تجمل گرایی در زندگی مسلمانان ایرانی (1)
الف - معنای حیّ یا زندگی:
حیّ در لغت به معنای زندگی است و حیات همان هستی و وجود است که در مقابل موت قرار دارد. حَیَوان نیز در اصل حیَیَان بوده که هر جنبده ذی روح را شامل میشود (2) واژه حیّ صفت مشبهه است که بر ثبات و دوام دلالت دارد و از نظر مفهوم گفتار مفسران در تعریف آن مختلف است. مرحوم امین الاسلام طبرسی میگوید: «حیّ کسی است که محال نباشد در پرتو وصف حیات، دانا و توانا باشد و میتوان گفت حیّ کسی است که هرگاه مدرکات را بیابد آنها را درک کند» استاد علامه طباطبائی رحمة الله علیه میفرماید: «حیات نحوه ای وجود است که علم و قدرتاز آن ناشی میشود همانگونه که خود وجود، بسیط و مشکّک است حیات نیز که نحوه وجود است امری بسیط و دارای مراتب است. مراتب ضعیف آن در نبات، متوسط آن در در حیوان و مراتب قوی آن در انسان و فرشته است تا برسد به حیات مطلق که از آن خدای سبحان است.»(3)
پس با این مبنا معنای حیات تا حدودی معلوم گردید. از مسائل لغوی و فلسفی که بگذریم زندگی و معنای زندگی در مورد انسان امری مبهم نیست که بخواهیم از تعابیری مثل «معمای زندگی» و «راز زندگی» استفاده کنیم. حقیقت حیات و زیستن در مورد انسان به عنوان موجودی ذی شعور بهتر است با حقیقت او که فطرت است گره بخورد. یعنی حیات و معنای زندگی را با ترازوی بندگی فطرت بسنجیم.
ب- انسان با فصل مُتالّه یا مُتجمّل:
در مبادی معرفت شناختی اگر بخواهیم حول محور حس و تجربه گردش کنیم، با تحقیر عدالت، آزادی و تنزّل اصول اخلاقی مواجه خواهیم شد. در حالی که هیچ کس تحقیر را دوست ندارد واینجاست که انسان حیوان ناطق، اقتصادی، سیاسی، عیاش، و یا متجمّل تعریف خواهد شد. به نظر میرسد طبق دهها دلیل معقول، اسناد تاریخی و وضعیت اسفبار بشر امروزی، بهتر بود گذشتگان به همه اعلام میکردند که تاریخ ِانقضای این تعاریف به سر آمده است. با توجه به تعریف حیات و عدم نابودی انسان، جنس تعریف که حیوان باشد مردود خواهد بودو مورد جایگزین را حیّ میگذاریم. روح انسان که جنبه اصلی او را تأمین میکند، زنده ای است که هرگز نمیمیرد. با مرگ تن نه جنس او از دست میرود و نه تغییر جنسیت صورت میگیرد. واما فصل ممیز انسان، در فرهنگ قرآن، ناشی از تالّه او یعنی خداخواهی مسبوق به خداشناسی است. تمایز انسان از دیگر جانداران در سخن گوئی او خلاصه نمیشود، که سخن از ناطقیت به عنوان فصل ممیز مطرح باشد، زیرا وجود آدمی در دو قلمرو عقل نظری و عملی گسترده بوده وهمه گزارشات و گرایشات او روبه خداست. اضطراب بشر امروزی نه باشراب سرخ آرام شدنی است و نه با قرصهای آرام بخش! نسخه پیشنهادی «ألا بِذِکْرِاللَّهِ تَطْمَئنُّالْقُلُوب» (رعد 28) است که با حداقل 2 تأکید ادبی، سخن از میل به هستی محض او دارد، تا روح نامحدودش آرام گیرد. امر محدود قابلیت ارضای نامحدود را ندارد. باروابط گستاخانه و گسیخته جنسی، روح بشر امروزی پریشانتر میشود. بهتر است باهمه موضوعاتی که تصویب شده است بازگردیم. متاّله (خداخواهی مسبوق به خداشناسی) فصل دقیقتری برای