شهادت...
جسمی که آب شدا زجفا زیر خاک رفت
در قلب آب و خاک از این داغ آذر است
خواهی اگر که بوسه زنی بر مزار او
قبرش کنار تربت زهرای اطهر است

شهادت رئیس مذهب شیعه، حضرت امام صادق علیه السلام بر تمامی مدافعین و خادمین مکتب اهل بیت علیهم السلام تسلیت باد
جسمی که آب شدا زجفا زیر خاک رفت
در قلب آب و خاک از این داغ آذر است
خواهی اگر که بوسه زنی بر مزار او
قبرش کنار تربت زهرای اطهر است

شهادت رئیس مذهب شیعه، حضرت امام صادق علیه السلام بر تمامی مدافعین و خادمین مکتب اهل بیت علیهم السلام تسلیت باد
ندبه امام صادق(علیه السلام) در فراق امام مهدي(عجل الله تعالی فرجه)
نويسنده: خليل منتظرقائم
به همراه «مفضّل»، «ابوبصير» و «ابان» خدمت امام صادق(علیه السلام) رسيديم و ديديم كه آن حضرت بر روي خاكها نشسته جامهاي خيبري، بييقه و آستين كوتاه بر تن كرده و همانند مادر فرزند مرده در حال گريه و زاري است. سراسر وجود او را حزن و اندوه فرا گرفته بود؛ آثار غم و اندوه در صورتش ظاهر گشته بود…
حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) گاه مشتاقانه از زمان ظهور آخرين حجّت خدا صحبت ميكند و به حال كساني كه آن زمان را درك ميكنند، رشك ميبرد و ميفرمايد: فطوبي لمن أدرك ذلك الزّمان.2
خوشا به حال كسي كه آن زمان را دريابد.
گاه نيز عاشقانه آرزوي درك زمان آن حضرت را ميكند و ميفرمايد: و لو أدركته لخدمته أيّام حياتي.3
اگر زمان [ظهور] او را درك ميكردم همة عمرم را در خدمتش ميگذراندم.
و گاه با مشاهدة شرايط غيبت آن حضرت از خود بي خود شده و سيل اشك از ديدگان جاري ميسازد:
«سُدَير صيرفي» ميگويد: به همراه «مفضّل»، «ابوبصير» و «ابان» خدمت امام صادق(علیه السلام) رسيديم و ديديم كه آن حضرت بر روي خاكها نشسته جامهاي خيبري، بييقه و آستين كوتاه بر تن كرده و همانند مادر فرزند مرده در حال گريه و زاري است. سراسر وجود او را حزن و اندوه فرا گرفته بود؛ آثار غم و اندوه در صورتش ظاهر گشته بود؛ رنگ چهرة او به كلّي دگرگون شده بود، سيل اشك از دل پر خون و قلب پر التهاب او برخاسته بود و بر گونههايش فرو ميريخت و در اين حال اين گونه زمزمه ميكرد:
سيّدي غيبتك نفت رقادي و ضيّقت عليّ مهادي، و ابتزّت منّي راحة فؤادي…
اي آقا و سرور من! غيبت تو خواب از ديدگانم ربوده، عرصه را بر من تنگ نموده و آسايش و آرامش را از قلبم گرفته است.
سدير ميگويد: هنگامي كه امام صادق(علیه السلام) را اين چنين پريشان ديديم، دلهايمان آتش گرفت و هوش از سرمان پريد كه چه مصيبت جانكاهي براي حجّت خدا روي داده و چه فاجعة اسفباري بر او وارد شده است.
