اســـوه ظلم ستیزی
اينک مواردي را در اينجا با هم مي خوانيم:
الف) سخن امام به مهدي عباسي
مهدي، سومين خليفه عباسي، در يک اقدام عوام فريبانه اعلام کرد که هر کسي که حقوقي بر گردن نظام حکومتي دارد، مي تواند براي رسيدن به حق خود اقدام نمايد. او در يک حرکت ظاهري مشغول اداي حقوق مردم شد. امام کاظم(ع) نيز خواستار اعاده حقوق خود شد. در آنجا گفتگوي ذيل ميان خليفه و پيشواي هفتم به وقوع پيوست:
* حقوق شما چيست؟
فدک.
* محدوده فدک را مشخص کن تا به شما باز گردانم.
حد اول آن، کوه احد، حد دوم عريش مصر، حد سوم سيف البحر(درياي خزر) و حد چهارمش دومة الجندل ] سرزمين عراق [ است.
* همه اينها؟!
آري !
خليفه آنچنان ناراحت شد که آثار غضب در چهره اش پديدار گشت و با ناراحتي شديد گفت که مقدار زيادي است، بايد بينديشم. امام کاظم(ع) با اين سخن به او فهماند که حکومت حق امام کاظم(ع) است و زمام حکومت بر دنياي اسلام بايد در دست اهل بيت(ع) باشد. (اصول کافي، کتاب الحجه، باب الف„ والانفال)
ب) پيشواي دلها
روزي در کنار کعبه، هارون الرشيد حضرت کاظم(ع) را ملاقات نمود و در ضمن سخناني به امام گفت: آيا تو هستي که مردم مخفيانه با تو بيعت مي کنند و تو را به رهبري خويش برمي گزينند؟ حضرت با کمال شهامت فرمود: “من بر دل هاي مردم حکومت مي کنم و تو بر جسم هاي آنان!”
امام کاظم(ع) با اين سخن به او فهماند که حکومت حق امام کاظم(ع) است و زمام حکومت بر دنياي اسلام بايد در دست اهل بيت(ع) باشد.
ج) هشدار به متکبران
هارون، سلطان گردنکش و متکبري بود که خود را برتر از همه چيز و همه کس مي دانست و حتي در خيال باطل خود بر ابرها مي باليد و به وسعت حکومت خويش مي نازيد که: اي ابرها! بباريد که هر کجا قطرات بارانتان ببارد، چه شرق و چه غرب، بر زمين هاي تحت حکومت من خواهد باريد و خراج و ماليات آن سرزمين را نزد من خواهند آورد.
زماني امام هفتم(ع) به کاخ هارون رفته بود. هارون از او پرسيد: اين دنيا چيست؟ امام فرمود: اين دنيا سراي فاسقان است. سپس با تلاوت آيه 146 سوره اعراف به وي هشدار داد که: “بزودي از آيات خود دور خواهم نمود کساني را که به ناحق در روي زمين ادعاي بزرگي مي کنند و اگر آنان هر آيه اي را ببينند، به آن ايمان نمي آورند و اگر راه رشد و کمال را ببينند، به سوي آن حرکت نمي کنند، ولي اگر راه ضلالت و گمراهي را ببينند، به سوي آن خواهند رفت.” هارون پرسيد: دنيا خانه کيست؟ حضرت فرمود: دنيا براي شيعيان ما مايه آرامش و براي ديگران آزمايش است.
در آخر اين گفتگو، هارون با درماندگي تمام پرسيد: آيا ما کافريم؟ امام هفتم(ع) پاسخ داد: نه، ولي چنان هستيد که خداوند متعال فرموده است: “کساني که نعمت خدا را به کفر تبديل کردند و قوم خود را در محل تباهي فرود آوردند.”(هدايتگران راه نور، ص 700)
د) سلام بر تو اي پدر!
هارون وارد مدينه شد و به همراه جمع زيادي به حرم پيامبر(ص) رفت. او در مقابل قبر شريف رسول خدا(ص) ايستاد و با کمال افتخار چنين سلام داد: سلام بر تو اي پسر عمو! در اين هنگام، حضرت موسي بن جعفر(ع) که در ميان اهل مدينه حضور داشت، نزديک آمد و براي تحقير خليفه غاصب چنين سلام داد: “سلام بر تو اي رسول خدا! سلام بر تو اي پدر!” در اين حال، هارون از شدت خشم به خود پيچيده و دنيا در نظرش تيره و تار شد؛ زيرا حضرت کاظم(ع) به اين وسيله شايستگي خود را براي جانشيني رسول خدا(ص) و لياقت نداشتن هارون براي چنين مقامي بيان داشت. (بحارالانوار، ج 48، ص 135)
هـ) نامه اي از زندان
حضرت موسي بن جعفر(ع) با اينکه مدتهاي مديدي را در زندانهاي مختلف نظام طاغوتي هارون سپري کرد و در شکنجه گاه هاي ترسناک، به دست شقي ترين مأموران سپرده شده بود، اما از گفتن سخن حق و نشر حقايق الهي لحظه اي درنگ نکرد.
آن حضرت در فرصتهاي مناسب گفتارهاي بيدارگرانه و هشدارآميز خود را به گوش سردمداران دنياپرست نظام حکومتي رسانده، به ايفاي نقش خطير خويش در جامعه اسلامي پرداخت. امام در يکي از نامه هاي حماسي خويش که از زندان به کاخ هارون ارسال نمود، چنين نگاشت: «اي هارون! هيچ روز سخت و پر محنتي بر من نمي گذرد، مگر اينکه روزي از راحتي و آسايش و رفاه تو کم مي گردد؛ اما بدان که هر دو، رهسپار روزي هستيم که پايان ندارد و در آن روز، مفسدان و تبهکاران زيانکار و بيچاره خواهند بود.»
(تاريخ بغداد، ج 13، ص 32)
ممکن است اين پرسش به ذهن آيد که امام هفتم(ع) از آن شرايط خفقان چگونه نامه ها و سخنان خود را به سمع و نظر ديگران مي رسانيد؟
بررسي اوضاع تاريخي آن عصر نشان مي دهد که اکثر زندانبانان و مأموران آن پيشواي الهي با اندکي ارتباط و برخورد با ايشان، به حقيقت و معنويت امام پي برده و از هواخواهان و دلدادگان امام مي شدند و اين مسأله سبب شده بود که گفته ها، نوشته ها و افکار و انديشه و سيره حضرت بر تاريخ پوشيده نماند.
منبع:روزنامه قدس
صفحات: 1· 2