میلالد بانوی صبر
نامي از آسمان
در خانه نوراني و آسماني مولا علي عليهالسلام شاديِ آمدنِ نورسيدهاي برپاست. حضرت فاطمه عليهاالسلام ، نوزاد را در آغوش مولا نهاده، از او ميخواهد اکنون که پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم در مدينه حضور ندارند، ايشان نامي براي کودک برگزيند. امام علي عليهالسلام ، ميفرمايند: «من بر رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم ، در نامگذاري او پيشي نميگيرم». چند روزي از تولد نوزاد ميگذرد تا آنکه پيامبر خدا صلياللهعليهوآلهوسلم ، به مدينه بازگشته و چون هميشه، ابتدا به خانه دردانهاش فاطمه زهرا عليهاالسلام ، وارد شدند. اندکي بعد نوزاد در آغوش جدّش آرام خفته است و چشمان پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم بر آسمان است. فرشته مقرب خدا، جبرئيلِ امين، نازل ميشود. سلام و تهنيت خدا را ميرساند و ميفرمايد: «نام اين مولود را زينب بنه که اين نام را خدا در لوح محفوظ نوشته است». وصيت فراموش شده
چند روزي از تولد خجستهات ميگذرد. اينک تو در آغوش گرم پر مهر پيامبر آرام خفتهاي. جبرئيل امين نام زينب را برايت از سوي خدا تحفه آورده است. در آمدنت خدا نيز تهنيت ميگويد. چقدر پيامبر تو را دوست ميدارد و به تو مهر ميورزد: تو را به سينه ميچسباند؛ چشمانت را ميبوسد؛ تو را ميبويد و سفارش ميکند به همه امّت که حرمت اين دختر را پاس بدارند. علاقه پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم به تو وصفناشدني است. تو زينب دردانه و عزيز دل رسول خدايي؛ هرچند جاهلان و کوردلان و کوته فکران امّت حرمت تو را پاس نداشتند و سفارش پيامبر خدا صلياللهعليهوآلهوسلم را به فراموشي سپردند.
زينت پدر
خوش آمدي اي زينت پدر؛ اي مايه فخر عالم؛ اي تسلاي دردهاي مادر؛ خدا نام تو را زينب نهاد که تو زينت پدري. تو نگين زيبا و درخشان خلقتي؛ گل خوشبوي زيباترين بوستان آفرينشي؛ پدر خود زلال حيات در عالم است و تو زينت و مايه فخر او. در همه نيکيها از پدر ميراث بردهاي، در شجاعت و شهامت، در فصاحت و بلاغت، در ادب و کمال و در عبوديت و تسليم خدا بودن. پدر به تو فخر ميکند و تو شايسته اين افتخاري.
راهنماي سعادت
امروز روز ولادت بانوي بزرگ اسلام زينب کبري عليهاالسلام ، نمونه کامل زن مسلمان و مسلمان راستين، الگوي خداپرستي و تسليم امرِ ولايت بودن، اسوه حيا و تقوا، ايمان و اطمينان دروني و عصاره توکل و عشق به خداست. روز ميلاد خجسته و نيک او فرصتي است تا جوانان و بانوان ما به راهي که او روشن کرد و شناساند قدم نهند. از درياي وجودش مرواريد کمال برگيرند و در نسيم يادش سرمست کمال و سعادت شوند. باشد که اين سرمستي بهانه دلهامان باشد براي قدم نهادن در وادي سعادت.
فردايي نه چندان دور
زينب کبري ـ که سلام و درود خدا بر او باد ـ امروز ميآيد؛ ميآيد در فردايي نه چندان دور، در روز رحلت جدش پيامبر اکرم صلياللهعليهوآلهوسلم ، مونس مادر باشد و چند روزي بعد شاهد پهلوي شکسته مادر و رنجوري او گردد. زينب چهار ساله آنروز صبر ميکند و ميماند تا در فردايي نه چندان دورتر پرستار فرق شکافته و محاسن بخون خضاب شده پدر باشد. امّا صبر ميکند و ميماند تا در غربت و تنهايي برادرش حسن ياوري استوار و غمخواري همدم گردد. او ميماند تا در عاشورا با صبوري خويش صبر را خجل نمايد و سرود جاودانه «ما رَأيْتُ الاّ جَميلاً» را به تاريخ هديه کند. آري او ماند تا پاسدار حريم آل اللّه باشد و تيماردار کارواني زخم ديده و مصيبت کشيده، اما سربلند و سرافراز گردد.
