سردار....
در اواخر همان سال با گسترش حركتهاي مردمي در سراسر كشور عدهاي از زندانيان آزاد شدند كه كاظمي نيز از جمله اين افراد بود.
پس از پيروزي انقلاب، با توجه به شور و اشتياق وصفناپذير اين شهيد بزرگوار به مبارزه با كفر و ظلم، به اتفاق يك گروه پانصد نفري به سرپرستي شهيد گرانقدر محمد منتظري جهت فراگيري آموزشهاي چريكي و مقابله با اشغالگران قدس به صف مبارزين جبهههاي جنوب لبنان پيوست و تا پايان سال 1358 در آن خطه ماند. وي پس از بازگشت به كشور رسما به عضويت سپاه پاسداران در آمد.
در بهار سال 1359 با تشديد مجدد بحران در مناطق غرب و شمال غرب توسط ايادي استكبار، بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني (ره) فرمان بسيج عمومي جهت مقابله با مزدوران شرق و غرب را صادر كرد و كاظمي همراه با سردار شهيد غلامرضا صالحي در قالب يك گروه 60 نفري در اواخر ارديبهشتماه از خطه نجفآباد عازم كرمانشاه و سپس سنندج شد. وي حدود 7 ماه با جديت در عملياتهاي پاكسازي به مقابله با فتنهانگيزان پرداخت و در يكي از اين عملياتها در روستاي افراسياب در منطقه ديواندره از ناحيه پا مجروح و به شهر خود منتقل شد.
هنوز زخمهايش التيام نيافته بود كه در اواسط آذرماه همراه با يك گروه 50 نفري در جبهههاي آبادان حضور يافت و فرماندهي يكي از مناطق عملياتي به عهده ايشان سپرده شد كه نقش مؤثري در اين منطقه و سپس عمليات شكست حصر آبادان ايفا نمود.
از جمله فعاليتهاي برجسته حاج احمد در دوران دفاع مقدس ميتوان به تثبيت تيپ 8 نجف اشرف اشاره كرد، ايشان با جمعكردن انسانهاي بزرگي پيرامون خود اين تيپ را سازماندهي نمود. در اثناي جنگ، استعداد آن را تا سطح لشكر ارتقاء داد و آن را به يكي از مانوريترين يگانهاي دفاع مقدس مبدل ساخت.
حاج احمد بخش عمدهاي از تجهيزات و جنگافزارهاي مورد نياز اين لشكر خطشكن را از غنايم به دستآمده از دشمن در نبردهاي مختلف تأمين مينمود و طبق بيانات سردار سرلشكر دكتر رحيم صفوي فرمانده پيشين كل سپاه در مراسم گراميداشت اين شهيد در نجفآباد: “بالندگي و حماسهآفريني لشكر 8 نجف اشرف را در عرصه نبرد با صداميان، بايد مرهون هوش، تدبير، شجاعت و قدرت فرماندهي وي( شهيد كاظمي) دانست.”
سردار حاج احمد كاظمي يار صادق و راستين سرداران شهيد باكري، زينالدين، خرازي، همت، بقايي و… بود و تمام وجود خود را وقف حضور در جبهههاي نبرد كرده بود و بيشك يكي از برجستهترين و مقتدرترين فرماندهان دفاع مقدس محسوب ميگرديد.
وي در اكثر عملياتها و نبردهاي مهم براي بيرون راندن دشمن از خاك پاك ميهن حضوري فعال و تأثيرگذار داشت و كمتر عملياتي را ميتوان نام برد كه نام حاج احمد در حماسه آن ثبت نشده باشد.
اين عزيز سفركرده يكي از تاكتيكيترين و خلاقترين فرماندهان سپاه بود به صورتي كه برنامهريزان عملياتهاي مختلف با اتكاء به هوش و توان اجرايي او، سختترين و پيچيدهترين طرحها را براي نبرد با دشمن ارايه داده و بنبستها را رفع ميساختند؛ به صورتي كه نقش مؤثر و فرماندهي ايشان و همرزمان شهيدش در عملياتهاي بيتالمقدس 1، فتحالمبين 2، رمضان 3، والفجر 8، كربلاي 5 و … بارها طعم تلخ شكست را بر كام صدام و لشكريانش ريخت. حاج احمد در طول جنگ 8 ساله بارها تا مرز شهادت پيش رفت و 45 درصد جانبازي ايشان رهآورد دوران خون و حماسه است.
سردار احمد كاظمي پس از پايان جنگ تحميلي در سال 1372 براي حفظ دستاوردهاي انقلاب به سمت فرمانده قرارگاه حمزه (ع) در شمالغرب كشور منصوب شد، ايشان با توجه به شناخت قبلي به خوبي دريافته بود ريشهي تمامي ناامنيها و مشكلات امنيتي اين منطقه، وجود گروههاي مسلحي است كه پايگاه اصلي آنها در عراق است و از حمايت شديد صدام برخوردارند، لذا با درايتي كمنظير و با كمترين درگيري فعاليت آنها را از فاز نظامي به سطح سياسي كشاند تا پس از اين نيز اين منطقه همانند ساير نقاط كشور از امنيت و آسايش برخودار شود.
حاج احمد پس از خدمت در قرارگاه حمزه (ع) در سال 1379 به سمت فرماندهي نيروي هوايي سپاه منصوب و در طول 5 سال خدمت خود در اين نيرو، آن را از نظر سازمان، ساختار، سازماندهي و سازمان موشكي تا حد بسيار زيادي ارتقاء داد.
آخرين حكم مسئوليت كاظمي، فرماندهي نيروي زميني سپاه بود كه بيستونهم مردادماه 1384 از سوي مقام معظم رهبري، فرماندهي كل قوا به ايشان تنفيض گرديد. در مدت تصدي حاج احمد در اين مقام، وي با بيش از 100 سفر به تمامي يگانهاي نيروي زميني سركشي نموده، وضعيت آنها را بررسي و در جهت تقويت يگانهاي صفي تلاش فراواني به عمل آورد.
كاظمي فوق ليسانس جغرافياي سياسي و دانشجوي دكتراي دفاع ملي بود كه به پاس سوابق باارزش، فرماندهي عالي و قدمت مديريت بالا از دست مقام معظم رهبري سه مدال فتح دريافت نموده بود.
سردار شهيد احمد كاظمي هميشه خود را از خيل عظيم كاروان شهدا جامانده ميدانست و به شدت در فراق ياران شهيدش دلسوخته بود. او همواره به آه و سوز خاصي از آنها ياد ميكرد و در آخرين روزهاي زندگي خويش به شدت از شهيدان باكري و خرازي ياد مينمود و از اين كه به شهادت نرسيده، اشك حسرت ميريخت.
وي شب قبل از شهادتش در جلسهاي با حزن و اندوه فراوان ياران سفركرده خود را به خاطر آورد و گفت: “شهدا خيلي به گردن ما حق دارند، بايد تلاش زيادي بكنيم” و همگان را به زنده نگاه داشتن ياد و خاطره آنها سفارش نمود.