عرض كرديم:
اي فرزند بهترين خلايق! چه حادثهاي بر شما روي آورده كه اين چنين سيل اشك از ديدگانتان فرو ميريزد و اشك چون باران بهاري بر چهرهتان سرازير ميشود؟ چه فاجعهاي شما را اين چنين بر سوك نشانده است؟
امام صادق(علیه السلام) چون بيد لرزيد و نفسهاي مباركش به شماره افتاد، آنگاه آهي عميق به پهناي قفسة سينه از اعماق دل بركشيد و به ما روي كرد و فرمود: صبح امروز كتاب «جَفر» را نگاه ميكردم و آن كتابي است كه همة مسائل مربوط به مرگ و ميرها، بلاها و حوادث را تا پايان جهان در بر دارد. اين كتاب را خداوند به پيامبر خويش و پيشوايان معصوم از تبار او اختصاص داده است. در اين كتاب، تولد، غيبت، درازي غيبت و ديرزيستي قائم ما و گرفتاري باورداران در آن زمان، راه يافتن شكّ و ترديد در دل مردم در اثر طول غيبت و مرتد شدن مردم از آيين مقدّس اسلام را خواندم و ديدم كه چگونه رشتة ولايت را كه خداوند در گردن هر انساني قرار داده است، ميگسلند و از زمرة اسلام بيرون ميروند، دلم به حال مردم آن زمان سوخت و امواج غم و اندوه بر پيكرم فرو ريخت.4
دعاي شريف ندبه كه از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است، شاهد ديگري بر سوز و گداز آن حضرت در غيبت و فراق قائم آل محمد(علیه السلام) و منجي موعود جهان اسلام است.
در پايان جا دارد از خود بپرسيم آيا ذرّهاي از آن سوز و گداز و اندوه فراق كه در قلبهاي همة معصومان به ويژه امام صادق(علیه السلام) بوده است تا آنجا كه خواب و آرامش را از آنها ميربوده و زندگي را بر آنها دشوار ميساخته است، در دل ما وجود دارد؟ آيا هيچ شده است كه در خلوت خود بر فتنهها، مصيبتها، انحرافها و… كه در زمان غيبت گريبانگير اهل ايمان ميشود، گريه كنيم؟ آيا تاكنون اتفاق افتاده است كه با همة وجود سنگيني مصيبت غيبت را درك كنيم و در نبود امام زمانمان از ته دل ناله سر دهيم؛ نالة مادري كه عزيز خود را از دست داده است؟
پينوشتها:
1. براي مطالعة نمونههايي از ندبههاي پيشوايان معصوم در فراق امام مهدي(ع) ر ك: مهديپور، علي اكبر، با دعاي ندبه در پگاه جمعه، صص 13 ـ 27.
2. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 51، ص 144.
3. نعماني، ابن ابي زينب محمّد بن ابراهيم، كتاب الغيبة، ص 245.
4. طوسي، محمّد بن حسن، كتاب الغيبة، ص 167.
منبع:ماهنامه موعود

آماده شهادت
گفتگو با خانم هانيه كاظمي نيا(همسر شهيد رحمان ميرزايي)
درآمد
شهيد رحمان ميرزايي خبرنگار گلگون كفني بود كه خود را وقف كار خبرنگاري كرده بود. او علاوه بر كار حرفه اي خبرنگاري اش در بيشتر زمينه هاي هنري مخصوصا در حوزه نويسندگي مهارت داشت .دراين زمينه مي توان به تأليفاتي چون به پيامبر درون ،تعبير خواب قرآني و…اشاره كرد.هم چنين او حافظ قرآن بود و آيات و روايات را بر صفحات برنجي مي نوشت و حك مي كرد.بر آن شديم تا خصوصيات و صفاي باطن او را از دريچه نگاه همسرش ترسيم كنيم.
در ابتدا، درباره نحوه آشنايي تان با شهيد رحمان ميرزايي بگوييد.
