ابعاد علمی و جامعه ساز
پس، نگريستن و والانگريستن به مصايب انسان و جستجوى راه نجات دستمايهاى شد كه برخيزد و چراغ برگيرد و راه از چاه بنمايد كه تجلى حق در آيينه ذات او، به طور طبيعى عرصه بروز و ظهور و دلالتبه عوالم نجات انسان را ممكن ساخت زيرا: “هرچيز كه تجلى حق در آينه ذات او تمامتر باشد، دلالتش به عالم غيب بيشتر خواهد بود” (9)
پس بدين گونه علم نظرى ميدان عمل يافت و اهل ايمان را در زندگى مادى راهى فراپيش آورد كه نتيجه آن تامين زمينه مناسب براى راهيابى به زندگى معنوى باشد و دليل عالم غيب گردد.
اين است كه عرفان امام از بعد نظرى، ابعاد عملى مىيابد و سير و سلوك در عوالم و ملكوت سبب مىشود كه از افلاك به خاك بازگردد و دارندگان ايمان را از قيود غير الهى برهاند و به قوانين الهى بازگرداند و بيراهه رفتگان را به راه آرد تا بتوان با تبلور اسلام ناب محمدى عرصه زندگى خاكى و سكوى پرواز را براى جهش به معارج معنوى آماده ساخت.
براى رسيدن بدين منظور، به قدرت نياز بود زيرا كه قدرت وسيلهاى براى ثبيتحقانيت و استقرار نظام حق است و تنها قدرتى كه مىتواند حقانيتحق را در عوالم انسانى تحقق بخشد، قدرتى است كه سررشتهاش به ذات حق منتهى شود كه كامل و بى واسطه است زيرا: “قدرت از امهات صفات الهى است و يكى ازائمه سبعه است كه آنها عبارتند از، حيات و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و تكلم . . . و قدرت در اصطلاح حكيم عبارت از آن است كه فاعلى ذاتا به گونه اى باشد كه اگر خواست انجام دهد و اگر نخواست انجام ندهد” (10)
چنين است كه آن عارف كامل هيمنه جبروت، برگرفته از وصول به مدارج كمال را به زندگى سرزمينهاى اسلامى جارى كرد و عشق را از اعلا مرتبه امكان در عالم خاك سارى نمود تا زندگى راه فطرت را جستجو كند و مايه حيات اصيل انسانى در نظام اجتماعى شكل گيرد و تبعات ايمان در زواياى ارتباطهاى مادى متجلى گردد و آدمى حد خود را بشناسد و جوهر خود را دريابد كه آدم تجليگاه، قدرت حق است: “و وجود عالم بى آدم جسدى بود بى روح و جامى بىراح و آيينهاى صيقل ناكرده و آدم عين جلاى مرآت عالم است". (11)
فى الجمله، در اين فصل، جلوهاى از جلوات شيدايى و كمال آن پير كامل نمايانده شد كه ميل به يارى خلق عالم و مجرى داشتن عشق برخاسته از توجه به جمال مطلق بر انسان و تسلط هيمنه عشق بر سرنوشت جامعه از بسيارى محبت كه آن پير داشتبه سالكان و مريدان خويش كه: “حصول هيمان از افراط عشق است و عشق افراط محبت و محبت اصل ايجاد عالم و حصول محبت از تجلياتى كه وارده است از حضرت جمال حق” . (12)
پس عارف كامل با نيروى عشق، خيرخواه بندگان حق است و پدرى دلسوز و رافع ستم از فرزندان كه سعى خود را به كار مىگيرد تا از محبت متقابل فرزندان در هتبراندازى ظلم و استقرار حكومت عدل بهره گيرد و برنامه زندگى را براساس فطرت انسان و اوامر حضرت پروردگار چنان پى ريزى نمايد كه مايه آرامش و راحت جسم و جان و زمينهساز حركتبه سوى الله باشد.
مروى كنيم بر سير تحول و تكامل كه با واسطه آن پير يگانه در نظام زندگانى ملتى پديد آمده و با جريان طبيعى حيات پيوند دارد.
“كارانه عشق در سير تحول و تكامل” حضرت امام خمينى - رضوان الله تعالى عليه - با سيره علمى و عملى خود از آغاز اذهان عوام و خواص را به تربيت نفس و تفكر و تامل در سرنوشت جامعه متوجه ساخت و در جريان زندگانى مبارزاتى خويش مستقيم و غيرمستقيم راههاى حركتبه سوى اخلاق در زندگى را آموزش داد با روش مستقيم يعنى سخنرانيها و نوشتههاى عميق، مسلمانان بخصوص شيعيان را به تفكر واداشت تا بدانند كه در كجاى جهان و در كدام نقطه هستى ايستادهاند، دردها كدامند و درمانها را در كدام قاموس بايد جست؟
و با استفاده از روش غيرمستقيم، استقامت، شجاعت و شكست مرگ را در برابر اراده انسان، آموزش داد.
