حضرت رضا علیهالسلام در یکی از جلسات علمی که در دربار مأمون تشکیل شده بود، حسن بن موسای وشاء ـ از دانشمندان بغدادی که به نمایندگی از سوی علمای عراق در آن جلسه حضور یافته بود ـ را مورد خطاب قرار داده و به او فرمود: اهل عراق این آیه قرآن را چگونه قرائت میکنند؟! «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ»؛(26) [ای نوح]! او از اهل تو نیست، او عمل غیرصالحی است.» او پاسخ داد: «یابن رسول اللّه! بعضی طبق معمول «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ؛ او فرزند ناصالحی است.» قرائت میکنند، اما بعضی دیگر بر این باورند که خداوند هرگز پسر پیامبری را مشمول قهر و غضب خود قرار نمیدهد و آیه را «اِنَّهُ عَمَلُ غَیْرِ صالِحٍ»؛ «او فرزند آدم بدی است؛ فرزند تو نیست.» قرائت میکنند و میگویند: او در واقع از نسل نوح نبود. خداوند به او گفت: ای نوح او از نسل تو نیست. اگر از نسل تو میبود من به خاطر تو او را نجات میدادم. امام علیهالسلام فرمود: ابدا اینطور نیست؛ او فرزند حقیقی نوح و از نسل نوح بود. چون بدکار شد و امر خدا را عصیان کرد، پیوند معنویاش با نوح بریده شد و به نوح گفته شد: این فرزند تو ناصالح است، از این رو نمیتواند در ردیف صالحان قرار گیرد.(27)
2. امام هشتم علیهالسلام گاهی با دانشمندان علم کلام و اهل حدیث و اندیشمندان اهل سنت به گفتگو مینشست و درباره آیات الهی و صفات ربوبی با آنان به جدال احسن و مناظره منطقی میپرداخت. گزارش یکی از این جلسات را با هم میخوانیم:
ابو قرّه محدث از صفوان بن یحیی یار دیرین امام هشتم علیهالسلام درخواست کرد تا جلسه گفتگوئی را با امام رضا علیهالسلام ترتیب دهد. ابوقرّه محدث در آن نشست بعد از طرح پرسشهائی در مورد احکام دین و حلال و حرام، سخن را به موضوع توحید کشانیده و از صفات پروردگار سخن گفت؛ وی از امام رضا علیهالسلام پرسید: به ما روایت کردهاند که خداوند هم سخن بودن خود را به حضرت موسی علیهالسلام و دیدار خود را به حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله عطا کرده است! آیا چنین است؟ امام فرمود: ای ابو قرّه! به من بگو، این آیات را چه کسی بر جن و انس ابلاغ کرده است؟! «لا تُدْرِکُهُ الاَْبْصار»؛ «دیدهها او را درک نمیکنند»، «وَلایُحیطُونَ بِهِ عِلْما»؛ «دانش مخلوقات به او احاطه نمیکند.» «وَ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ»؛ «چیزی مانند او نیست.» آیا به غیر از محمد صلیاللهعلیهوآله کسی دیگر این آیات را به ما رسانده است؟
ابو قرّه گفت: درست است؛ این آیات را حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله آورده است.
امام فرمود: چگونه ممکن است فردی به سوی تمام مخلوق بیاید و به آنها اعلام کند که من از طرف خدا آمدهام و مردم را با فرمان خدا به سوی خدا بخواند و این آیات را بر آنان تلاوت کند، سپس همین مرد الهی برخلاف آیات وحیانی که از سوی خدا آنها میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولی خدا جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند
آورده است، بگوید: من به چشم خود خدا را دیدم و به او احاطه علمی پیدا کردم و او به شکل انسان است!! آیا شما خجالت نمیکشید؟! زندیقها نتوانستند چنین نسبتی به پیامبر صلیاللهعلیهوآله بدهند که محمد صلیاللهعلیهوآله از جانب خدا چیزی آورد و سپس از راه دیگر، خلاف آن را گفت.
ابو قرّه در پاسخ گفت: خداوند خودش میفرماید: «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً اُخْری»؛(28) «و بار دیگر در فرود آمدن او را مشاهده کرد.»
امام علیهالسلام در جواب فرمود: در همین سوره آیه دیگری است و آنچه را که پیامبر صلیاللهعلیهوآله دیده توضیح میدهد. خداوند در آنجا میفرماید: «ما کَذَبَ الفُؤادُ ما رَأی»؛(29) «دل آنچه را دید دروغ نشمرد.» یعنی دل محمد صلیاللهعلیهوآله آنچه را که چشمش دید، دروغ ندانست. سپس در همین سوره، خداوند آنچه را که محمد صلیاللهعلیهوآله دیده است خبر میدهد و میفرماید: «لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری»؛ «پیامبر صلیاللهعلیهوآله از آیات و نشانههای بسیار بزرگ پروردگارش دید.» دیدن آیات خداوند غیر از دیدن خود اوست. و باز هم خداوند میفرماید: «مردم احاطه علمی به خدا پیدا نمیکنند». در صورتی که اگر دیدگان او را ببینند علمشان به دریافت و شناخت او احاطه پیدا کرده است.
ابو قره گفت: پس روایات را تکذیب میفرمائید؟
حضرت رضا علیهالسلام فرمود: بلی! هرگاه روایات مخالف قرآن باشند، آنها را تکذیب میکنم و آنچه مسلمانان به آن اتفاق دارند این است که احاطه علمی به خدا نمیتوان یافت. چشمها از اداراک او عاجزند و چیزی مانند او نیست.(30)
پي نوشت :
1. عیون اخبارالرضا علیهالسلام ، ج1، ص68.
2. عیون اخبارالرضا علیهالسلام ، ج2، ص322.
3. کشف الغمه، ج2، ص315.
4. مسندالرضا علیهالسلام ، ص294.
5. احزاب/56.
6. یس/4 ـ 1.
7. صافات/79.
8. صافات/109.
9. صافات/120.
10. صافات/130.
11. انبیاء/7.
12. طلاق/10 و 11.
13. عیون اخبارالرضا علیهالسلام ، ج1، ص493.
14. یوسف/55.
15. عیون اخبار الرضا علیهالسلام ، ج2، ص137.
16. کهف/110.
17. کافی، ج3، ص69.
18. توبه/32.
19. صف/8.
20. دلائل الامامه، ص361؛ عیون اخبار الرضا، ج1، ص232.
21. انفال/41.
22. حشر/7.
23. بقره/44.
24. انعام/149.
25. علل الشرایع، علت شهادت امام رضا علیهالسلام .
26. هود/ 46.
27. بحارالانوار، ج10، ص65؛ داستان راستان، ج2، ص294.
28. النجم/ 13.
29. همان/ 11.
30. اصول کافی، کتاب التوحید، باب فی ابطال الرؤیة، حدیث 2.
منبع:سیره معصومان(علیهم السلام)
صفحات: 1· 2