القدس لنـــــــــــا
از سینه شراره های غم میریزیم
درپای ورودی حرم میریزیم
گر پا بگذارید به صحن زینب
والله زمانه را بهم میریزیم
برحرمت ناموس خدا حساسیم
ما جلوه ای از یک غضب عباسیم
این آخرین رجز بچه شیعه هاست
اتمام حجتشان با دشمن خداست
یک ذره از خاک زینب اگر جابه جا شود
به مرتضی علی قسم،قیامت به پا شود…
ای وای اگر پا به حرم بگذاری
یک تکه ز دیوار حرم برداری
شیعه به حریم عمه جان حساس است
” شیخ ابوسعید ابولخیر را درویشی پرسید: یا شیخ ، بندگی چیست؟ شیخ گفت: خدایت آزاد آفریده ، آزاد باش.
گفت: یا شیخ، سوال از بندگی است؟
شیخ گفت:"ندانی که تا آزاد نگردی از دو دنیا ، بنده نگردی”
(اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، محمد بن منور)
************
یا الهی و سَیدی و مَولای و ربّی….
صَبَرتُ عَلی عَذابِک!
فَکَیفَ اَصبِرُ عَلی فِراقِک؟؟؟؟….
“منی” که کنارش ” تو ” نباشد،
بزرگترین پارادوکس دنیاست …
الهی وربی من لی غیرک
درویشی کودکی داشت که از غایت محبّت، شبْ پهلوی خویش خوابانیدی.
شبی دید که آن کودک در بستر می نالد و سر بر بالین می مالد.
گفت: ای جان پدر چرا در خواب نمی روی؟
گفت: ای پدر! فردا روزِ پنج شنبه است و مرا متعلّما (درس های) یک هفته پیشِ استاد عرضه می باید
که از بیم در خواب نمی روم مبادا که درمانم.
آن درویش صاحب حال بود.این سخن بشنید به فکر فرو رفت و.
چون با خود آمد گفت: واویلا، ؛ کودکی که درسِ یک هفته پیش معلّم عرض باید کرد شب در خواب نمی رود
پس مرا که اعمالِ هفتاد ساله پیش عرشِ خدا در روز مظالم (قیامت) بر خدایِ عالم الاَسرار عرض باید کرد حال چگونه باشد؟
استاد عزیز آیت الله مجتهدی(رحمةالله علیه) این شعر را زیاد زمزمه میکردند:
خداوندا به حق هشت و چارت
ز ما بگذر،شتر دیدی،ندیدی…
السلام علیک یا اباعبدالله
عرب ، عجم را رها کنید
به زینبش اقتدا کنید
بهر تسلای مادرش
روضه بخوانم؟ نوا کنید
نصب ضریحش تمام شد
بنی اسد را صدا کنید
……
کف حرم را بجای فرش
بنی اسد! بوریا کنید
ضریح نو مبارک ارباب…..
نور عترت آمد از آیینه ام
کیست در غار حرای سینه ام
رگ رگم پیغام احمد می دهد
سینه ام بوی محمد می دهد
**********
ای ششم پیشوای اهل ولا
خلق را رهبری به دین هدی
پای تا سر خدانمایی تو
هم ز سر تا بپای صدق و صفا