شهيد رحمان ميرزايي در سال 1350 متولد شد . من هانيه كاظمي نيا همسر شهيد در تاريخ 76/8/14 با ايشان ازدواج كردم . آشنايي ما از آنجا شروع شد كه ما براي تعطيلات تابستان از جزيره كيش به تهران آمده بوديم . حدود ده سال بود ساكن جزيره كيش بوديم و تابستان ها به تهران برمي گشتيم .در آن سال ما به مجلس حضرت ابوالفضل دعوت شده بوديم .خانواده ايشان مرا در آنجا ديده بودند.دو هفته بعدبا خانواده ماتماس گرفتند تا اجازه آمدن به خواستگاري بنده را بگيرند .به خاطر آشنايي اي كه پدر بزرگم با پدرش داشت، خانواده ما پذيرفتند و ايشان همواره خانواده شان به منزل ما آمدند.از همان جلسه اول متوجه شدم كه رحمان مرد بسيار منطقي و خوش اخلاقي است و چهره بسيار بشاشي دارد.اصلا آدم دوگم و بسته اي نبود. مثلا يادم نمي آيد كه هيچ وقت اصرار كند كه بايد مطابق ميل و سليقه من عمل كنيد و بخواهند خواسته هايشان را بالاجبار بر من تحميل كنند. هميشه مي گفتند كه من دوست دارم زندگي ساده و بي آلايشي را در كنار همسر داشته باشم .معتقد بودند كه داشتن دل خوش در زندگي به تمام دارايي هاي جهان مي ارزد بعد از اتمام آن جلسه خواستگاري دو هفته تمام به ايشان و تفكرات و جواب هايي كه به سوالاتم داده بود فكر كردم و متوجه شدم كه اگر خدا بخواهد مي توانيم زوج خوبي باشيم.بنابراين بعد از دادن جواب مثبت به آنها به منزل ما آمدند و گل و شيريني و يك انگشتر آوردند.
آن زمان شهيد ميرزايي در فروشگاه شهروند بيهقي مشغول به كار بود.از محل كار و همكارانشان تحقيق كرديم .همگي به اتفاق ايشان را تأييد كردند.بالاخره با نظر خانواده طرفين يك مراسم معمولي برگزار شد .و ما به خانه بخت رفتيم به مدت هشت سال زندگي خوبي را سپري كرديم .وقتي به عقب بر مي گردم و زندگي گذشته را مرور مي كنم بيشتر برايم مثل يك قصه و داستان مي ماند.
نظرتان در امر ازدواج با شهيد تا چه اندازه موثر بود؟
صفحات: 1· 2
انسان پرهيزگار و صادق
خاطره اي از زبان مقام معظم رهبري درباره شهيد عباس بابايي
سال 61 شهيد بابايي را گذاشتيم فرمانده پايگاه هشتم شكاري اصفهان، درجه اين جوان حزب اللهي سرگردي بود كه او را به سرهنگ تمامي ارتقا داديم. آن وقت آخرين درجه ما، سرهنگ تمامي بود. مرحوم بابايي سرش را مي تراشيد و ريش مي گذاشت.
انسان پرهيزگار و صادق
بنا بود او اين پايگاه را اداره كند، كار سختي بود. دل همه مي لرزيد دل خون من هم كه اصرار داشتم، مي لرزيد، كه آيا مي تواند؟ اما توانست. وقتي بندي صدر فرمانده بود،كار مشكل تر بود. افرادي بودند كه دل صافي نداشتند و ناسازگاري و اذيت مي كردند حرف مي زدند، اما كار نمي كردند، اما او توانست همان ها را هم جذب كند. خودش پيش من آمد و نمونه اي از اين قضايا را نقل كرد: خلباني بود كه رفت در بمباران مراكز بغداد شركت كرد، بعد هم شهيد شد. او جزء همان خلبان هايي بود كه از اول با نظام ناسازگاري داشت. شهيد عباس بابايي با او گرم گرفت و محبت كرد حتي يك شب او را با خود به مراسم دعاي كميل برده بود، با اين كه نسبت به خودش ارشد هم بود. شهيد بابايي تازه سرهنگ شده بود اما او سرهنگ تمام چند ساله بود، سن و سابقه خدمت اش هم بيشتر بود. در ميان نظامي ها اين چيزها مهم است. يك روز ارشديت تاثير دارد، اما او قلبا و روحا تسليم بابايي شده بود.
