بابامرا "خولی" به قصدکُشت میزد این "حرمله" برصورتم با مُشت میزد یک بار بین دو حرامی گیر کردم... "زجر" از جلو میزد "سنان" از پُشت میزد... از بس لگد زد "شمر" پهلویم شکسته... از ضرب سنگین کنج ابرویم شکسته از دست سنگین دستها دستم کبود است مُشت عدو سنگین تر…
بیشتر »