کلنا عباسک یا زینب (1)
بنابراين مشاركت زنان وبانوان در صحنه هاى گوناگون اجتماعى و سياسى بايد با رعايت كامل و دقيق اين دو اصل مهم و اساسى صورت پذيرد.
تاريخ اسلام زنان مؤمن و فداكار بسيارى را سراغ دارد، كه علاوه بر انجام مسئوليت و رسالت خود در خانواده و رعايت كامل شئون عفت و پاكدامنى با حضور فعال خود درصحنه هاى حساس سياسى و اجتماعى مسير تاريخ را تغيير داده اند و بدين وسيله نام خود رادر زمره مردان و زنان تاريخ ساز به ثبت رسانده اند.
بدون شك زينب كبرا (س) يكى از زنانى است كه به عنوان الگو و اسوه براى همه زنان ومردان آزاده، آزادي خواه و ظلم ستيز در همه زمانها مطرح است.
گرچه سخن گفتن از شخصيت حضرت زينب(س) كارى بس دشوار است و از حد توان امثال نگارنده خارج است؛ ولى براى انجام وظيفه و اداى دين خود برآن شديم تابه طورفشرده و در حدّ توان اندك و ناچيز خود به بررسى حضور سياسى حضرت زينب(س) درنهضت سيدالشهدا(ع) بپردازيم.
شخصيت حضرت زينب(س)
پيش از پرداختن به حضور سياسى حضرت زينب، شايسته است نگاهى گذرا به شخصيت اين بانوى عظيم الشأن بيفكنيم. زينب كبرا(س) تحت تربيت پدر و مادرى همچون حضرت على(ع) و حضرت فاطمه(س) و با شايستگى و استعداد ذاتى كه از آن بهره مند بود به مراتب عالى از فضائل و كمالات انسانى دست يافت. او همانند پدر و مادرش جامع همه كمالات و صفات پسنديده بود.
سخنرانى هاى او در كوفه و شام خاطره خطبه هاى پدرش - اميرمؤمنان(ع) - را در يادها زنده كرد. زينب كبرا(س) يكى از محدثان و راويان حديث به شمار مى آيد. و درسنين كودكى، در حالى كه بيش از پنج يا شش سال از عمرش نمى گذشت، خطبه مادرش حضرت زهرا(س) را با آن مضامين بسيار بلند و عالى شنيد و پس از آن براى ديگران نقل مى كند. عبدالله بن عباس، شاگرد برجسته حضرت على(ع) و مفسر قرآن كريم، خطبه فدك حضرت زهرا(س) را از زينب(س) نقل مى كند و از آن بانوى بزرگ با عنوان «عقيلتنا؛ عاقل و داناى ما» ياد مى كند.[1]
زينب(س) از جنبه عبادت در حدّى بود كه در دوران اسارت و سخت ترين شرايط جسمى و روحى كه ممكن است براى يك انسان پيش آيد، شب زنده دارى و نماز شبش ترك نگرديد،[2] در حالى كه در شرايطى به مراتب آسان تر و سهل تر از آن انسان هاى معمولى قادر به حفظ برنامه هاى عادى و معمولى زندگى خود نيستند عبادت و اطاعت خدا، حضرت زينب(س) را از مصاديق روشن و بارز اين حديث قدسى قرار داده بود كه خداوندمتعال مى فرمايد:
«يابن آدم، انا اقول للشىء كن فيكون، اطعنى فيما امرتك اجعلك تقول للشىء كن فيكون؛[3] اى فرزند آدم! من به هر چه بگويم باش، موجود مى شود، در آنچه به تو دستور داده ام از من اطاعت كن تا تو را آن گونه قرار دهم كه هر چيز بگويى باش، موجود شود!»