شهيد بابايي مي گفت ديدم در دعاي كميل شانه هايش از گريه مي لرزيد و اشك مي ريزد. بعد رو كرد به من و گفت: عباس دعا كن من شهيد بشوم! اين را بابايي پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گريه كرد. او الان در اعلي عليين الهي است، اما بنده كه 30 سال قبل از او در ميدان مبارزه بودم هنوز در اين دنياي خاكي گير كرده ام و مانده ام! ما نرفتيم، معلوم هم نيست دستمان برسد. تاثير معنوي اين گونه است. خود عباس بابايي هم همين طور بود. او هم يك انسان واقعا مومن و پرهيزگار و صادق و صالح بود. 1
هم چنين مقام معظم رهبري در مورد شهيد بابايي مي فرمايند:
اين شهيد عزيزمان انساني مومن و متقي و سربازي عاشق و فداكار بود و در طول اين چند سالي كه من ايشان را مي شناختم، هميشه بر همين خصوصيات ثابت و پابرجا بود… او هيچ گاه به مصالح خود فكر نمي كرد و تنها مصالح سازمان و انقلاب و اسلام را مد نظر داشت. او فرماندهي بود كه با زير دستان بسيار فروتن و صميمي بود، اما در مقابل اعمال بد و زشت، خيلي بي تاب و سختگير بود… اين شهيد عزيز يك انقلاب حقيقي و صادق بود، و من به حال او حسرت مي خورم و احساس مي كنم كه در اين ميدان عظيم و پر حماسه از او عقب مانده ام.2
پينوشتها:
1. بيانات مقام معظم رهبری در ديدار مسئولان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي 20/3/1383
2. به نقل از خبرگزاري فارس
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 33

“کودک کشی” کم بود،
“کودک سوزی” لکه ننگ بزرگتری شد برای رژیم نحس اسرائیل….

حقوق بشر در اسلام و اعلاميه جهاني حقوق بشر
نویسنده دكتر سيد حسين صفائي
حقوق بشر كه به زبان فرانسه droits lhomme و به انگليسي Human Rights و به عربي حقوق الانسان ناميده شده است طبق نظريه مكاتب آزاديخواه عبارت است از حقوقي كه لازمه طبيعت انسان است , حقوقي كه پيش از پيدايي دولت وجود داشته و مافوق آن است و بدين جهت دولت ها بايد آنرا محترم بشمارند .
به تعبير روشن تر , در مكاتب آرمان گرا نظر بر اين سات كه پاره اي حقوق از لحاظ كرامت و شرافت انساني , بنيادي و براي اينكه انسان بتواند رسالت خود را انجام دهد ضروري هستند . اين حقوق كه حقوق بشر ناميده شده اند خارج از حوزه اقتدار قانونگذار بشري مي باشند و قانونگذار نمي تواند احدي را از آن محروم كند . وجود چنين حقوق و امتيازاتي مورد انكار مكاتب مادي واقع شده است . مكتب ماديت تاريخي بر آن است كه حقوق بشر همواره دستخوش تحول و تكامل است و بالنتيجه قابل تعريف نيست .
بررسي تاريخي , جامعه شناسي و ديني نشان مي دهد كه اعتقاد به وجود پاره اي حقوق فطري و ضروري براي بشر كه قانونگذار بشري نبايد آن را ناديده بگيرد از ديرباز وجود داشته است . در اسلام و مسيحيت اعتقاد به اين حقوق كه ناشي از اراده الهي و لازمه كرامت انساني است وجود دارد . مكتب حقوق فطري در قرن هفدهم تحرك تازه اي به اين فكر داد و همين فكر در عصر انقلاب كبير فرانسه در اعلاميه حقوق بشر و شهروند 1789 منعكس گرديد . اين اعلاميه همانند انقلاب كبير فرانسه متاثر از فلسفه فردگرائي بود كه تاكيد بر شخصيت و ارزش فرد دارد و فرد را محور انديشه ها و قانونگذاريها به شمار مي آورد . برعكس فلسفه جامعه گرائي در طول قرنهاي 19 و 20 برحقوق جامعه تاكيد مي نمايد . ليكن نفي حقوق افراد به نامه حقوق جامعه يا نژاد موجب تجاوزات بزرگ و خشونت هاي ناروا و اعمال وحشيانه نسبت به افراد در برخي از كشورهاي خود كامه مي گردد و در نتيجه مساله حقوق بشر در قرن بيستم از نو مورد توجه خاص واقع مي شود و بالاخره به تهيه و تصويب اعلاميه جهاني حقوق بشر در سال 1948 به وسيله مجع عمومي سازمان ملل متحد منتهي مي گردد .
