به بهانه 13 آبان
افسران سازمان سیا (CIA) با استفاده از شرایط نابسامان بعد از انقلاب و درهم ریختگی و نامشخص بودن حوزه مسئولیتها كه نتیجه طبیعی هر انقلابی است، سعی كردند تا با نفوذ در مناطق كلیدی و حساس انقلاب اسلامی از تعمیق و گسترش هر چه بیشتر آن جلوگیری نمایند. لانه جاسوسی آمریكا با ایجاد شبكههای جاسوسی و اطلاعاتی در پی آن بود تا با بحران آفرینی، تضعیف نیروهای اصیل انقلاب و جایگاه و شخصیت حضرت امام و همچنین ایجاد گسست و شكاف میان رهبری و نسل جوان، فعالترین و انقلابیترین نیروی اجتماع را از رهبری دور كند تا بتواند با تاثیر بر آنها و نفوذ در ارتش، حرکت انقلابی مردم ایران را آسیبپذیر نماید. از طرفی سفارت آمریكا مسئول انحراف افكار عمومی از خطرات شیطان بزرگ در ایران نیز بود. به همین دلایل مسئولین سفارت آمریكا در پی آن بودند تا با برقراری ارتباط با مسئولین دولت موقت راه رسیدن به اهدافشان را تسهیل كنند.
با پیروزی انقلاب، حضرت امام خمینی، مهندس بازرگان را بدون در نظر گرفتن علایق حزبی و گروهی به عنوان نخست وزیر دولت موقت منصوب كردند. بازرگان در اقدامی تأمل برانگیز اكثر اعضای دولت موقت را از جناح لیبرال انتخاب كرد و درهای دولت موقت را تقریباً بر روی دیگر نیروهای انقلاب بست. لیبرالها تضاد اصلی و عامل مهم مبارزه و انقلاب را استبداد داخلی و نه استعمار خارجی میدانستند و علاوه بر آن اعتقاد به تغییر بنیادین در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی كشور نداشتند و تنها اكتفا به برخی اصلاحات سطحی را كافی میدانستند. بر همین اساس دولت موقت تنها به تعویض مهرههای كلیدی و بالای رژیم اكتفا نمود و از تغییرات بنیادین و خصوصاً از تجدید نظر در رابطه امپریالیستی و نابرابر ایران با آمریكا، پرهیز و اجتناب میكرد.
به این موضوع در كتاب خاطرات كارتر اشاراتی شده است: «مهدی بازرگان… و اعضای كابینهاش كه بیشتر آنها تحصیل كرده غرب بودند با ما همكاری داشتند. آنها از سفارت ما حفاظت میكردند و از ژنرال فیلیپ گاست… مراقبت به عمل میآوردند تا بدون خطر رفت و آمد كند و برای ما پیامهای دوستانه میفرستادند. بازرگان به طور علنی اعلام كرد كه مایل است با آمریكا روابط حسنهای داشته باشد، اما افراطیون طرفدار آیت الله خمینی برای او به صورت مشكلی درآمده بودند.» (امیررضا ستوده و حمید كاویانی، بحران 444 روزه تهران، ص 20)
«اسناد لانه جاسوسی نیز نشان میدهد كه ایالات متحده چگونه برای خارج كردن امام از صحنه سیاسی كشور در صدد جذب افراد موثر و مهم دولت موقت از جمله بنی صدر و امیر انتظام برآمده بود و مثلا در مورد جذب بنی صدر، در ظاهر به عنوان مشاور اقتصادی یك شركت آمریكایی با حقوق ماهانه 1000 دلار دعوت به همكاری میشد، اما در واقع رابط سازمان سیا تلاش میكرد تا وی را به استخدام این سازمان درآورد.» (دكتر بهرام نوازنی، الگوهای رفتاری ایالات متحده آمریكا در رویارویی با جمهوری اسلامی ایران (1357 - 1380) مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 98)
دولت آمریكا در پی آن بود تا با ایجاد ائتلافی از لیبرالهای سیاسی، چهرههای دینی میانهرو، سكولارها، ملی گرایان و سران ارتشی متمایل به غرب تحت لوای دولت موقت موجبات حذف تدریجی نیروهای وفادار به امام را از صحنه سیاسی كشور ایجاد نماید.