فرداي آن روز نوزدهم ديماه 1384 (سالروز آغاز عمليات كربلاي 5) حاج احمد پس از سالها انتظار به سوي رفيق اعلي مهاجرت كرد و در شهر مهدي باكري (اروميه) اجر تلاشهاي بيوقفه خود را از خداي بزرگ گرفت. “و من يخرج من بيته مهاجرا الي الله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره عليالله".
سردار سرتيپ پاسدار شهيد سعيد مهتدي جعفري
سعيد مهتدي فرمانده لشكر 27 محمد رسولالله (ص) به سال 1337 در بخش پيشوا از توابع شهرستان ورامين متولد شد و تحت تربيت خانواده متدين و مذهبي رشد نمود.
ايشان در طول مبارزات ملت غيور ايران به رهبري حضرت امام (ره) در جهت سرنگوني حكومت سرسپرده و ديكتاتور پهلوي و پس از به ثمررسيدن انقلاب، در دفاع از ارزشها و آرمانهاي آن نقش بهسزايي داشت؛ حضور آگاهانه و مخلصانه اين مجاهد خستگيناپذير و شجاع به مدت 113 ماه در مناطق بحرانزده غرب و شمالغرب و جبهههاي جنگ حق عليه باطل (در غرب و جنوب كشور) و كسب افتخار جانبازي (30 درصد) خود دليلي بر اين مدعاست.
شهيد مهتدي همچنين در مدت حضور خود در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي با خدمت در مناصبي مانند مسؤول اطلاعات و عمليات لشكر 27 محمد رسولالله (ص)، مدير طرحريزي جامع عمليات ستاد مركزي سپاه، مسؤول عمليات قرارگاه حمزه سيدالشهدا (ع)، معاون عمليات نيروي زميني سپاه و سرانجام فرماندهي لشكر 27 محمد رسولالله (ص) خدمات خالصانهاي را به نظام مقدس جمهوري اسلامي و ملت ايران عرضه داشته است.
سردار سرتيپ پاسدار شهيد نبيالله شاهمرادي (سردار حنيف)
شهيد نبيالله شاه مرادي (حنيف)، معاون اطلاعات نيروي زميني سپاه فرزند مرحوم حاج غلامعلي به سال 1341 در شهرستان چادگان اصفهان ديده به جهان گشود، دوران كودكي خود را در ميان خانوادهاي متدين و مذهبي پشت سر گذارد و تحصيل خود را در همان شهر طي كرد. از دوره دبيرستان؛ يعني سال 1356 همزمان با شروع نهضت انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره) به همراه چندتن از برادران و دوستانش در مسير ظلمستيزي و عدالتطلبي قرار گرفت و حدود يكسال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي با شركت در تظاهرات شهر اصفهان، چاپ و تكثير اعلاميهها و نوارهاي حضرت امام (ره)، شعارنويسي و … ارادت خالصانه خود را به آن رهبر عظيمالشأن نشان داد و در مسير مبارزه، چندينبار مورد تعرض مخالفين انقلاب قرار گرفت؛ اما همچنان استوار و باصلابت به راه خويش ادامه داد.
در سال 1357 همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي، همراه با تني چند از دوستانش كه تعدادي از آنها در جريان جنگ تحميلي به شهادت رسيدند، هستهي مركزي كميتههاي مردمي دفاع از انقلاب را تشكيل داد و جهت دفاع از نهال نوپاي انقلاب، سر از پاي نميشناخت و شبانهروز فعاليت ميكرد و همزمان به تحصيل علم ادامه داد تا اينكه پس از كسب مدرك ديپلم در سال 1358، جهت دفاع و حفاظت از ارزشهاي انقلاب اسلامي و پاسداري از خون شهدا به عضويت سپاه پاسداران درآمد و لباس سبز پاسداري به تن كرد و در هستهي اوليهي سپاه پاسداران فريدن (شامل شهرهاي فريدن، فريدونشهر و چادگان) به همراه تني چند از بهترين جوانان اين شهرستان مشغول به خدمت شد.
شهيد شاهمرادي جزو آندسته از افرادي بود كه با آغاز بحران در كردستان با لبيك به نداي پير جماران براي مقابله به ضدانقلابيون رهسپار اين منطقه شد و با شجاعت، شهامت و اعتماد به نفس بالا وارد عرصه نبرد گرديد. هنوز غائله كردستان كاملاً سركوب نشده بود كه در شهريورماه 1359 با تجاوز لشكريان صدام به مرزهاي كشورمان ايشان با كولهباري از تجربه عازم جبهههاي جنگ با متجاوزين بعثي در جنوب و سپس غرب شد و طي سالهاي دفاع مقدس فعالانه از كيان اسلامي دفاع كرد و پس از آن در قرارگاه حمزه سيدالشهداء (ع) مشغول خدمت شد كه مدت 140 ماه حضور در جبهه و مناطق بحراني غرب و شمالغرب نشان از همت والاي وي دارد.
طي حضور در قرارگاه حمزه (ع)، سردار حنيف بارها به مأموريتهاي خطير اعزام و مشاركت وي در صحنههاي مختلف موجب گرديد تا رييس جمهوري عراق آقاي طالباني و آقاي مسعود بارزاني از رهبران كردستان عراق و آقاي حكيم رييس مجلس اعلاي عراق نيز با ارسال پيامهاي تسليت، سوگوار شهادت سرداران رشيد اسلام كاظمي و حنيف باشند.
سردار حنيف چندينبار تا مرز شهادت پيش رفت و در سال 1379 به تهران منتقل يافت و طي پنجسال در قرارگاه نصر، نيروي هوايي سپاه و در نهايت اطلاعات نيروي زميني سپاه مشغول خدمت شد و در اين مدت نيز موفق به اخذ مدرك كارشناسي علوم سياسي گرديد.
بدون شك نيمي از فعاليتهاي اين سردار شهيد، خارج از وظايف اداري او و در جهت رفع محروميت منطقه فريدن و چادگان و مشكلگشايي و تسكين آلام مردم دردمند بود. او در اين رابطه يك لحظه آرامش نداشت و بسياري از مردم، ياد و خاطره او در حل مشكلات خود را از ياد نخواهد برد. فداكاري، مردمداري، شجاعت و مديريت وي نقل محافل و مجالس شهر چادگان بوده و خواهد بود و تلاش شبانهروزي او در جهت تأسيس فرمانداري چادگان هيچگاه از ياد مردم قدرشناس آن منطقه محروم نخواهد رفت.
عشق آتشين وي به امام حسين (ع) كمنظير بود. همگان سردار حنيف را با پاي برهنه و سينهزنان در روز عاشورا به خاطر دارند. اعتقاد وي به عزاداري با معرفت و سازنده كه معرف شخصيت حقيقي سيدالشهداء (ع) باشد، زبانزد خاص و عام بود.
شخصيت خوساخته، فرهنگي، علمي، مهرباني زايدالوصف همراه با شجاعت، جوانمردي، دينداري و مردمداري از او فردي بينظير در كل شهرستانهاي فريدن و چادگان ساخته بود كه به همين سبب تمام مردم او را از عمق جان دوست داشتند و سردار حنيف را پشت و پناه خود در تمام مصائب و مشكلات ميدانستند.
