آقا سلام.....
12 اسفند 1393 توسط خادم الشهداء
آقــــا سلام، روضه مــــــادر شروع شد
باران اشـــــک های مــــکرر شروع شد
آقا اجازه هست بخوانم برایتان
این اتفاق از دم یک در شروع شد
تا ریشه های چادر خاکی مــــادرت
آتش گرفت،روضه معجر شروع شد
فریادهای مــــادر پهلو شکسته ات
تا شد فشار در دو برابر شروع شد
این ماجرا رسید به آنجا که نیمه شب
بی اختیار گریه حیدر شروع شد
وقتی رسید قصه به اینجای شعر من
ایام خانه داری دختر شروع شد …..
دختر رسید تا خود آن لحظه ای که ظهر
یک ماجرا به قافیه ســـر شروع شد
……..