به همین دلیل وزارت خارجه آمریكا ماموریت اصلی سفارت خود در ایران را تلاش برای هماهنگی فعالیتهای نیروهای لیبرال و میانه روهای مذهبی و پیوند دادن آنها با عناصر ملی گرا و سلطنت طلبان و طرفداران رژیم سابق بر علیه انقلابیون مذهبی قرار داده بود.
«اقدامات آمریكا بر علیه جمهوری اسلامی ایران فقط به اقدامات سفارت این كشور در تهران محدود نشد. در پی اعدامهای انقلابی سران رژیم گذشته در روزهای اولیه پیروزی انقلاب، 2 تن از اعضای سنای آمریكا به نامهای جاكوب جاوتیس و هنری جكسون كه از طرفداران پروپاقرص رژیم پهلوی بودند در 27 اردیبهشت 58 (17 مه 79) قطع نامهای را از تصویب سنا گذراندند كه ایران را به خاطر این اعدامهای انقلابی با لحن شدیدی محكوم میكرد.» (پیشین ص103)
بعد از تصویب قطعنامه ضد ایرانی در سنای آمریكا، روابط دو كشور وارد مرحله تازهای شد. با این كه، قطعنامه هیچگونه ضمانت اجرایی نداشت ولی ایران آن را نشانه موضع خصمانه ایالات متحده و كاری در جهت انزوای ایران دانست.
به عقیده كارل كلمنت، كه از كارشناسان با سابقه وزارت خارجه آمریكاست، ایالات متحده اشتباهی استراتژیك را در مورد ایران انجام داده است و آن دل بستن به دولت موقت و عدم مذاكره و دیدار مستقیم با حضرت امام بود كاری كه رقبای ایالات متحده یعنی فرانسه و شوروی در آغازین روزهای پیروزی انقلاب انجام داده بودند.
بعد از تصویب این قطعنامه و ایجاد مسایل اختلاف برانگیز بین دو کشور، آمریكا در پی آن بود تا فرستادهای ویژه را با هدف جذب ایران و جلوگیری از نفوذ شوروی در این کشور ، به سوی ایران بفرستد ولی حضرت امام در واكنش به تصویب این قطع نامه از پذیرش فرستاده مذكور كه چارلز نام داشت و از دیپلماتهای كار كشته وزارت خارجه ایالات متحده بود خودداری كرد و علاوه بر آن پذیرش والتر كاتلر در سمت سفیر كه آماده میشد به ایران سفر كند، از سوی دولت رد گردید هر چند كه جمهوری اسلامی پیش از آن موافقت خود را با اعزام او به ایران به عنوان سفیر اعلام كرده بود.
«پس از این فعل و انفعالات دولت آمریكا به بهانه حفظ امنیت منطقه و با این ادعا كه احتمال داده میشود كه یك نفت كش در خلیج فارس ربوده شود، ناوگان خود را در تنگه هرمز به حال آماده باش درآورد.» (پیشین ص 106)
امام خمینی در 7 آبان 58 به قراردادهای استعماری بین ایران و آمریكا شدیدا اعتراض كردند. اما در مقابل دولت موقت هیچ توجهی به این اعتراضها نشان نمیداد و در پی بهبود روابط با ایالات متحده بود و در موضعگیریهای رسمی و غیر رسمی بیشترین واهمه خود را از شوروی ابراز میداشت.
حركتهای سازش كارانه دولت موقت تا به آنجا پیشرفت كه بدون اطلاع امام در روز 11 آبان 58 در جشن انقلاب الجزایر، مهدی بازرگان با برژینسكی، مشاور امنیت ملی كاخ سفید دیدار كرد و به مدت یك ساعت و نیم با او به مذاكره نشست.
برژینسكی مشاور امنیت ملی دولت كارتر برخلاف سایروس ونس، وزیر خارجه كه در برخورد با جمهوری اسلامی قائل به راهبردهای دیپلماتیك و گفتگو و مذاكره سیاسی بود، از طرفداران جدی سركوب و مداخله نظامی انقلاب و یكی از طراحان اصلی كودتای 21 بهمن 57 برای پیشگیری از انقلاب بود.