فريدن كه زادگاه فريدون و كاوه اسطورهاي است، اينك حماسه حنيف را نيز به تاريخ خود افزود. جلوههايي از ارتباط عاشقانه او با مردم در روز تشييع جنازهي باشكوه وي تجلي يافت. عليرغم هواي بسيار سرد و بارش برف، هزاران تن از مردم شهر چادگان و شهرها و روستاهاي اطراف و دهها تن از ياران و دوستانش كه از اقصي نقاط كشور، گرد شمع سوخته وجودش، پروانهوار جمع شده بودند، تشييع جنازه بينظير و باسوز و گدازي كه فقط در روز عاشورا قابل رويت بود، برپاي نمودند.
چهرهي داغدار تمام مردم چادگان و تمام كساني كه حتا يك برخورد كوتاه با آن شهيد عزيز داشتند، بسيار خاطرهانگيز است كه فقط اندكي از آن توسط دهها دوربين قابل ثبت و ضبط بوده است. او ققنوسوار ساخت تا از خاكستر او دهها جوان برومند برخيزند و آرمان و آرزوهاي والاي آن شهيد كه همانا عزت و سرافرازي ايران اسلامي بود را برآورده سازند.
آري! او كه يك سرآسوده بر بالين ننهاده بود، اكنون در قطعه سرداران گلستان شهداي اصفهان در كنار همرزمانش آرميده است. روح بلند او به آسمانها پر كشيد تا در كنار پدر مرحومش و برادر شهيدش حجتالله و دهها تن از شهداي همرزمش از عرش بر فرش نظارهگر باشد.
مادر داغديده و خواهر و برادرانش، و در كل تمام فاميل و دوستانش، لحظه لحظههاي با او بودن را فراموش نخواهند كرد. همسر صبور و مهربان او كه خواهر دو شهيد دوران دفاع مقدس است، داغي بزرگتر را تجربه كرد.
دعاي همه در صبر بر اين مصيبت و اجر بينهايت، بدرقهي راه همسر و 3 فرزندنش باد. خداوند متعال روح پرفتوح اين شهيد بزرگوار و ديگر همرزمانش را با سرور و سالار شهيدان امام حسين (ع) محشور نمايد.
سردار سرتيپ پاسدار شهيد غلامرضا يزداني
شهيد غلامرضا يزداني، فرمانده توپخانه نيروي زميني سپاه به سال 1340 در شهرستان نجفآباد متولد شد. وي از همان اوان نوجواني به صف مجاهدان مبارازان انقلاب پيوست و به سهم خود در راستاي پيروزي انقلاب از هيچ تلاشي فرودگذار نبود؛ تلاشهاي بيوقفه و خستگينپذير اين شهيد والامقام در راه اسلام و دفاع از ميهن پس از پيروزي انقلاب نيز همچنان با عضويت در سپاه و مقابله با تهديدات داخلي و خارجي دشمنان ادامه يافت. 60ماه حضور شجاعانه در جبهههاي نبرد حق عليه باطل از او چهرهاي درخشان در تاريخ حماسه و دفاع ترسيم نمود.
شهيد يزداني با مدرك فوقليسانس مديريت امور دفاعي در مدت خدمت خود در مسؤوليتهاي فرماندهي توپخانه قرارگاه حمزه سيدالشهداء(ع)، لشكر حضرت رسول (ص)، قرارگاه نصر، ظفر و سپاه يازدهم، فرماندهي تيپ 40 رسالت و فرماندهي دانشكده علوم و فنون توپخانه نيروي زميني و در نهايت در فرماندهي توپخانه نيروي زميني سپاه مشغول خدمت بود.
ايشان به سبب سوابق باارزش و درخشان فرماندهي و مديريت خود موفق به دريافت سه مدال فتح از دستان مبارك مقام معظم رهبري، حضرت آيتالله خامنهاي “روحي لهالفداء” گرديده بود.
سردار سرتيپ پاسدار شهيد سعيد سليماني
شهيد سعيد سليماني، معاون عمليات نيروي زميني سپاه به سال 1338 در شهر تهران و در خانوادهاي متدين و مذهبي متولد شد.
پس از پيروزي انقلاب، در بيستوپنجم خردادماه 1359 به عضويت رسمي سپاه درآمد و با آغاز تجاوز ارتش عراق به جبهههاي جنگ حق عليه باطل شتافت و همراه با لشكر 27 محمد رسولالله (ص) خدمت خود را آغاز نمود.
فرماندهي گروهان، مسؤوليت طرح و عمليات و اطلاعات و عمليات و جانشين فرماندهي از جمله مناصب ايشان در لشكر 27 محمد رسولالله (ص) در طول جنگ بود.
شهيد سليماني از جمله فرماندهان مخلص، بسيجي، شجاع و با شهامت دوران دفاع مقدس بود كه در مدت 90 ماه حضور در ميادين نبرد مأموريتهاي محوله را با جديت، پشتكار، تعهد و دلسوزي انجام ميداد.
با اتمام جنگ، ايشان در ابتدا به سمت معاونت عمليات قرارگاه ثارالله تهران و سپس معاون عمليات نيروي زميني سپاه منصوب گرديد.
سردار سرتيپ پاسدار شهيد عباس كروندي مجرد
شهيد عباس كروندي، فرمانده پايگاه هوايي قدر و خلبان يكم پرواز به سال 1337 در شهر قم و در ميان خانوادهاي مذهبي چشم به جها گشود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، با شكلگيري و تأسيس سپاه به جرگه پاسداران حريم ولايت و انقلاب پيوست.
با وقوع جنگ تحميلي ايشان با توجه به اشتياق زيادي كه به حضور در جبهه داشت، عازم مناطق عملياتي شد و مدت زيادي در كنار ديگر همسنگرانش در مقابل متجاوزين عراقي به مقابله برخاست.
شهيد كروندي پس از طي دورههاي چتربازي، دافوس و خلباني، به عنوان استاد خلبان هواپيماهاي فالكن و آنتونوف در نيروي هوايي سپاه انجام وظيفه ميكرد.
ايشان از روحيه بسيجي و اخلاص بالايي برخوردار بود و هرگز از كار، تلاش و فعاليت شبانهروزي خسته نميشد. پشتكار، مديريت و مسؤوليتپذيري عامل موفقيت وي در مأموريتهاي محوله بود.
از سوابق مسؤوليتي شهيد عباس كروندي ميتوان به جانشيني مديريت آموزشهاي خلباني، مدير آموزش خلباني، معاونت آموزش، مدير مستقل ايمني پرواز نيروي هوايي سپاه و در نهايت فرماندهي پايگاه قدر اشاره كرد.
سردار سرتيپ پاسدار شهيد صفدر رشادي
شهيد صفدر رشادي، معاون طرح، برنامه، بودجه مالي نيروي زميني سپاه در سال 1340 در شهرستان ساوه متولد شد.