حضرت زينب(س) نيز بر اثر عبادت و اطاعت خدا به مقامى رسيده بود كه از ولايت تكوينى برخوردار بود. روايت شده كه آن حضرت پيش از سخنرانى خود در كوفه به مردم اشاره كرد، با آن اشاره نفسها در سينه ها حبس شد و زنگها از صدا باز ايستاد.[4]
و در يك كلام حضرت زينب(س) به حق، زينت پدر، آن شخصيت يگانه تاريخ، بود،همچنان كه خداوند اين نام را براى او برگزيد.[5]
خاستگاه اجتماعى قيام امام حسين(ع)
همان گونه كه انسان از نظر جسمى و روحى از حالت سلامتى و بيمارى برخوردار است،جوامع بشرى نيز از اين دو حالت بركنار نيستند. جامعه سالم جامعه اى است كه روح آزادى،آزادي خواهى، نوع دوستى، ظلم ستيزى، كمك به مظلومان و ستمديدگان و باورهاى دينى برآن حاكم باشد. خرافات و اعتقادات باطل و تخديرى جايگزين اعتقاداتى نشده باشد كه انسان را از يوغ بندگى و بردگى هواهاى نفسانى و قدرتهاى خارجى مى رهاند!. جامعه سالم جامعه اى است كه اگر آثار ظلم و فساد در دستگاه رهبرى و حكومت مشاهده گردد همه اعضاى آن جامعه براى اصلاح آن بسيج شوند. در مقابل جامعه بيمار، جامعه اى است كه روح تسليم، ظلم پذيرى، بى تفاوتى نسبت به سرنوشت هم نوعان بر آن حاكم گردد. در برابراعمال خلاف و ظلم و فساد حاكمان و رهبران خود هيچ واكنشى نشان داده نشود. جامعه بيمارجامعه اى است كه مذهب و اعتقادات مذهبى در خدمت منافع حاكمان به كار گرفته شود.جامعه بيمار جامعه اى است كه بر اساس اعتقادات تحريف شده و ناصحيح مذهبى مردم را به ظلم پذيرى، سكوت و تسليم دعوت كند.
بيمارىهاى جوامع از شدت و ضعف برخوردار است. گاهى بيمارى جامعه در حدّى است كه با هشدار مصلحان، مردم از خواب غفلت بيدار مى شوند، و به حركت در مى آيند. زمانى حال جامعه آن چنان رو به وخامت مى نهد كه نيازمند تزريق خون براى به حركت درآمدن است. در اين شرايط بايد گروهى فداكار و از جان گذشته خون خود را به جامعه اهداكنند، تاجامعه بهبودى خود را باز يابد. ولى گاهى حال جامعه به حدّى از وخامت مى رسد، كه دچار ايست قلبى مى شود و تزريق خون نيز سودى به حال آن نخواهد داشت. براى نجات جامعه در چنين شرايطى بايد شوك ناگهانى بر پيكر آن وارد گردد.
وضع اجتماع مسلمانان در زمان يزيد به همين صورت بود. معاويه در طى دوران حكومت خود مسلمانان را آن چنان زبون و ذليل كرده بود كه در برابر اعمال خلاف او و عمالش صداى انتقاد و اعتراضى شنيده نمى شد. مسلمانانى كه پس از رحلت پيامبراكرم(ص) بر اثر تعاليم و تربيت آن حضرت آن چنان در برابر اعمال خلاف خلفا حساسيت داشتند، كه در برابر كوچك ترين عمل خلافى صدا را به اعتراض بلند مى كردند - در زمان معاويه به گونه اى تسليم، مطيع و سازشكار شدند، كه پس از مرگ معاويه، يزيد - آن عنصر فاسد و فاجر - به راحتى بر اوضاع كشور اسلامى مسلط شد و صداى اعتراضى از مسلمانان شنيده نشد. مسلمانان بگونه اى بودند كه وقتى:
«عمر - در وقتى كه خليفه بود - گفت كه من اگر چنانچه خلافى كردم به من مثلاً بگوييد و چه بكنيد. يك عربى شمشيرش را كشيد گفت ما با اين مقابل تو مى ايستيم. اگر تو بخواهى خلاف بكنى، ما با اين شمشير مقابلت مى ايستيم.»[6]
جامعه در زمان يزيد آن چنان سازشكار، تسليم، ذليل و زبون شده بود، كه جز تعدادمعدودى ياران امام حسين(ع) همه آن حضرت را به سكوت و سازش فرا مى خواندند. وضع جامعه در زمان امام حسين(ع) به گونه اى بود كه نه تنها هشدار و نصيحت در آن مؤثر نبود،بلكه شهادت شخصيتى مانند امام حسين(ع) به تنهايى نيز قادر نبود، مردم را از خواب غفلت بيدار كند، همچنان كه شهادت برادر بزرگوارش امام مجتبى(ع) آن گونه كه بايد نتوانست جامعه را به حركت درآورد. ادامه چنين وضعى قطعاً نابودى اسلام را به دنبال داشت.