در واقع , همانطور كه برخي از مولفان حقوق بشرگفته اند , به علت اعمال وحشيانه پاره اي از كشورها در نيمه اول قرن بيستم كه با بهره گيري از كليه وسائل علمي و فني به شكنجه و نابودي انسانها برخاسته بودند وجدان بشريت بيدار شده با صداي بلند تدوين يك اعلاميه بين المللي حقوق بشر را مطالبه مي كرد همچنين در دوره هاي ديگر ملتهايي كه برضد طاغوت ها و رژيم هاي خودكامه شورش كرده بودند خواهان تضمين حقوق خود از طريق مقررات يا منشورهاي ملي يا بين المللي بودند . اعلان رسمي حقوق بشر همواره ادعانامه هاي رسمي عليه رژيمهاي خود كامه گذشته و وعده تضمين حقوق مزبور در برابر تجاوزات احتمالي آينده بوده است .
اعلاميه هاي جهاني حقوق بشر مبتكر حقوق بشر نبوده بلكه اديان الهي به ويژه اسلام نخستين اعلاميه هاي حقوق بشر را در برداشته و فلاسفه و دانشمندان نيز به گونه اي از حقوق بشردفاع كرده اند و قبل از اعلاميه جهاني حقوق بشر اين حقوق در برخي از اعلاميه ها و مقررات داخلي كشورها مطرح شده است .
به ديگر سخن , حقوق و آزاديهاي مندرج در اعلاميه جهاني حقوق بشر تركيبي است از حقوق و آزاديهاي بشري كه قبل از تاسيس سازمان ملل متحد وارد قوانين اساسي و ديگر قوانين كشورهاي مختلف جهان گرديده بود . همچنين تاريخ تمدن بشر شاهد كوشش پيامبران , فلاسفه و متفكران و انسان دوستان مشرق و مغرب زمين در اعتلاي شان و كرامت اسنان و دفاع از حقوق و آزاديهاي اساسي اوست . معهذا از قرن هجدهم به بعد با اعلاميه هاي مختلف حقوق بشر كه در امريكا و اروپا به تصويب رسيد و با ذكر و تضمين حقوق و آزاديهاي اساسي در قوانين اساسي كشورها توجه جهانيان بيش از پيش به اين حقوق معطوف شد و بويژه بعد از جنگ جهاني دوم نهضتي در اين زمينه پديد آمد كه در اعلاميه جهاني حقوق بشر و ميثاقها و قراردادهاي بين المللي متبلور گشت . بحث از كليه اسناد بين المللي مربوط به حقوق بشر از حوصله اين گفتار خارج است لذا به بحثي مختصر از اعلاميه جهاني حقوق بشر كه مبين تفاهم مشترك اكثر ملل جهان در زمينه حقوق بنيادي و غير قابل نقض اعضاي جامعه بشري است و مقايسه آن با حقوق اسلام كه از پيشگامان دفاع از حقوق بشر بوده بسنده مي كنيم .
اعلاميه جهاني حقوق بشر مشتمل بر يك مقدمه و 30 ماده است : مقدمه اعلاميه مبين انديشه هاي زيربنايي است كه الهام بخش نويسندگان اعلاميه در تدوين مواد بعدي بوده است مانند وحدت خانواده بشري , كرامت و ارزش شخص انسان , حقوق بنيادي ( قانوني و غيرقابل انتقال ) مرد و زن , پيامدهاي اسف بار تجاوز به حقوق بشر ,بالاخره رابطه بين احترام و رعايت اين حقوق در نظام داخلي و برقراري صلح بين ملتها .
