خانه قبر مرا با نظری روشن کن.....
باز در حق گرفتار محبت کردی
آمدم نه تو مرا سوی خودت آوردی
با وفا ، مثل تو دور و بر من نیست کسی
بین مردم به خدا یاور من نیست کسی
غیر تو دلخوشی محشر من نیست کسی
غیر تو سایه ی بالا سر من نیست کسی
بسته ام گوشه ی از دامن لطف تو دخیل
فطرسم ، آمده ام تا بشوم جبرائیل
تا ابد دور سرت ارض و سما می گردد
هر کجا حرف تو شد کرببلا می گردد
به خدا بیمه ی از هر چه بلا می گردد
آه ، با یاد شما ذکر خدا می گردد
از جهنم بدن سینه زنت ایمن شد
رند آنست که در روضه ی تو مومن شد
به سر زلف تو خوب است گرفتار شدن
با تو دارند همه میل بدهکار شدن
من کجا و هوس نوکر دربار شدن
عشق یعنی سگ آقای وفادار شدن
من همانم که مرید قمر علقمه ام
“از همه دست کشیدم که تو باشی همه ام “
آن جماعت که درِ خانه ی تو پیر شدند
همه آن ها که به لطف تو نمک گیر شدند
مردمانی که سر سفره ی تو سیر شدند
همگی لایق خوشبختی تقدیر شدند
عاقبت با تو فقط ختم به خیر است آقا
سند مستندم راهب دیر است آقا
ای همه شورم و آرام و قرارم آقا
احتیاجی به کسی جز تو ندارم آقا
بی تو گمراه شوم ، باش کنارم آقا
محرم راز منی، با تو ندارم آقا
نشده ثانیه ای نیز، ز یادم ببری
از برادر به من ارباب تو نزدیک تری
انا سائل انا مدیون و غلام بن غلام
سال ها در همه جا از تو فقط بردم نام
ای درون مایه ی ضرب المثل سنگ تمام
وقت مردن تو بیا تا که نمیرم ناکام
خانه ی قبر مرا با نظری روشن کن
رحم بر بی کسی ام موقع جان کندن کن
من پریشان تو ای پادشه عطشانم
تا دم مرگ عزادار غمت می مانم
عاقبت غصه ی جانسوز تو گیرد جانم
وقت شادی و عزا روضه ی تو می خوانم
بی کس و یار ترین شاه اباعبدالله
بوریا شد کفنت ، آه ، اباعبدالله
از استاد محمد حسین رحیمیان
صفحات: 1· 2