وي در بيستوهفتم شهريورماه 1358 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد، با شروع جنگ تحميلي به جبهههاي جنگ حق عليه باطل شتافت و بيش از چهارسال از عمر خود را در مناطق جنگي سپري نمود.
شهيد رشادي با مدرك تحصيلي فوقليسانس مديريت دفاعي، در طول خدمت خود در بسياري از مشاغل و مسووليتهاي صفي و ستادي سپاه، كارآمدي و توانايي مديريتي بالايي از خود نشان داد.
جانشيني قرارگاه صاعقه نيروي هوايي، رييس تيپ 7 موشكي نيروي هوايي، معاون هماهنگكنندهي قرارگاه موشكي نيروي هوايي و در نهايت معاون طرح و برنامه و بودجه و مالي نيروي زميني سپاه، سابقه درخشان و روشن مديريتي اين سردار شهيد است.
تعهد، پشتكار و جديت در انجام وظايف محوله، عملكرد بسيار موفق در مسووليتهاي محوله، سادهزيستي در زندگي فردي و خدمتي از جلوههاي روشن حيات مخلصانهي شهيد رشادي ميباشد.
سردار سرتيپ دوم پاسدار شهيد احمد الهامينژاد
شهيد احمد الهامينژاد، فرمانده دانشكده پروازي نيروي هوايي سپاه و كمك خلبان در سال 1341 در شهرستان سبزوار ديده به جهان گشود. وي در سال 1360 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد و در جبهههاي نبرد حق عليه باطل حضوري فعال داشت.
پس از پايان جنگ اين شهيد سرافراز پس از طي دورههاي تخصصي، آموزش زبان انگليسي، مربيگري و پرواز خلباني، به آموزش خلبانان سپاه پرداخت.
شهيد الهامينژاد در طول خدمت خود در نيروي هوايي سپاه در مناصبي همچون مديريت هواپيمايي، معاونت نيروي هوايي، مسووليت عمليات پايگاه قدر نيروي هوايي، مديريت خدمات پرواز قرارگاه قائم نيروي هوايي، مديريت آموزش خلباني، معاونت آموزش نيروي هوايي و در نهايت جانشيني معاونت آموزش نيروي هوايي سپاه انجام وظيفه نمود.
جديت، پشتكار، تعهد، دلسوزي، ويژگيهاي مثبت اخلاقي و مسؤوليتپذيري از خصوصيات اين شهيد بزرگوار بود كه موجب گرديد ايشان در سال 1384 به عنوان فرمانده نمونه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي برگزيده شود.
سردارسرتيپ دوم پاسدار شهيد حميد آذينپور
شهيد حميد آذينپور فرزند علي، مشاور و رييس دفتر فرماندهي نيروي زميني سپاه به سال 1342 در محمودآباد شاهيندژ استان آذربايجان غربي متولد شد. دوران كودكي و نوجواني وي در خانوادهاي مذهبي و مونس با جلسات قرآني، تحت تربيت والديني متدين سپري شد.
شهيد آذينپور همزمان با اوجگيري مبارزات انقلابي مردم به رهبري حضرت امام (ره) همگام با ساير همشهريانش پا به عرصه جهاد و مبارزه نهاد و به سهم خود از هيچ كوششي در اين راه دريغ نورزيد.
پس از به ثمرنشسن انقلاب اسلامي در ايران، شهيد آذينپور به خيل نيروهاي جهادگر پيوست و در فعاليتهاي مردمي مشاركتي خودجوش داشت و در اواخر سال 1362 به عضويت رسمي سپاه پاسداران درآمد و با جديت و درايت كمنظير به خدمت در اين نهاد مقدس مشغول شد.
ايشان بخش زيادي از سالهاي دفاع مقدس را در جبهههاي جنگ گذراند و در تيرماه سال 1366، زمانيكه در منطقه سردشت حضور داشت حادثهي وحشتناك بمباران شيميايي اين شهر توسط متجاوزين بعث عراق به وقوع پيوست و بيش از هشتهزار نفر از مردم اين خطهي مظلوم مصدوم شدند، شهيد آذينپور با از خودگذشتگي فراوان به سرعت به كمك مصدومين و انتقال آنان به مناطق امن ميشتابد و در اين حين يكي از مجروحان تقاضاي ماسك وي را ميكند كه اين بزرگوار با ايثار تمام ماسك را به وي داده و خود بر اثر استنشاق گازهاي سمي به مقام والاي جانباز شيميايي (26 درصد) نائل ميآيد.
شهيد آذينپور داراي مدرك كارشناسي ارشد مديريت دفاعي با رتبهي ممتاز و معدل 46/19 بود و در طول خدمت صادقانهاش در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در پستهاي مسؤول واحد نيروي انساني و فرماندهي گردان سيدالشهداء (ع) سپاه سردشت، مسوول مديريت مردمياري قرارگاه حمزه (ع)، جانشين معاونت نيروي سپاه دوازدهم، مسوول دفتر و مشاور فرماندهي قرارگاه حمزه (ع)، مدير تجزيه و تحليل و ارزشيابي بازرسي ستاد كل نيروهاي مسلح و در نهايت مشاور و رييس دفتر فرماندهي نيروي زميني سپاه انجام وظيفه نموده است.
تدين و تقوا، ايثار و از خودگذشتگي، بزرگ منشي و اخلاص، ادب و معرفت، نظم و انضباط، جديت، رعايت حقالناس و … از فضائل و ويژگيهاي اخلاقي اين شهيد بزرگوار است كه زبانزد همرزمان، دوستان و آشنايان ميباشد.
شهيد آذينپور در سال 1367 ازدواج كرد كه ثمرهي آن دو فرزند است. وي در تاريخ4/5/1357 در قسمتي از نامهي حكيمانهي خود به پسرش مينويسد:
“پسرم رازي را با تو در ميان ميگذارم كه اگر آن را در دورن خود بپروراني، جواب چراهاي خود را پيدا ميكني، در يك كلام،علي (ع) و فاطمه (س) رمز همه كارها هستند و توفيق در راه پيوستن به سلسله طيبه امامت و ولايت از الطاف خفيه الهي است. اگر يافتي و راه رفتي با آنها در دنيا با عزت و آخرت با سعادتخواهي بود و گرنه خدا ميداند. پس علي (ع) را بشناس، فاطمه (س) را بشناس، فرزند آن دو را پيدا كن و در زندگي آنها و ائمه اطهار (ع) دقت كن و بعد از عمر شريف آنها وجود نازنين حضرت بقيهاللهالاعظم (عج) را جويا باش و از آن طريق ولايت را پيدا كن و خود را بيمه كن و آنگاه چه شيرين در شب ظلماني كه سراسر دنيا را تاريكي فراگرفته با مشعل فروزان ولايت به سوي تكامل راه درست را خواهي پيمود و …”
همچنين در تاريخ4/11/83 در قسمتي از نامه خود به دختر كوچكش مينويسد: “فرزندم بكوش تا صاحب خرد شوي، اگر بخواهي به سعادت دست پيدا كني بايد همواره خود را براي رويارويي با مشكلات راه آماده كني و… .