عشق به كمال مطلق كه پوچى و گذرايى زندگى مادى را مىنماياند و اسباب مادى را تنها وسيلهاى براى راهيابى به شارع مستقيم به كار مىگيرد، بتدريج در اذهان پديد آمد و سرگردانيها و بهت و حيرتهاى ملت مظلومى كه زير بار تحقير سر فرو كرده بود در برخورد با اراده آهنين مردى از تبار عشق و سردار عاشقان راه به گستره محبت آورد و رفته رفته در ذهنيت كل جامعه، به سوى عاشقى گراييد تا آنجا كه همگان آن پير روشن ضمير را اسوه خود يافتند و فرمانش را به جان و دل خريدار آمدند.
در طى مراحل از خويش به خويش و از صورت به معنى و از ماده به ماورا، آموزشهاى اين معلم دين سرمشق جماعتشد.
ابتدا در پذيرش ستم نفس سركش جولانى يافت تا از چشمههاى آلوده شهوات سيراب شود و اين مرحله تحقير مقام والاى انسانى بى نفس گرم پير، سرماى ياس بر جانها مستولى ساخت و نياز به بيدارگر را در ضمير پنهان شعلهور ساخت.
سپس ندايى در سكوت مرگبار رعشهاى بيدار كننده را در پى آورد و همگان سر برآوردند و نگاههاى مضطرب و ملتهب خود را به نور جمال منجى الهى خود جلا دادند، دوران خودسازى فرا رسيد، آموزش صبر و انتظار، تحمل صيقل دهنده آماده شدن براى انفجارى عظيم كار خود را كرد.
آنگاه نوبت آزمايش در دورانهاى و مراحل مختلف پديد آمد، عشق به صفاى زندگى و جاذبه حقيقت هستى به جاى خون در رگها جهيد و سوداى فراگير شيدايى كارآمد شد.
ما زاده عشقيم و پسرخوانده جاميم در مستى و جان بازى دلدار تماميم (13)
و كلام خدا در جانهاى شيفتگان روى نمود كه: “يا ايهاالانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه.” (14) اى انسان البته با هر رنج و مشقت در راه رسيدن به خدا بكوش عاقبتبه ملاقات پروردگارت نائل خواهى شد.
درياى متلاطم آدميان به تموج در آمد، عشق كارها نمودار ساخت، سرها به پاى معشوق حقيقى قربان شد، “عشق از اول سركش و خونى بود “شعار به عمل و شوق به مشاهده انجاميد و شهود جمال حق روى نمود، آغاز به انجامى هستى آفرين كشيد، لالههاى جنون ملكوتى در پيشگاه حضرت ربوبى روييدن گرفت و جوانه هاى شيدايى سر زد و شكوفههاى عطرآگين درخت دوستى پديد آمد.
“بعضى را مطلوب طالب پيش آمد و بعضى را به وقت كمرگ مطلوب روى نمود و بعضى هم در آن طلب مردند، در هوس اين در طلب مردن كارى بزرگ است". (15)
اين كه گفته شد، شبنمى از رخسار گلزار دوست و ديدارى از بيكرانگى جلوههاى جمال اوست فصولى مشبع و جامع بايد كه شرح داده شود تا خطى از چهره رخشان او شايد كه نمودار گردد. و اين فصلها كه مجالى ديگر و فرصتى درخور مىطلبد، بعضى به شرح ذيل، فهرست وار مىآيد:
1- نوآورى در ديدگاههاى جامعه شناسانه
2- توجه انسان به كاربرد انديشه
3- انسان سازى در عرفان عملى
4- جلوه و شهود در عالم صورت و معنى
5- عوالم چندگانه در قاموس عشق
6- حجابها و حجاب درها
7- كار مايه عشق در تميز نيك و بد
و اين همه از زاويه ديد امام راحل جامعيتى در عالم جمعالجمع دارد تا به يارى حضرت پروردگار توفيق پرداختن به هر يك دست دهد.
پي نوشت :
1و2. شرح دعاى سحر امام (س)
3و4. مثنوى مولوى
5. باده عشق، اشعار عارفانه امام (س)
6. رسائل ابن عربى
7. عين القضات
8. وصيتنامه سياسى، الهى امام (س)
9. شرح دعاى سحر امام (س)
10. شرح دعاى سحر امام (س)
11. نقش الفصوص ابن عربى
12. نقش الفصوص ابن عربى
13. باده عشق، اشعار عارفانه امام (س)
14. سوره انشفاق، آيه 6
15. از سخنان شمس تبريزى
صفحات: 1· 2