انسان است. نطق لازم است ولی کافی نیست. اهل ابتکار، سیاست، خطابه و صنعت هم که باشیم ولی وقتی همه اینها در خدمت هوای نفس قرار گرفت، تعبیر قرآن «انعام»، «بهیمه» و «شیطان» است. ممکن است ظاهراً «توحید افعالی» تدریس کنیم ولی اگر در خدمت هوای نفس شد، مصداق «بَلْ هُمْ أَضَل» (اعراف 179) قرار بگیریم. فلاسفه و روانشناسان ملحدی که عالماًعامداًحیات انسان را در حیوانیت اوخلاصه کرده و تأله او را فقط با اقتصاد و مصرف گرائی میسنجند، چگونه میخواهند برای روح پژمرد ه ای که برای بشر امروزی ساختهاند، نسخه درمان بیابند. انسان با چیزی غیر از توحید آرام نمیگیرد وهرگونه غبار غیریت پذیری (کفر، شرک، تثلیث، ثنویت و…)با غیرت ِخدا خواهی او منافات دارد. فطرت را با بندگی باید پاسخ داد نه با بردگی! با همه به اصطلاح پیشرفتهای ظاهری باید بازگردیم و جای انسان و خدا را عوض کنیم. انسان خلیفه خداست نه بلعکس! او در همه جا حضور دارد نه فقط در گوشه کلیسا و مسجد. میزان عقل ناقص ما نیست. در این میان چه کسی میتواند فاصله میان 2 گزاره «حیّ متاله» را با بَطَر (طغیان و سرکشی) و زُخرف (ظاهر آراسته) درک کند؟ بسیاری حیات متالهانه فطری خود را زیر خاکهای تیره و ظلمانی جهل و هوس مدفون کرده و بار دیگر ماجرای زنده به گور کردن اعراب جاهلی را إحیا کردهاند. میتوان صدها مصداق برای عوارض تغییر تعریف انسان ارائه داد. سقط میلیونها جنین و سوپ پرطرفدارگیاهی به همراه گوشت نوزاد در ایالت کانتون چین را چگونه میتوان بررسی کرد؟
بهشت با همه زیبائیاش قرار بود زیر پای مادر جای گیردولی وضعیت زن امروزی را به شکلی در آوردهاند که گوئی حیوان ماده ای است که هدف خلقتش إرضای جنسی حیوانات نر است و بس! این کجا و آن کجا؟ (4)
ج-نتایج دین در زندگی:
در اینجا وقتی صحبت از دین میکنیم اولاً نه آنرا زائیده ترس، بزدلی و ترس میدانیم که با رعد و برقی به پناهگاه پناه ببریم و از ترس تکرار زلزله بم! دیندار باقی بمانیم و با دین مداری حاکمان و قدرتمندان خوشحال شویم. ثانیاً نه منشأ آنرا جهل میدانیم که دوباره بخواهیم بساط خدای طوفان، باران، رقص و زاد و ولد را پهن کرده و با پیشرفت! به اصطلاح سریع علم آن سفره را جمع کنیم. نه اندیشه های راسل را بی دلیل رد میکنیم و نه به آگوست کنت و اسپنسر بی اعتنایی میکنیم. برخی اسقفهای مسیحی با استعمار و چپاول مردم و تسلط بر زمینهای کشاورزی و سوزاندن دانشمندان خود آبروی دین را بردندو در اعتراض به ایشان جواب دادند: «این سرنوشت محتومی است که خدا برای شما خواسته بودو این دستور دینی است که شما ناچار به پذیرش آن هستید» (5) خیر! فرضیه «دین، عامل استعمار» با زندگی سراسر مبارزه و جهاد پیامبران و پیشوایان دینی سنخیتی ندارد. خلاصه آنکه قرآن، مهمترین و اصیلترین منشأ دین را فطرت پاک انسانی می داندکه این أعم از فطرت دل، فطرت عقل یا معرفت حصولی است و درک آن با عقل نظری و عملی فراهم است. (6) این همه آن چیزی است که به عنوان منشأ دین مطرح است. در این قسمت به مختصری از نتایج دین در زندگی اشاره میشود.