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد
سردار قاسم سليماني از فرماندهان دوران دفاع مقدس در مورد شهيد كاظمي ميگويد: هيچ نمازي نديدم كه احمد بخواند و در قنوت يا در پايان نماز گريه نكند و پيوسته اين ذكر «يا رب الشهداء،يا ربالحسين (ع)،يا ربالمهدي (عج)» ورد زبان احمد بود و بعد گريه ميكرد. عجيب بود. هر كس به دلايلي در غم احمد ناراحت است،يك كسي ميگويد:«حيف شد اين شخصيت با اين جايگاه، با اين تاثيرش، از بين ما رفت»،يك كسي وابستگي دوستي، فاميلي و غيره داشت،به هر صورت غم احمد همه را غمگين كرد و از دست دادن احمد همه را ناراحت كرد، اما آن چيزي كه بچههاي جبهه با احمد دلخوش بودند و با رفتن او غمگين شدند اين بود كه احمد تداعي رفتارهاي جنگ بود،تداعي خلوص، صفا،پاكي، صداقت بود.
وقت سخن،احمد ناخودآگاه آدم را به ياد خرازي ميانداخت،به ياد همت ميانداخت،حياي حمد آدم را به ياد آن انسان پر از حياي جنگ ميانداخت،لذا امروز كه احمد را از دست داديم انگار يك يادگار از همه يادگاران جنگ را از دست دادهايم،آن كسي كه از همه ارزشهاي جنگ نشانهاي در خود داشت از دست دادهايم، به همين دليل هم پيوسته خودش را محاسبه ميكرد، پيوسته خودش را سرزنش ميكرد، پيوسته بيقرار بود، در مسووليت با لبخند و گل استقبال شد و هر كجا از مسووليت خارج شد ( در سنگري به سنگري) با اشك بدرقه شد، لشكر 8 نجف را ترك كرد و مردم كردنشين كردستان را از انزوا خارج ساخت، پس از آن به نيروي هوايي رفت، وقتي كه ميخواست خارج شود، شما ديديد تكههايي از اين فيلم را با اشك و غم دوستانش بدرقه شد، آمد نيروي زميني، يك اميد بزرگي براي سپاه در نيروي زميني ايجاد كرد. هيچ كس نيست قضاوت كند كه هر يك از اين مقامها احمد را بالا برد، به احمد افتخار داد. بالعكس بود، فرماندهي لشكر نجف اشرف به احمد چيزي نيفزود كه حال كه او بنيانگذار لشكر نجف اشرف بود. بلكه لشكر نجف اشرف به اين دليل پر افتخار بود كه احمد فرماندهاش بود، فرمانده نيروي هوايي شدن او به نيروي هوايي افتخار داد، نه نيروي هوايي به احمد افتخار، فرمانده نيروي زميني شدن، مقام كمي نيست، بلكه در بين نيروهاي مسلح در سپاه پاسداران بالاترين پست، فرمانده نيروي زميني است و ارشد همه فرماندهان سپاه بعد از فرمانده كل سپاه است. اما احمد به نيروي زميني مقام داد نه نيروي زميني به احمد. لذا در هر كجا قرار ميگرفت او تاثيرات معنوياش، تاثيرات رفتاري و اخلاقياش بينظير بود، ما در تاريخ انسانها، كمتر داريم آدم به اين خوبي جامع باشد، آدمهاي جامع نادرند. اين طوري نيست كه ما فكر ميكنيم جامعه ما پر از احمد است وكساني جاي اين خلاها را پر ميكنند، نه اين طور نيست، امكان ندارد كه اين خلاءها به سادگي پر شود، طول ميكشد در جامعه بشري كساني مثل احمد متولد شوند.
سيصد سال، پانصد سال طول كشيد كه يك فردي مثل امام خميني (ره) در جامعه ظهور كرد، به سادگي نميتواند مثل امام خميني (ره) متولد شود. هر پانصد صالي، هر چهارصد سالي و هر دويست سالي جامعه يك چنين انساني را تحويل ميگيرد. اينها چيزهايي نيست كه ما فكر كنيم به سادگي قابل به دست آوردن است يا قابل جايگزين شدن هستند، نه اين جوري نيست.
نكته ديگر، هر كسي ممكن است تاثيري داشته باشد اما تاثيرات با هم فرق ميكند و مشكل اين است كه ما در زمان حيات آنها قدر اين تاثيرات را كمتر ميدانيم.
يك شخصيتي ميآيد مثل علامه اميني، الغدير را مينويسد. مرحوم آقاي شيخ عباس قمي ميآيد مفاتيح الجنان را مينويسد. آنها يك تاثيري دارند و يك هدايتي دارند و امام خميني (ره) كه نظام جمهوري اسلامي را تاسيس ميكند يك تاثير ديگر دارد. شخصيت شهيد كاظمي را هم در اين بعد بايد مورد جستجو قرار داد.
احمد فقط فرمانده لشكر نبود، ما با او نزديك بيست وهفت سال زندگي كرديم، رشد كرديم. در ظاهر او فرمانده لشكر بود و ما هم فرمانده لشكر بوديم و خيلي از دوستانمان هم كه شهيد شدند فرمانده لشكر بودند. اما تاثيرات كاملا متفاوت بود.
تاثيرات شهيد كاظمي در جنگ صرفا تاثير يك فرمانده لشكر نبود، كه مثل ده يا دوازده تا لشكري كه در جنگ وجود داشتند او هم سهمي دارد نقشي داشت وآن نقش را ايفا ميكرد، اينگونه نبود. اجزاء لشكر مثل يك بناست. همه اعضاي اين بنا در آن تاثير دارند. اما محور ومبناي اساس اين بنا ستونهاي اين بنا هستند. در جنگ، احمد جزء ستونهاي اين بنا بود آن هم در آن ارزشهايي كه در جنگ به وجود آمد كه من اشاره به آنها ميكنم.
او نقش يك مربي را داشت. اينجا برادر عزيز سردار رضايي تشريف دارند، سردار رشيد تشريف دارند، برادر عزيز آقاي اسدي هستند،خيلي از فرماندهان جنگ هستند، آنها شاهدند،چند نفر در جمع ما بودند كه نقش مربي داشتند، نه مربي به معناي مربي نظامي كه آموزش نظامي بدهند. نه، مربي جامعتر از اين حرفها، و بدون اينها و يا در هر جلسهاي كه اينها نبودند نقص بود و وقتي كه بعضيهاشون شهيد شدند اين نقص تا آخر جنگ باقي ماند واين سه نفر نقش مربي را داشتند، حسن باقري، حسين خرازي واحمد كاظمي، اگر همه ما مينشستيم در جنگ حرف ميزديم، تصميمگيري ميكرديم، سكوت هر يك از اين سه نفر، حتما امكان تصميمگيري را مشكل ميكرد، حرف آخر را ميزدند، اگر مخالفت ميكردند با عملياتي، حتما يك مساله و دليل داشت و اگر اصرار ميكردند همين طور بود.