او برای پذیرش شاه در آمریكا تلاش فراوانی به عمل آورد، اما اعضای دولت موقت دوستانه به پیشواز برژینسكی رفتند و با او به گپ زدن مشغول شدند جالب این كه این ملاقات به گفته برژینسكی نه به تقاضای او بلكه به درخواست بازرگان، نخست وزیر ایران صورت گرفت.
محمدرضا پهلوی كه پس از فرار از ایران در كشورهای مختلفی آواره شده بود، و ملت ایران خواستار بازگشت و محاكمه وی بودند با مساعدت مقامات آمریكایی به یكباره سر از آن كشور درآورد. در حقیقت دولت آمریكا و مسئولین آن به خاطر بذل و بخششهای شاه خود را مدیون او میدانستند. هزینههای زیادی از سوی شاه به برخی جناحهای سیاسی آمریكا برای مبارزات انتخاباتی پرداخت میشد و بعضی از مسئولین دولتی آمریكا پورسانتهای گزافی از محل قراردادهای تسلیحاتی ایران با شركتهای آمریكایی دریافت میكردند. از سوی دیگر رژیم آمریكا از آن بیم داشت كه عدم پذیرش شاه موجب هراس و نگرانی حكام وابستهاش در منطقه شود به همین دلیل شاه به بهانه معالجه در آمریكا رحل اقامت افكند.
پذیرش شاه از سوی آمریكا خشم ملت و امام را صد چندان كرد. امام كه از دولت موقت قطع امید كرده بود، در 9 آبان 58 طی سخنانی فرمودند:
«ای جوانهایی كه در مقابل توپ و تانك رفتید ای خواهرهایی كه جوانان خود را از دست دادهاید… حفظ كنید خودتان را، نهضت خودتان را حفظ كنید ننشینید دیگران برای شما كار كنند، اینها برای شما كاری نمیكنند.»
همچنین حضرت امام طی پیامی در 12 آبان 58 در اعتراض به پذیرش شاه از سوی رژیم آمریكا اعلام كردند:
«دانشگاهیان، دانشآموزان و طلاب علوم دینی با قدرت تمام مبارزه خود را علیه آمریكا گسترش دهند.»
بدنبال اعلام این مواضع از سوی حضرت امام نمایندگان دانشجویان مسلمان پیرو خط امام چهار دانشگاه امیركبیر، تهران، شهید بهشتی و صنعتی شریف با تشكیل جلسهای به برنامه ریزی برای تصرف سفارت آمریكا پرداختند.
یكشنبه 13 آبان 58 (4 نوامبر 1979) در تاریخ انقلاب، روزی بزرگ و فراموش نشدنی است. روزنامه اطلاعات مورخ 14 ابان 58 در صفحه دوم خود، شرح وقایع آن روز را اینگونه گزارش میكند:
«ساعت 30و 10دقیقه صبح گروهی (حدود 400 نفر) از دانشجویان (كه از یك چهار راه قبل از سفارت آمریكا شروع به حركت كرده بودند) كه در حال شعاردادن در خیابان آیت الله طالقانی به سوی دانشگاه (تهران) در حركت بودند هنگامی كه جلوی در اصلی سفارت آمریكا رسیدند، مسیر خود را تغییر دادند و پس از گشودن زنجیرهای این در به داخل سفارت رفتند. در همان زمان گروهی از دانشجویان نیز از دیوار خود را به داخل سفارت رساندند و پیشروی به سوی ساختمانهای داخلی سفارت را آغاز كردند. از همان لحظههای اول تصرف سفارت آمریكا، گروههای مختلف مردم در مقابل در سفارت اجتماع كردند و به دادن شعارهای ضد آمریكایی میپرداختند دانشجویان در سه بیانیهای كه تا ساعت 18 (همان روز) از طریق بلندگو پخش كردند، اعلام كردند كه ساختمان اصلی سفارت تا ساعت 15 به تصرف كامل درآمد… دانشجویان اعلام كردند كه هر چند تصرف ساختمان با مقاومت سه ساعته و همراه با پرتاب گاز اشك آور از جانب تفنگداران آمریكایی بود، هیچ گونه آسیبی به طرفین وارد نیامد.