1-آرامش:
لطافت از این واژه میبارد. آرامش گمشده بشر امروزی است. پدران ما با وجودکمبود وسایل آسایشی در آرامش زیادی غوطه ور بودند که البته باید آنرا چشید تا فهمید. امروزه جای آرامش را آسایش گرفته است. وقتی همه تمرکز بر روی مضاف کردن وسایل بلا استفاده زندگی باشد، قطعا آرامش رخت خواهد بست. تنوع طلبی و کثرت گرائی نه تنها تاثیر سوءدر جسم دارد، بلکه آرامش تو را نیز لگد مال میکند. کمترین تأثیر دعا و مناجاتِ با خدا آرامش است. دین آرامش حقیقی را نه در رمّان و مو سیقی میداند و نه در آب جو و رقّاصی! بلکه اولا ًسخنش در رفع رذائل است یعنی تخلیه و بعد آرام آرام با بندگی و خدا خواهی چنان آرامشی به تو هدیه میدهد که دنیا و مافیها را با آن تعویض نخواهی کرد، چه رسد به لذتی که از تعویض سالیانه مبلمان منزل نصیبمان میشود.
2-عشق:
عشق از عشقه میآید به معنای میل مفرط. عَشَقَه نام گیاهی است که هر گاه دور درختی بپیچد آب آنرا میخورد، در نتیجه گیاه زرد شده و کم کم میخشکد. ولی در اصطلاح مرتبه عالی محبت است. عشق با هوس فاصه زیادی دارد. شاید بیشتر از فاصله آسمان تا زمین. منشأعشق کاذب که از توحید فاصله گرفته است، شهوت و امیال جنسی است که موجب تسلط نفس امّاره و تقویت آن و حکومت شهوت بر قوه عاقله میگردد؛ و این یعنی معشوق را برای خود خواستن (نه به خاطر خدا بنده را خواستن) تا حداکثر تمتّع حاصل گردد؛ و از اینجا خشونت و خیانت آغاز میگردد. وصال مساوق است با دفن (7). عشق به هرچیزی ممکن است، مثلاً میل مفرط به گوشی موبایلی که حتی 1 دقیقه دوری آنرا نمیتوانی تحمّل کنی! ولی ما در اینجا صحبت از حقیقت عشق میکنیم. عشقی که از عمل به گزاره های وحیانی غلیان پیدا میکند، موجبات آرامش تو را فراهم میکند اولا، ًو تو را در سختیها رها نمیکند ثانیا ً. وقتی 3 روز، روزه میگیری و هر 3 روز، افطارت را به خاطر عشقی که خداوند در وجودت نسبت به مسکین و یتیم و اسیر (الانسان 8) گذارده، مشتاقانه در راه خدا هدیه میدهی، جا دارد که خداوند از بهشت برایت غذائی بیاورد. اینها واقعیاتی است از سادگی و عشق بازی با خداوند سبحان؛ و حالا پیدا کن جای تجمّل گرائی رادر این میان!
3-قناعت:
ما اکنون در حضور آیت الله در اتاقی 2×2 هستیم. اینجا نجف، شهری است که از لحاظ جغرافیائی یکی از بدترین مناطق کویری عراق است. در پیچ یکی از کوچه های تنگ نجف مسکن محقر آیة الله خمینی قرار دارد. اینها گزارش خبرنگار روزنامه لوموند فرانسه است از منزل رهبر ایران. دین در مورد دنیا نه تو را به حرص و ولع می کشاندکه با هکتارها ویلا هم آرام نشوی و نه به خوردن یک خرمادر سال تشویق میکند که روی میخ دراز بکشی! بهترین گزینه اعتدال است.
4-اخلاق کریمه:
سعادت فردی و اجتماعی انسان در گروپاک سازی وتهذیب نفس از آلودگیها و آراستن آن به فضائل اخلاقی است. اهمیت این نکته در این است که آخرین پیامبر خدا وظیفه اساسیاش تزکیه نفوس انسانها و ترویج اخلاق کریمه است. (8) واقعه زیراز اثرات آن است.
«خارج شهر به هم برخورد کردند. معلوم شد یکی مسلمان است و دیگری اهل کتاب! توافق شد که چون در مقداری از مسافت راهشان یکی است، باهم به مصاحبت بپردازند. این مصاحبت با صمیمیت همراه بود. وقتی برسر 2 راهی رسیدند مرد کتابی از همراهی همسفرش تعجب کرد که به سمت کوفه نمیرود و ا و را همراهی میکند. با تعجب پرسید:چرا از این طرف؟ پاسخ شنید:پیغمبر ما فرموده اندهرگاه دو نفر در یک راه با یکدیگر مصاحبت میکنند، حقیّ بر یکدیگر پیدا میکنند، اکنون تو بر من حقیّ پیدا کردی و من می خوهم این حق را بامشایعت تو ادا کرده و به راه خود ادامه دهم» (9) این کلام خلیفه وقت امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود که شمع بیت المال را نیز در وقت خودش خاموش میکرد تا مبادا اسراف شود!…سرانجام کتابی با این حرکت مولامسلمان شد.