در ماده 1 اعلاميه سه اصل كلي كه زيربناي حقوق بشر مي باشد مطرح شده كه عبارت است از آزادي , برابر و برادري .ماده 2 اعلاميه نيز بر اصل عدم تبعيض تاكيد دارد :
هر كس مي تواند از حقوق و آزاديهاي مندرج در اعلاميه بدون تفاوت از لحاظ نژاد , جنس , زبان , مذهب , چنانكه منشور ملل متحد آرزو مي كند , برخوردار گردد , همچنين بدون تفاوت از لحاظ رنگ , عقيده سياسي يا هر عقيده ديگر , همچنين مليت , وضع اجتماعي , ثروت , تولد يا هر موقعيت و نيز وضع سياسي , حقوقي يا بين المللي كشور يا سرزميني كه شخص به آن تعلق دارد .
بقيه مواد اعلاميه به چهار دسته قابل تقسيم است .
ـ دسته اول ( مواد 3 تا 11 ) حقوق و آزاديهاي شخصي : كه در اعلاميه هاي قبلي و قوانين اساسي بيشتر كشورها مندرج است مانند حق حيات ( ماده 3 ) كه نه تنها شامل حمايت از فرد در برابر هر گونه تجاوز به زندگي و تماميت جسمي اوست بلكه حمايت از انسان در برابر بينوائي و خطراتي كه جسم و جان او را تهديد مي كند را نيز در بر مي گيرد حق آزادي كه نه تنها آزادي جسمي و ايمني در برابر بازداشت ها و تبعيدهاي غيرقانوني و منع بردگي و خريد و فروش انسانها را در بر مي گيرد , بلكه آزادي حقوقي يعني شناخت شخصيت حقوقي انسان و تضمين حق دفاع در برابر دادگاهها , حق مراجعه به دادگاه در قبال خودسري ها و سوء استفاده ها و قانون شكني ها و عطف به ماسبق نشدن قوانين كيفري را نيز شامل مي شود . كرامت انساني شكنجه , اعمال وحشيانه و غيرانساني نسبت به افراد را نفي مي كند . همه در مقابل قانون برابرند و حق دارند بدون هيچگونه تبعيض از حمايت مساوي قانون برخورداد گردند .
ـ دسته دوم ( مواد 12 تا 17 ) مربوط به حقوق بنيادي فرد در رابطه با خانواده , سرزمين و اشياء جهان خارج است . مرد و زن به طور مساوي حق دارند با اراده آزاد خود ازدواج كنند , خانواده تشكيل دهند , اقامتگاهي داشته باشند و از يك زندگي خصوصي كه دور از مزاحمت ديگران باشد متمتع گردند . خانواده عنصر طبيعي و بنيادي جامعه است وحق دارد از حمايت جامعه برخوردار گردد . هر انساني شايسته آن است كه تابعيتي داشته باشد, آزادانه در محلي مسكن گزيند , كشور خود را ترك كند , به جائي ديگر پناهنده شود . انسان حق دارد به طور فردي يا جمعي سلطه خود را براشياء جهان خارج اعمال كند واز هيچكس نمي توان بدون مجوز قانوني سلب مالكيت كرد .
ـ دسته سوم شامل آزادي هاي عمومي و حقوق سياسي بنيادي است ( مواد 18 تا 21 ) . دراين مواد آزادي انديشه , عقيده , مذهب و بيان و نيز آزادي تشكيل اجتماعات و همچنين حق هر كس به مشاركت در اداره امور عمومي كشور خود از طريق شركت در انتخابات و حق اشتغال به مشاغل عمومي اعلام شده است .
…..
صفحات: 1· 2

اندر حکایات سه “گل” زده و دو “گل” خورده….