بهانه قساوت
عافيتطلبي، نشستن در کنج آسايش، شيفته زندگي آرام و دلخواه بودن، دل باختن در برابر برق سکههاي سرخ و زرد و تمايل به اندکي بيشتر از دنيا بهره بردن، چشم بستن به روي حقايق و گوش سپردن به خواهش نفس، همان انگيزهاي بود که کوفيان را به جنگ با خاندان رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم ، کشانيد، چنان که در پيِ آن همه سفارش پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ، حرمت زينب عليهاالسلام دُردانه پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم را بشکنند، گوشواره از گوش دختران رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم بکشند و در همان حال از آنچه بر اهل بيت ميرود بگريند و در پاسخ حيرت زينب عليهاالسلام ، که فرمود: «اگر ميداني و ميشناسي چرا چنين ميکني؟» ابلهانه پاسخ گويد: اگر من گوشواره را نَبَرم ديگري ميبرد! راستي شيطان تا کجا در دل انسان حاکم ميشود و هواي نفس تا چه حد سرکش و ظلماني است!
مِهر مادري
مادري که از فرزند دل برکَنَد و او را به وادي شهادت بسپارد و در راه خدا فدا کند، در ايثارگري گوي سبقت ربوده و در فداکاري پرچم فتح برگرفته است. امروز ما ميلاد مادري را جشن گرفتهايم که معلم فداکاري و آموزگار مکتب ايثار است. در تمام رنجها و مصايب زينب کبري عليهاالسلام ، آن قدر صبوري و بردباري جاري است که کمتر از دو فرزند شهيد او ياد ميشود داغ مصايبي که بر دل زينب عليهاالسلام نشست آن قدر سنگين و دشوار بود که داغ دو فرزندش را از ياد ميبرد. سوز مظلوميت بيحد مولايش و امام زمانش حسين عليهالسلام ، درد جهالت اسلاميان و عافيتطلبيشان، رنج مهجوري حق و فزوني باطل، آتشي است که لحظه به لحظه در جانش شعلهور ميشود و او که در وادي ايثار پيشتاز بود، در شهادت فرزند حتي به سوگ ننشست تا مبادا ذرهاي شرم يا اندوه بر دل عزيز برادرش حسين عليهالسلام بنشيند. درود خدا بر او و بر اهل بيت عصمت.
نسيم مهر
روز عاشورا با همه دردها و رنجهايش گذشته است. کاروان با تنها اميدي که برايش مانده است به سوي کوفه به راه ميافتد. امام سجاد عليهالسلام ـ تنها حجّت خدا بر زمين، همه اميد زينب عليهالسلام به ماندن و بودن و همه بهانه خلقت در برجا ماندن و پايداري کردن ـ رنجور و داغديده و بيمار است. آن قدر بيمار که دشمن سنگ دل از کشتن او دست کشيده و به خيال خود به بيمارياش وا نهادهاند. کاروان به راه ميافتد و امام به سوي قتلگاه چشم ميدوزد که اين گونه ساکت و آرام است و از آن همه غوغايش ديگر خبري نيست. بدن عزيزترين بندگان خدا را ميبيند که تکه تکه بر زمين افتاده است؛ اشک امان نميدهد؛ سينه امام تنگ ميشود؛ زينب عليهاالسلام هراسان خود را به امام ميرساند؛ اينک او نه تنها از تن بيمار امام پرستاري ميکند که دل زخمديده امام را نيز مرهم مينهد. او با يادآوري حديثي از رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم در رضايت خدا از اهل بيت و پاداش بي نهايت آنها و عذاب دشمنان آنها، روحي تازه در کالبد بي رمق امام جاري ميکند. اينک زينب عليهاالسلام ، در پس آن همه رنج و مصيبت صبور و مقاوم به امام و اهل کاروان دلداري ميدهد.
بندگي و تسليم محض
بنده محض خدا بودن يعني يکسره تسليم امر او شدن، از غير او دل بريدن و به او پناه جستن؛ و زينب کبري عليهاالسلام ، پيشتاز در وادي رضايت و تسليم و علمدار عبوديت و بندگي محض خدا، تجلي روشن اين معناست. آن جا که آن بانوي بزرگ در بند اسارت دشمن، پس از تحمل داغ گران شهادتِ برادران و فرزندان و ياران و پس از آن همه قساوت دشمن با اهل کاروان، پس از آنکه از سوز درون سر به چوبه محمل زده و به خون سر آتش دل را آرام کرده است، در دربار يزيد چنين تسليم محض خدا بودن را متجلي ميکند. او ميگويد: «سپاس و ستايش خدايي را که در ابتدا سعادت عطايمان کرد و در پايان رحمت و شهادت نصيبمان فرمود». آري درون کمال يافته زينب عليهاالسلام چيزي جز نيکي از سوي خدا نميبيند و تواضع زينب او را به سوي سائيدن سرِ تسليم و سپاس بر درگاه خدا ميکشاند.