از ساعت 16 (همان روز) آزاد كردن گروهی از ایرانیانی كه به عنوان ارباب رجوع یا كارمند در داخل سفارت بودند آغاز شد و آمریكاییان را با چشم بسته به محل دیگری منتقل شدند.»
پیش از آنكه دانشجویان اصلی سفارت برسند، دیپلماتهای آمریكایی، مقداری از اسناد را در دستگاههای مخصوص خرد كن ریختند و از بین بردند و مقدار زیادی از اسناد را نیز سوزاندند و به خصوص نوارهای میكروفیلم و حافظههای كامپیوتری را نابود كردند.
در جریان اشغال سفارت آمریكا،72 آمریكایی به عنوان گروگان بدست دانشجویان افتادند. سه تن از دیپلماتهای آمریكایی آن روز برای مذاكره با وزیر خارجه به وزارت امور خارجه رفته بودند. پس از اشغال سفارت تا شب به امید حل شدن موضوع همان جا ماندند ولی بعد از آن در وزارت خارجه به صورت تحت نظر در اختیار دانشجویان قرار گرفتند.
پس از تسخیر سفارت، دانشجویان كه خود را دانشجویان مسلمان پیرو خط امام مینامیدند، با صدرو بیانیههایی به تشریح علل، انگیزهها و چگونگی انجام این اقدام انقلابی پرداختند. در یكی از اولین بیانیهها آمده است:
«ما دانشجویان مسلمان پیرو خط امام از موضع قاطعانه امام در مقابل آمریكای جنایتكار به منظور اعتراض به دسیسههای امپریالیستی و صهیونیستی، سفارت جاسوسی آمریكا در تهران را به تصرف درآوردیم تا اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانیم.»
عنوان دانشجویان مسلمان پیروخط امام، از یك سو بیانگر تبلور خشم انقلابی امام و ملت مسلمان ایران از آمریكا بود و از سوی دیگر هر گونه شائبه وابستگی دانشجویان به گروهها و دستجات سیاسی متعدد را منتفی میساخت و امكان بهره برداری از آن را به نفع جریانهای مختلف، محدود میساخت.
برای این اقدام انگیزههای متفاوتی ذكر میگردد: اعتراض نسبت به پذیرش شاه از سوی دولت آمریكا، اعتراض به عملكرد دولت موقت، كه كم كم به سمتی گرایش پیدا میكرد كه دوباره دست آمریكا را در ایران باز كند، شناسایی جاسوسان آمریكایی و عوامل داخلی آنها، پایان دادن به توطئه گری و سلطه جوییهای آمریكاییان در ایران، نشان دادن ضربه شستی به ایالات متحده به تلافی طراحی و اجرای كودتای 28 مرداد 32، اعتراض به آمریكا به علت ایجاد فشار تبلیغاتی موسوم و انحصاری و كمك و حمایت از افراد ضد انقلاب و فراری علیه انقلاب اسلامی.
گرچه خواستههای دانشجویان از ابتدا تازمانی كه این موضوع به حل و فصل انجامید، تغییرات زیادی را نشان میدهد؛ اما اصلیترین خواسته آنها كه رسما و با صراحت تمام همواره ثابت ماند، عبارت بود از «عدم دخالت ایالات متحده در امور داخلی ایران» .
درخواستهای دیگر از قبیل تحویل شاه مخلوع و همسرش فرح برای محاكمه در ایران، تحویل اموال خاندان سلطنتی و دیگر فراریان از ایران به دولت ایران، رفع تحریمهای اقتصادی و مالی و آزاد كردن اموال و داراییهای ایران در آمریكا و شعب بانكهای آمریكایی از جمله خواسته هایی بودند كه بعدها با به درازا كشیدن موضوع و اتفاق دیگر كه در واكنشهای متعدد و متفاوت آمریكاییان خلاصه میشود، اضافه شدند.
