کلنا....
20 آبان 1392 توسط خادم الشهداء
من که با تربت تو کام لبم باز شده اصل این نوکریم از ازل آغاز شده مادرم درس غلامی تو ام می آموخت اولین پیرهن مشکی من را می دوخت خاطرم هست مرا مجلس روضه می برد خاطرم هست مرا دست ابالفضل سپرد اولین شال عزا را پدرم داد به من گفت خوب از غم ارباب کرم… بیشتر »