عرفان زينبي
درياي عرفان زينبي آن چنان ژرف و پرگهر است که ميارزد همه عمر در آن غوص کني. اينک همه از عشق بي حد زينب کبري عليهاالسلام به برادرش امام حسين عليهالسلام آگاهند. در ظهر عاشورا جز اين برادر کسي ديگر براي او نمانده است. حسين عليهالسلام محور هستي زينب عليهاالسلام است و بي او جان در بدن زينب عليهاالسلام آرام نميگيرد. امّا در مقام بندگي خدا، زينبِ آسماني، اين بنده پاک و خالص خدا، هيچ جز معبود، نميبيند. پس آن گاه که برادر جان فداي معبود ميکند، او در برابر معبود زانو ميزند، و از خدا ميخواهد که اين قرباني را از اهل بيت بپذيرد.
طوفان عفاف
زينب کبري عليهاالسلام بزرگ ميراثدار حيا و عفت فاطمي و شهامت و فصاحت علوي اسوه حضور پاک و روشن زن مسلمان در جامعه است. آن دم که دفاع از ولايت و زنده داشتن پيام خون برادرش حسين عليهالسلام مطرح است او آگاهانه و مقتدر طوفان به پا ميکند. در مقابل جبّارترين حاکم زمان مردانه ميايستد و چنان بر او فرياد ميزند که مستي پيروزي از سر او برون ميشود و خوار و بي مقدار زبان به ندامت ميگشايد. اين شير بيشه شجاعت و اين سدّ پولادين دفاع از ولايت و حمايت از اسلام همان زينب عفيف سراپا آزرم است که گاهِ زيارت مزار جدّش در مدينه در پس حجاب حضور دو برادر و در پناه آنان به کوچه قدم مينهد. همان فريادگر عفاف و تقوا که از ساربان کاروان اسرا ميخواهد که سرهاي شهدا را از ميان کاروان بيرون برد تا مردم کمتر به آنان چشم بدوزند. اين همان زينب است که در دفاع از اسلام مردانه ميخروشد و شجاعانه قد علم ميکند. درود خدا بر او و بر اهل بيت عصمت باد.
آتش ندامت
اينک دُردانه علي مرتضي عليهالسلام ، پاره قلب فاطمه زهرا عليهاالسلام ، بانوي قهرمان کربلا، داغدار و مجروح و دل شکسته، امّا لبريز از شهد ولايت و سرشار از عشق به اسلام، در مجلس يزيد، در مقابل اين حاکم جبّار ايستاده است و آتش ندامت بر دامن او ميافکند: «هان اي يزيد! به خدا قسم که پوست خود را شکافتي و گوشت خود را بريدي. به زودي بر رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم وارد شوي در حالي که گناهِ ريختن خون اولاد او برگردن توست و تاوان هَتک حرمت او بر دوش تو»
پردهدار لوح عفاف
اين بانوي بزرگ عالم، پردهدار لوح عفاف و يکهتاز وادي ايمان و توکل، زينب کبري عليهاالسلام است که اينک در برابر فرومايهترين حاکمان زمان ايستاده است در حاليکه در بند اسارت و سوخته دل از هجران برادر است.
تن رنجور و دل سوخته او هرگز راه بر فرياد عاشورايي او نخواهد بست؛ فريادي که تا امروز در گوش زمان تکرار ميشود: «اي يزيد! اگر امروز ما را غنيمت خود دانستي به زودي اين غنيمت تو را به سوي غرامتي سخت خواهد کشاند. آن روز که جز آنکه پيش فرستادي چيزي نخواهي يافت. خداوند بر بندگانش ستم نميکند و ما شکايت خود را به سوي او ميبريم. اينک تو هرچه در توان داري در دشمنيِ با ما بکوش و هرچه مکر در توشه داري به کار بر که به خدا سوگند نخواهي توانست که نام ما را محو کني و حقانيت ما را به پنهان داري و اين ننگ را از دامن خود پاک کني. انديشهات دروغ و حکومتت کوتاه است و جمعيتت پراکنده است، آن روز که منادي ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد.
منبع: دانشنامه حضرت زينب سلام الله عليها
صفحات: 1· 2