این حادثه پیامدها و بازتابهای بسیاری بر جای گذاشت. حركت انقلابی دانشجویان مسلمان قبل از هر چیز دیگر، هیئت حاكمه آمریكا را به شدت گیج كرد. آمریكا كه به لطف لیبرالهای حاكم در دولت موقت توانسته بود موقعیت از دست رفته خود در ایران را به تدریج باز یابد، با این ضربه سهمگین به شدت برآشفته گردید.
كارتر در كتاب خاطرات خود میگوید:
«4 نوامبر 1979 (13 آبان 58) تاریخی است كه من آن را هرگز فراموش نخواهم كرد… ما شدیداً نگران بودیم» وی میافزاید: «در روزهای نخست تصور میكردم گروگانها به زودی آزاد خواهند شد، اما پس از آنكه بازرگان، نخست وزیر دولت موقت در كوششهای اولیه خود برای آزادی گروگانها با شكست مواجه شد، نگرانی ها افزایش یافت.»
در بین حاكمان دولت آمریكا نیز در مورد راه برخورد با ایران اختلافاتی پیش آمده بود. گروهی به نمایندگی سایروس ونس وزیر خارجه، راههای دیپلماتیك و گفتگو و در نهایت تحریمهای اقتصادی و پروازی را پیشنهاد میكردند و گروهی دیگر به رهبری زیبیگینو برژینسكی مشاور امنیت ملی، دخالت نظامی را برای حل مساله گروگانگیری لازم میدانستند. این اختلاف تا به آنجا پیش رفت كه سایروس ونس پس از حمله نظامی آمریكا در صحرای طبس كه منجر به شكست آمریكا شد، استعفا كرد.
آمریكا در اولین واكنش، اقدام به تحریم اقتصادی ایران و بلوكه كردن اموال و داراییهای ایران در بانكهای آمریكایی و بانكهای خارجی مستقر در آمریكا كرد و از سوی دیگر اقدام به آزار واذیت ایرانیان مقیم آمریكا نمود و در جهان نیز تضییقاتی را برای ایران ایجاد كرد. در هر حال تسخیر لانه جاسوسی هرچند از سوی دول استعماری وابسته به شرق و غرب محكوم گردید، اما از سوی ملل محروم و تحت ستم جهان و نهضتهای آزادی بخش جهان به شدت مورد استقبال قرار گرفت و باعث نضج گرفتن حركتهای ضد استعماری گستردهای در سطح جهان و خصوصا خاور میانه شد.
این حادثه بزرگ پیامدهای گوناگونی را در پی داشت كه از آن جمله میتوان به این موارد اشاره كرد: پایان یافتن رابطه استعماری ایران و آمریكا، روشن شدن ماهیت ننگین ایالات متحده که پشت صورتک حقوق بشر و آزادی مخفی شده بود، جلوگیری از ایجاد بحران و آشوب با تسخیر مرکز بحران آفرینی آمریکا، از بین رفتن گروههای مارکسیستی، گروههایی که تا پیش از آن خود را تنها سردمدار مبارزه با امپریالیسم آمریکا میدانستند، بازگشت مردم به صحنه که با توطئههای دولت موقت خانهنشین شده بودند، شکست هیمنه و اسطوره جهانی آمریکا و بالاخره شکست کارتر در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 1980.
کارتر که با ژستهای حقوق بشری و همچنین حل مشکلات بین آمریکا و چین و امضای موافقت نامه کمپ دیوید بین مصر و اسراییل وجهه ای صلح طلب برای خود کسب کرده بود، با تسخیر لانه جاسوسی تمامی وجهه و نفوذ خود را از دست داد به طوری که حتی نتوانست در مقابل حمله نظامی شوروی به افغانستان موضع مناسبی اتخاذ کند و کم کم موجبات افول حکومت خود و حزبش را فراهم کرد.
همیلتون جردن رییس ستاد انتخاباتی کارتر در انتخابات سال 80 میگوید: «برای من روشن بود که کلید انتخابات در دست کسان دیگر در آن سوی دنیا است که تصمیم و عملشان تا آخرین لحظه قابل پیش بینی نیست، کارتر در هواپیما به من گفت: عجیب است که سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری کشور بزرگ ما نه در شیکاگو یا نیویورک بلکه در تهران تعیین میشود.»
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
صفحات: 1· 2