در 10 عمليات بزرگ جنگ، يعني عمليات ثامن الائمه، طريق القدس، فتح المبين، بيت المقدس، بدر، خيبر، والفجر 10، كربلاي 5 و والفجر 8 در هر ده عمليات بزرگ جنگ، در شش عملياتش ناجي تصرف محورش احمد بود. در ثامن الائمه (ع) ايستاد تا دشمن آبادان را نگرفت، براي شكست محاصره آبادان، احمد و حسين دو محور اصلي و اساسي بودند.
در عمليات بيتالمقدس در شب نوزدهم يا هيجدهم وقتي همه خسته شده بوديم همه وسواس داشتند كه عمليات براي دوهفته به تاخير بيفتد، آنجا حسن باقري صحبت كرد،گفت ما به مردم قول دادهايم. گفتيم خرمشهر در محاصره است چطور ميتوانيم برگرديم. همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عمليات فتح المبين، عمليات بيتالمقدس را شروع كرده بوديم.دو لشكر خرمشهر را تصرف كردند هر كدام با پنج گردان يعني سه هزار نفر درمقابل بيست هزار نفر دشمن، لشكرهاي احمد و حسين بودند.
در عمليات خيبر همه دستاوردها منحصر به آن چيزي شد كه احمد مهيا كرد يعني جزاير. در بدر مثل يك شهاب، جبهه را شكافت و رفت داخل. من يادم نميرود وقتي آخر شب مهدي باكري شهيد شده بود همه رزمندگان جبهه را تخليه كرده و عقبنشيني كرده بودند، فقط ده نفر مانده بودند كه اصرار ميكردند با التماس احمد را از منطقه بدر خارج كنند، نميآمد. ميگفت: چرا جنگ ما اين طور شد؟ به اين صورت درآمد؟
شخصيتي مثل احمد كاظمي، تاثيرات يك فرمانده لشكر كه فقط خرمشهر را آزاد كرد، نبود. پرورش چنين فضايي بود كه امروز 17 سال از جنگ ميگذرد اما هر روز اين نام، نام بسيجي، فرهنگ جنگ و توجه به آن در جامعه ما ضروريتر به چشم ميخورد و احساس ميشود. اين نقش احمد بود، نقش حسين بود نقش حسن باقري بود، نقش مهدي زينالدين بود، نقش شهيد عليرضاييان بود و دهها فرماندهاي كه شهيد شدند و اينها محورهاي اصلياش بودند.
واقعا بايد بگوييم شهيد كاظمي،مالك اشتر براي نظام جمهوري اسلامي بوده و اگر در زمان حيات اميرالمومنين(ع) بود، همان بياني كه اميرالمومنين (ع) پيرامون مالك بيان كرد، پيرامون احمد بيان ميكرد، حتما يك حقيقت است، من يك جايي اين را گفتم، يك كسي آمد ايراد گرفت و گفت تو مالك را نميشناسي كه اين حرف را زدي، گفتم درسته من مالك را نميشناسم، اما كلام اميرالمومنين (ع) را پيرامون مالك ميدانم، ميدانم وقتي مالك شهيد شد، اميرالمومنين (ع) از بالاي منبر نگاه كرد به جمعيت،گريه كردند و فرمودند: «مالك ما مالك بود، اگر سنگ بود، يك سنگ سخت بود، يك كوه تكي بود كه هيچ پرندهاي بالاي آن كوه نميرسيد، هيچ كوهنوردي بالاي كوه نميرسيد» امامالك در ركاب امام معصوم (ع) مالك شد.
نگاه كنيد به آنچه كه ما امروز از شهيد كاظمي به ياد داريم حتما كمتر از مالك نيست اگر پيش از مالك نباشد، او يك مالك بود. يك نيروي بسياري ارزشمند، يك شخصيت نادر را جمهوري اسلامي از دست داد، شخصيتي كه خلا آن قابل جبران نيست، شهداي ديگر هم همين طوري بودند، شهيد يزداني،… شهيد حنيف كه واقعا به معناي واقعي حنيف بود… آنها به آن مقصود خودشان رسيدند، به معشوق خودشان رسيدند، ما بايد براي خودمان يك فكري كنيم.
ما بايد امروز در پيشگاه خداوند استغاثه كنيم، همان استغاثه مخلصانهاي كه احمد كرد،شما در وصيتنامه نگاه كنيد، با چه صفايي نوشته شده، هر كس وصيتنامه مينويسد، معمولا با كلمات سعي ميكند پيام دهد. ولي او سعي كرد دردهاي دلش را بيان كند: بسمالله الرحمن الرحيم، باز بسمالله الرحمن الرحيم، اعوذبالله من شر الشيطان الرجيم، صدق الله العلي العظيم، بعد همهاش خدا را قسم ميدهد، خدايا شهادت در راه خودت را نصيب من كن.
آدم بيتابي بود. او در تمام اين دوره بيتاب بود براي اينكه به مقصد برسد، هميشه ميگفت: شهدا بردند و ما مانديم. ميدانيد آنها دارند به ما نگاه ميكنند، آنها لذت ميبرند، دور هم هستند… و بعد خدا را قسم ميداد با گريه كه شهادت را نصيبش كند و خدا هم شهادت را نصيب او كرد.
سردار مصطفي ايزدي از فرماندهان دوران دفاع مقدس در بيان احساساتش از شهيد كاظمي مينويسد:
از سردار سرشناسي كه تمام دوران دفاع مقدس را در خطوط مقدم نبرد گذرانده و شهادت ياران بسيار نزديك خود،شهيدحسين خرازي و شهيد محمدابراهيم همت را در ميدان آتش و خون به چشم خويش ديده،رنجآورتر از اين نميشود كه در يك حادثه، پرواز كند و به دوستان و همرزمان شهيدش بپيوندد.
سردار احمد كاظمي، اما اين رنج را ديد در حالي كه رنج فراق يارانش را افزونتر از هر نوع رهيدن از دنيا براي خود تحمل ميكرد. وقتي گزارشهاي حماسه دفاع مقدس را مطالعه ميكني يا داستانها و خاطرات رزمندگان اسلام را ميخواني، يا فيلمهاي روايت فتح را ميبيني، جابجا، با نام احمد كاظمي برخورد ميكني، حتي در فيلمهاي سينمايي مستند، نام او را از زبان جان بركفان عرصه شجاعت ميشنوي چرا كه او از وقتي كه در لباس يك رزمنده ساده همچون يكتك تيرانداز، پا به ميدان نبرد گذاشت، به دليل شجاعت و بيباكياي كه داشت، گام به گام تا فرماندهي لشكر پيش رفت، لشكري كه خود براي زادگاهش - نجفآباد - به عنوان تنها لشكر يك شهرستان سازمان داد.
لشكر نجف اشرف، لشكري كه تحت فرماندهي او خط شكني پرآوازه با رزمندگان غيور و پرآوازه شناخته شده بود.
احمد كاظمي سلحشوري را از روزهاي مبارزه در جريان نهضت امام خميني (ره) با يادگاري از دست آسيب ديدهاش، تا پايان روزهاي دفاع مقدس همراه خود آورد و نام خويش را در رديف اول فرماندهان دفاع از ايران و انقلاب اسلامي ثبت كرد.