5-دل سوزی:
پیرمرد وقتی صدای بچه گربه ای را شنید که در گودال افتاده آرام و قرار نداشت. دستور داد بچه گربه را با هر هزینه و قیمتی که هست از گودال خارج کردند. حالا او آرام شده است. شاگردش استاد مطهری رحمة الله علیه میفرمود، گفته های استاد من برای صدسال دیگر است. او علامه طباطبائی رحمة الله علیه أعجوبه ای است در قرآن و عرفان وبرهان.
وقتی به برنامه ای جامع پایبند باشی دلت حتی برای بچه گربهی، افتاده در گودال نیز میسوزد، چه برسد به انسان هائی که در قفسهای فلزی خیابانهای ارشلیم درحال خرید فروش هستند. چه جاهلیت مدرنی در پیش است. وقتی میخوانی 2=1 یعنی میتوانی دیندار نباشی ولی با یک تیر در دادگاه هم مادر را بُکشی و هم جنین مادر را. بماند که هیچ ریاضیدانی باور نمیکرد که روزی این معادله مصداق خارجی داشته باشد و درست ازآب درآید!
6-اعتدال:
فکرش را هم نمیکرد که ایشان برای قبول میهمانی شرط و شروط بگذارند. اول اینکه از خارج منزل چیزی برایم نیاوری. دوم، هرچه در منزل هست همان ما را بس است و سوم خانوادهات را به زحمت نیندازی. چه کسی بهتر از امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام میتواند سبک زندگی دینی را در موضوع «میهمانی» به ما بیاموزاند؟ این در حالی است که من احساس حقارت میکنم اگر کمتر از چهار نوع غذا سر سفرهام نباشد. به نظر میآید وقت آن رسیده است که درمسلمانی ام شک کنم!
د-سبک زندگی دینی:
مبنای تعریف این گزاره، نه فرد است نه سود، نه لذت است و نه علاقه!. تعریف در عین سادگی اولا ًجامع افراد است چرا که هم شامل انسانهای آزاده میشود و هم آزاده دوست، و ثانیا ًمانع اغیار است چون قرار است با تعریف «انسان با فصل متاله» سنخیت داشته باشد.
پس حیوانات أعم از آنهایی که روی چهار دست و پا حرکت میکنند و آنهایی که انسان را در اقتصاد، عیاشی، استبدادو تجمّل خلاصه میکنند، متاسفانه یا خوشبختانه شامل این بخش نخواهند بود.
تعریف:
مجموعه ای از ارزشها، روشها، حالات و تعهداتی را گویند که برخاسته از وحی وسنّت بوده و انسان در تمام مسائل زیستی در مواجهه با خدا، خویشتن، دیگران و محیط زیست به نحوی عمل میکند که همه ارزشهای انسانی در حد اعلی و به طور هماهنگ در او بروز کرده وبه آسانی به آرامش، آسایش و سعادت در دنیا وعقبی میرسد.
این سبک از زندگی علاوه بر آنکه امید به آینده را در فرد دو چندان میکند، اگر فرد گذشته ای نازیبا نیز داشته باشد، به راحتی محو میشود. با اجرای این سبک از زندگی، نگاه به زندگی به نحو معمّا و راز نخواهد بود. معمّای زندگی وقتی برایت مطرح است که در چهار راه اختیار همه برایت چشمک بزنند، آن هم از نوع سبز! در حالی که با الگو گرفتن از سبک زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، سؤال و جوابی بالاتر ار موضوعات محبّت مطرح میشود. در واقع به موضوعاتی چون عشق، آرامش، معمّای زندگی و …مدتهاست پاسخ داده شده است. پیشنهاد میشود به جای این صحبتها، سخن از «دَلال» مطرح شود. «دلال» گفتمانی ورای الفاظ متداول است (10)
صفحات: 1· 2