ابتكار امام حسين(ع) براى اصلاح جامعه
در چنين اوضاع و شرايطى امام حسين(ع) با برخوردارى از دانش خاص الهى براى اصلاح جامعه، برنامه بسيار دقيق و منظمى طرح ريزى كرد، كه نه تنها توانست جامعه آن روز را از خطر مرگ حتمى معنوى و فرهنگى نجات بخشد، بلكه براى هميشه به جوامع بشرى قدرت و نيرويى بخشيد تا بتوانند در مقابل ظلم و ستم و اعمال خلاف از خود حساسيت نشان دهند. آن حضرت به گونه اى برنامه ريزى كرد كه ياد و خاطره او همواره در ميان انسانها زنده و جاويد باشد، و همين امر مانع بى تفاوتى، ظلم پذيرى و تحريف دين در ميان مسلمانان مى شود، و به همين دليل است كه قيام امام حسين(ع) تضمين كننده بقاى اسلام و بيدارى مسلمانان است.
امام حسين(ع) براى تحقق بخشيدن به اين هدف، نهضت و قيام خود را در دو مرحله برنامه ريزى كرد. مرحله نخست، مرحله خون، قيام و شهادت و مرحله دوم مرحله پيام رسانى، بيدارگرى، زنده نگه داشتن ياد و خاطره نهضت بود. مسئوليت مرحله نخست نهضت بر دوش مردان فداكار و از جان گذشت هاى بود كه با تمام هستى خود در برابر ظلم و بيداد و انحراف ايستادگى كردند و در اين راه به شهادت رسيدند. ولى مسئوليت بخش دوم نهضت و قيام از عهده مردان خارج بود. چرا كه يزيد و يزيديان را تصميم بر آن بود كه در روزعاشورا هيچ مردى را زنده نگذارند.
پس از شهادت امام حسين(ع) هنگامى كه يورش وحشيانه سپاه عمر سعد براى غارت خيمه ها آغاز شد، شمر به خيمه امام سجاد(ع) وارد شد و با كشيدن شمشير قصد جان امام رانمود. ولى عمر سعد دستانش را گرفت و گفت: «آيا از كشتن اين جوان بيمار شرم ندارى؟»
شمر گفت: «دستور از امير عبيدالله بن زياد رسيده كه همه فرزندان حسين را بكشم.»سرانجام عمر سعد با تلاش و كوشش بسيار توانست شمر را از انجام اين جنايت منصرف سازد.[7]
امام حسين(ع) مسئوليت بخش دوم قيام را به زنان و كودكان خود واگذار كرد و رهبرى آن را به خواهرش زينب(س) سپرد.
محمد حنفيه شب حركت امام حسين(ع) از مكه به سوى عراق خدمت آن حضرت رسيد، و از او درخواست نمود كه به كوفه حركت نكند. امام(ع) وعده داد كه در باره پيشنهاداو بينديشد. ولى ناگهان هنگام صبح به محمد حنفيه خبر رسيد كه امام(ع) به سوى عراق حركت كرده است. و با شنيدن اين خبر به سرعت خود را به امام (ع) رساند، افسار شترش راگرفت و گفت: «اى برادر! مگر به من قول ندادى كه در باره پيشنهادم بينديشى؟»
امام(ع) فرمودند: «ديشب پس از آن كه از تو جدا شدم، رسول الله را در خواب ديدم كه به من فرمودند: «اى حسين! بيرون رو!، زيرا خداوند خواسته است تو را كشته ببيند!»
محمد حنفيه گفت: «تو كه با اين حالت مى روى، چرا زنان را همراه خود مى برى؟»
امام حسين(ع) فرمودند: پيامبر اكرم(ص) به من فرمودند: «خداوند خواسته است كه اينها را اسير بنگرد!»[8]
پينوشتها:
[1]. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، منشورات اعلمى، چاپ دوم، سال 1408ه’.ق، ص95.
[2]. ذبيح الله محلاتى، رياحين الشريعه، دارالكتب الاسلامية، ج3، ص62.
[3]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج93، ص376.
[4]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج45، ص108، 162، 165.
[5]. ذبيح الله محلاتى، همان، ج3، ص38.
[6]. امام خمينى، صحيفه امام، ج10، ص110.
[7]. محدث قمى، نفس المهموم، مكتبة بصيرتى، سال 1405ه’.ق. ص379.
[8]. سيد بن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، منشورات المطبعة الحيدرية فى النجف، 1369 ه’ ق، ص 27 و 28.
منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 26. محمد حسین مهوری
صفحات: 1· 2