مردم نجفآباد، آن روزها كه صداي شيپور فراخواني فرمانده لشكر نجف اشرف را براي اعزام به جبهههاي حق عليه باطل ميشنيدند، فرزندان خود را براي دفاع از انقلاب و كشور ودفع متجاوزان بعثي به دست او ميسپردند و اين اطميناني بود كه در آن ايام به فرزند شجاع خويش، سردار حمد كاظمي داشتند.
به يقين نام و ياد احمد كاظمي در خاطر ملت ايران، به ويژه مردم قدرشناس نجف آباد براي هميشه زنده خواهد ماند و ياد شجاعتهاي او در برگ زريني از دفتر رشادتهاي ايرانيان ثبت و ضبط خواهد شد.
دكتر محمدباقر قاليباف شهردار تهران و از فرماندهان دوران دفاع مقدس در بيان احساساتش از شهيد كاظمي مينويسد:
نفس نفس اگر از باد نشنوم بويت/ زمان زمان چوگل از غم كنم گريبان چاك
خوب شد.يعني بهتر از اين نميشد. براي مثل تويي مردن در بستر به ننگ مانندتر بود تا به مرگ.تو بايد پيشتر و در آن غوغاي هشت ساله مزد كروركرور خلوص پاكت را از حضرت جل و علا ميگرفتي و تا بيكرانهاي عشق پر ميكشيدي و جرعه نوش مي الست از دست دلبر ميشدي و عرشي ميشدي و آسماني و كبريايي و بر ما زمينيان و بر اي ماندگان رشك ميبردي. ولي گويا تقدير الهي بر اين قرار گرفته بود تا چندي ديگر ملازم ركاب اسلام و انقلاب و ايران بماني و در كسوت فرمانده نيروي هوايي وزميني سپاه منشاء خدمات منحصر به فرد و به ياد ماندني شوي و در زلزله ويرانگر بم در نجات زلزله زدگان سر از پا نشناسي و يك صد ساعت بيدار بماني و خواب در مقابل چشمان هميشه بيدار تو سر تسليم فرود بياورد و فقط از هوش رفتن بتواند براي ساعاتي كوتاه تو را از تقلاي خدمت بيمنت باز دارد.
وقتي شنيدم كه تو در كمال گمنامي و تواضع ميداندار اصلي امداد و نجات در چهار روز نخست زلزله بم بودي، هيچ تعجب نكردم چرا كه از سبيل اخلاص و جوانمردي و ايثار جز اين انتظاري نميرفت و كسي چه ميداند كه تو در آن صد ساعت بيداري چه حالي داشتي و چه حالي كردي و چه كيفي ميكردي از اينكه حنجرهات از تك وتا افتاده بود و حريف عزم جزم تو نميشد و كم ميآورد و من چه غبطهها كه نخوردم به حال و روز تو. و اينكه ميديدم تو چقدر از فرش كندهاي و در حال عرشي شدن هستي.
راستي كه تو خستگي را خسته كرده بودي! وقتي ديروز از سعيد يادگار تو شنيدم كه شب قبل از پر كشيدنت تجديد ديدار داشتي با ياد رفقاي رفتهمان، ناخودآگاه به ياد حرفهايت در حلقه دوستان وهمرزمان در نيمه ماه مبارك رمضان افتادم و حس و حال عجيب تو كه بوي رفتن و كندن و پر كشيدن ميداد. آن شب وقتي تو از باكري ميگفتي و چگونگي شهادتش، رنگ و بوي شهيد گرفته بودي و اين نه برداشت فردي من كه ورد زبان همه رفقا بود و براي همه ما مسلم شده بود كه ديري نخواهد پاييد كه ما از فيض حضور تو محروم ميشويم و تو به آرزوي ديرينهات نائل ميشوي و قدم به محفل انس ياران آسمانيات ميگذاري.
تمامي گلهاي اين دسته گل از قبيله شقايقها بودند كه در فصل لبيك با معرفت به رفيق اعلي پيوستند. طوبي لهم و حسنماب.
سردار سرلشكر رحيم صفوي هم در اين مورد ميگويد: «برخي از مؤمنان بزرگ، بزرگمرداني هستند كه به عهد و پيماني كه با خدا بستند كاملا وفا كردند و بر آن عهد و پيمان ايستادگي كردند تا در راه خدا استقامت ورزند، برخي از آنان به شهادت رسيدند و برخي به انتظار فيض شهادت مقاومت كردند و عهد و پيمان خود را تغيير ندادند.»
مردم مومن و انقلابي نجفآباد! در آستانهي عيد قربان كه درس فداكاري و جهاد در راه خدا را به انسانهاي مومن ميدهد و پرشكوهترين جلوه ايثار و عبوديت بندگان صالح خدا در برابر خالق هستي است، فرزند شجاع و قهرمان شما و فرزند صالح امام بزرگوارمان، دلاور جبهههاي غرب و جنوب، سرلشكر شهيد احمد كاظمي فرماندهي نيروي زميني سپاه، سرتيپ پاسدار شهيد غلامرضا يزداني فرماندهي توپخانهي نيروي زميني و سرتيپ پاسدار شهيد نبيالله شاهمرداي معروف به سردار حنيف كه مسئول اطلاعات نيروي زميني بود، قرباني درگاه خدا شدند و به عزت و شرف شهادت نائل شدند.
خانوادههاي محترم، جوانان برومند، علماي بزرگوار نجفآباد، مردم ولايتمدار نجفآباد، محور سخنراني بنده، پاسخگويي به اين سوال است كه اين شهيدان كه بودند و چه كردند.
به راستي شهيدان را شهيدان ميشناسند. 23 هزار شهيد اصفهان و شهيدان نجفآباد، فرماندهي خودشان، شهيد كاظمي را ميشناسند كه چه كسي بود و چه كرد. خداي شهيدان همه را بهتر ميشناسد چرا كه خداوند رب شهدا است و رب صالحين است. خداوند آنها را خلق كرده، رشد داده، در مسير اسلام و ائمه اطهار (ع) هدايت كرده و زماني كه اسلام عزيز، ملت ايران و انقلاب اسلامي احتياج به دفاع و فداكاري داشت، خداوند اينان را به عنوان سربازان و سرداران مدافع اسلام و قرآن، سربازان دفاع از انقلاب اسلامي انتخاب كرد و روزهاي سختي كه ملت ما و اسلام ما غريب بود، زماني كه ضد انقلاب در داخل و خارج براي براندازي اين كشور به يكديگر دست داده بودند و سياستمدارهاي نالايقي همچون بنيصدر و ليبرالها جز تسليم شدن مناطقي از كردستان و يا سازش با آمريكا براي بيرون كردن دشمنان بعثي عراق از سرزمينهاي اشغالي جنوب راه ديگري را پيشنهاد نميدادند در آن مقطع حساس و سرنوشتساز اوايل انقلاب و تاريخ ايران اسلامي اين شهيدان سرافراز به فرمان امام و مقتدايشان به كردستان شتافتند تا ضد انقلاب را ريشهكن سازند و مردم مظلوم مردم كردستان را از سلطهي ضد انقلاب نجات دهند و كردستان به طور كامل برخي از شهرهايش هنوز آزاد نشده بود كه با شروع جنگ تحميلي اين شهيدان، سردار بزرگ اسلام شهيد كاظمي به همراه سرداران رشيدي چون يزداني به جبهههاي جنوب شتافتند.
مردم مظلوم آبادان شهيد كاظمي را ميشناسند، اگر نبود امثال كاظميها كه در جبههي فياضيه در شمال آبادان جلوي دشمن صدامي مسلح به پيشرفتهترين تجهيزات شرق و غرب را بگيرد، آبادان سقوط كرده بود. در آزادسازي آبادان نيز شهيد كاظمي و شهيد خرازي جزو محورها و فرماندهان آزاديبخش آبادان بودند، از پنجم مهرماه سال 60 و در طول 8 سال دفاع مقدس جبهههاي بزرگ را اين فرماندهي شجاع خردمند، انقلابي، فكور، مومن، خاضع و خاكي ما فرماندهي كرد و لشكر 8 نجف را سازمان داد، آموزش داد، تجهيز كرد.
كوههاي سر به فلك كشيده و پر از برف كردستان و دشتهاي سوزان خوزستان شهيد كاظمي را ميشناسند. در فتح و آزادي بستان محور بود. در فتحالمبين، جبههي رقابيه را ايشان شكافت و در فتحالمبين آنكه بزرگترين پيروزي را با دور زدن دشمن آفريد، تيپ 8 نجف ايشان بود.
او و شهيد بزرگوار آقاي مهدي باكري با نيروهاي خود ارتفاعات ميشداغ و تنگهي ذليجان را دور زدند، (چيزي كه افسران عاليرتبهي عراق باور نميكردند) در اين عمليات، يك طرف شهيد كاظمي دشمن را احاطه كرد و يك طرف شهيد حسين خرازي از ارتفاعات بلند تيشكن تنگه عين خوش را تصرف كرد.
شهيد كاظمي در تمامي عملياتها به عنوان فرماندهاي بود كه با نبوغ و خلاقيت، دشمن را به زمين ميكشاند، هيچ جبههاي در طول 8 سال دفاع مقدس نبود كه در مقابل لشكر قهرمان 8 نجف اشرف و فرزندان عزيز بسيجي و پاسدار نجفآباد و زنجان و بسياري ديگر از شهرهايي كه به اين لشكر ميپيوستند، تاب استقامت بياورد.
يكي از فرماندهان فتح فاو، شهيد كاظمي بود. پشت دروازههاي بصره، نيروهاي بعثي عراق يورش قهرمانانهي اين فرماندهي شجاع را در رمضان و در كربلاي 5 ديدند كه اين قهرمان دلاور با صلابت، با سكينه و با آرامش چگونه دروازهي شرق بصره را شكافت و دشمن، آمريكاييها و اروپاييها را مجبور كرد به صدور قطعنامهي 598 كه بعدا تبديل به قطعنامهي نهايي شد و به حقوق ملت ايران تن در دادند.
در خيبر در حالي كه پشت سرش 30 كيلومتر آب بود جزاير مجنون را تصرف كرد و انگشتش قطع شد كه امكان دارو و بهداري وجود نداشت و براي اينكه عفونت نكند نمك را در آب ميريخت و انگشت قطع شدهاش را در آب ميگذاشت، تا هم عفونت نكند و هم خونريزي تمام شود.
در عمليات بدر، آقاي مهدي باكري پشت بيسيم گفت: احمد بيا كنار دجله اينجا جايي بسيار عالي است، اگر نيايي اينجا ديگر يكديگر را نميتوانيم ببينيم، خود اين شهيد بزرگوار اينها را ميگفت. شهيد باكري در دجله قطعه قطعه شد، بدنش و قايقش با آرپيجي منهدم شد و جسم مطهرش به اقيانوس هستي پيوست، از دجله به خليج فارس و بعد به هستي.
شهيد كاظمي همواره از دو شهيد نام ميبرد و گفت من دلم ميخواهد كنار شهيد خرازي باشم كه عمليات كربلاي 5 در 19 دي ماه سال 65 بود و در دهمين دي ماه 65 بود كه حسين خرازي شهيد شد، [امسال] همين چند روز بعدش ديديد احمد كاظمي روحش پرواز كرد و در كنار شهيد خرازي جاي گرفت. فقط زمان جنگ نبود، بعد از جنگ هم اكثر رزمندگان به خانه و زندگيشان بازگشتند، ولي اين بزرگوار 7 سال به قرارگاه حمزه رفت، مسوول آرامش و امنيت آذربايجانغربي و كردستان شد.
با آن نبوغ ذاتياش امنيت را به كردستان بازگرداند، 7 سال بعد از جنگ به دور از خانه و فرزند و همسر. نه تنها آرامش و امنيت را در كردستان برقرار كرد، بلكه با مصوبهي شوراي عالي امنيت ايران مقرها و مراكز ضد انقلاب حزب دموكرات و كومله را با پيشروي 120 كيلومتري در خاك عراق منهدم كرد.
بعد از قرارگاه حمزه، ايشان فرماندهي نيروي هوايي سپاه شد. بيش از 200 فروند هواپيما و هليكوپترها و انواع موشكهاي بردبلند را سامان داد. در حادثهي بم، در ساعتهاي اول، شهيد كاظمي به عنوان فرماندهي نيروي هوايي تمام ناوگان خودش را براي نجات مردم بم بسيج كرد، خودش هم فرودگاه بم را آماده كرد، هر 13 دقيقه يك هواپيما و يك هليكوپتر تخليه كرد، 10 شبانه روز نخوابيد. اين است روحيهي مردمداري و مردمياري سردار شما كه نه تنها در زمان جنگ بلكه در مصيبتهايي همچون زلزله به كمك مردم ميشتابد.
شهيد كاظمي پنج ماه بود كه فرماندهي نيروي زميني شده بود. در آخرين ملاقاتش خدمت مقام معظم رهبري كه سوم دي ماه بود، از حضرت آقا خواهش كرده بود، آقا دعا كنيد ما هم شهيد شويم. حقيقتا يك حال و هواي ديگري داشت، خدا ميداند، من كه رفته بودم براي معرفياش به عنوان فرماندهي نيروي زميني، پشت تريبون، من كه گفتم سرتيپ احمد كاظمي از نظر من شهيد زنده است … او شروع كرد به گريه كردن. فيلمش را فكر ميكنم پخش كردهاند. خودش پشت تريبون كه آمد گفت: خدايا شهادت را نصيب من كن. حال و هواي ديگري داشت، دائم ميگفت دلم براي حسين خرازي پر ميكشد. براي شهداء پر ميكشد، ميگفت دنيا را رها كنيد، دنيا را ول كنيد، همه چيز را در آخرت پيدا كنيد، رضاي خدا را بر رضاي مخلوق ارجحيت بدهيد. واقعا اين بزرگوار از دنيا بريده بود
صفحات: 1· 2