اسوه تقوا 1
نيز شيخ صدوق(ره) آورده است:
مردى بر حضرت ابوالحسن، على بن محمد هادى(ع) وارد شد، حضرت پرسيد: «كجا بودى؟» گفت: به زيارت حسين(ع) رفته بودم. فرمودند: «اگر قبر عبدالعظيم را -كه نزد شماست زيارت مىكردى، چون كسى بودى كه قبر حسين(ع) را زيارت كرده است».(3)
عالمان رجالى و تذكرهنويسان، همگى از او به تقوا و پارسايى ياد كردهاند.(4)
آنچه باعث توثيق و اعتمادِ اصحاب سير و سلوك به آيين اخلاقى حضرت عبدالعظيم مىگردد، اين امتياز اوست كه شهد معرفت و حكمت را از زلالترين سرچشمه آن نوشيده است. چه افتخارى بالاتر از اين كه اين شخصيت، هم در اوج شرافت نسبى و هم دستپرورده امامان معصوم معاصر خويش است.
حضرت امام اميرالمؤمنين(ع) با مباهات به معاويه مىنويسد:
إنّا صنائع ربّنا و الناس بَعدُ صنائع لنا؛(5) ما دستپرورده پروردگارمان هستيم و در مرحله بعد، مردمِ مؤمن، دستپرورده مكتب ما هستند.
او با تمسك به عروة الوثقىهاى وادى اخلاق، از اعوجاجها و يكسونگريها و افراط و تفريطهاى مكتبهاى بشرى نظير عرفان بودايى، معنويت مسيحى، سير و سلوكهاى صوفيانه و … در امان است.
اهميت درستى راه در اين است كه اخلاق، چهره و ماهيت جان را شكل مىدهد و روح و فطرت پاك الهى را مىسازد. بنابراين، اگر راه درست باشد، آدمى به سوى ملكوت، وگرنه به سراشيبى حيوان صفتى، درندهخويى و شيطنت سقوط مىكند و سيرتش از انسانيت بيرون مىشود.
از آنجا كه بيشتر مسائل اخلاقى در ارتباط «انسان با خداى تعالى» يا «انسان با ديگران» و يا ا«نسان با خودش» جا مىگيرد، جلوههاى اخلاقى رفتار و گفتار حضرت عبدالعظيم در همين سه زمينه تقديم مىشود.
انسان و خداوند
1. عبادت و عبوديت
احمد بن محمد بن خالد برقى -كه معاصر و راوى آن حضرت است مىگويد:
عبدالعظيم در حال خوف و فرار از خليفه، وارد شهر رى گرديد و در سرداب منزل يكى از شيعيان ساكن شد. وى در آن زيرزمين -كه مخفيگاه او بود، روزها روزهدار بود و شبها به نماز مىپرداخت.(6) در وصف پارسايان آمده است:
كانُوا قَلِيلاً مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ وَ بِالأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ؛(7) اندكى از شب را مىخوابند و در سحرگاهان به دعا و استغفار مىپردازند.
مرحوم رازى مىنويسد:
در عبادت آن حضرت رسيده است كه در مدت عمرش بيشتر روزها، بلكه غالب ايام را روزه و شبها را به عبادت و نيايش خداوند متعال مىگذرانيده است.(8)
عبوديت و بندگى
برنامههاى عبادى مثل نماز و روزه و دعا و زيارت، همه براى ايجاد روحِ بندگى و كوبيدن خودپرستى است كه سرلوحه دعوت همه انبيا و از بزرگترين مدالهاى افتخارى است كه قرآن كريم به پيامبر خاتم مىدهد:
وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ.(9)
همچنين پيامبر اكرم(ص) را با عنوانهايى نظير «عبده»(10) مىستايد! زيرا عبوديت و فناى در اراده خدا، سكوى پرستش به ملكوت معنويت است و نقطه مقابل آن -كه خودپرستى است بزرگترين مانع صراط مستقيم و يكى از مهمترين مشخصههاى گمراهان است؛ همان گونه كه ابليس گويد: «أَنَا خَيْر مِنْهُ»(11)؛ من بهتر از آدمم، پس نبايد من سجده كنم».
قارون نيز گويد: «إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي(12)؛ اين ثروت را تنها به دليل دانش اقتصادى خودم، به دست آوردم، پس چرا زكاتش را بدهم.» و فرعون هم فرياد برمىزند: «أَنَا رَبُّكُمُ الأَعْلى(13)؛ من برترين پروردگار شمايم».
حضرت عبدالعظيم -كه دريايى از علم است در برابر اقيانوس بىكران عصمت، خود را از قطرهاى كمتر مىبيند و با اتصال به ولايت، از حضرت امام هادى(ع) درخواست عرضِ ايمان دارد تا انديشه و عقايد خويش را در برابر آينه عصمت و حقيقت محك زند، اگر مورد رضايت خدا بود، بر آن ثابت قدم بماند و اگر احياناً چيزى جز آنچه خدا مىخواهد در عقايدش بود، كنار بگذارد.
عجيب آنكه تمامى معتقداتش مطابق حقّ و بىاعوجاج بوده و امام(ع) او را تشويق فرموده است.(14)
نيز حضرت عبدالعظيم تفسير آيه شريفه: «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ(15)؛ به بندگان خودم مژده بده، كسانى كه سخن را مىشنوند و از بهترينش پيروى مىكنند» را از امام صادق(ع) چنين نقل مىكند:
هم المسَّلّمون لآلِ محمّد، الذين إذا سمِعوا الحديث لم يزيدوا فيه و لم ينقصوا منه، جاؤوا به كما سمعوه؛ مصداق بارز اين آيه شريفه، كسانى هستند كه از هر جهت تسليم آل محمدند(ع)، همان كسانى كه به هنگام استماع حديثِ معصوم(ع) بر آن نمىافزايندو از آن نمىكاهند و همان گونه كه دريافت كردهاند به ديگران مىرسانند.
نمونه ديگرى از مسند حضرت عبدالعظيم در اين زمينه، بسيار گويا و زيباست. وى از امام جواد(ع) و او از پدر بزرگوارش از امام كاظم(ع) نقل مىكند:
عمرو بن عبيد نزد پدرم حضرت صادق(ع) آمد، پس از سلام و نشستن، آيه شريفه:«الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الإًِِثْمِ وَ الْفَواحِشَ(16) را تلاوت كرد و ساكت شد. حضرت پرسيد: «چرا ساكتى؟» عرض كرد: دوست دارم گناهان كبيره را از كتاب خداى عزيز و جليل بشناسم. آن گاه امام(ع) فرمود: «آرى اى عمرو، بزرگترين گناهان كبيره، شريك قرار دادن براى خداست، كه مىفرمايد:«مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ(17)؛ هركه براى خدا شريك قرار دهد، بهشت را براى او ممنوع و حرام مىكند». آن گاه ساير گناهان كبيره را با شاهدى از قرآن به او معرفى فرمود. در پايان روايت آمده است: «فَخَرج عمرو و له صراخ من بكائه و هو يقول: هلك من قال برأيه و نازعكم فى الفضل و العلم؛ يعنى عمرو از منزل امام با فرياد و گريه بيرون شد و مىگفت: نابود است هر كه از پيش خود عقيدهاى برگزيند و در فضل و علم با شما درافتد».
منظورش مكتبها و فرقههاى انحرافى است كه همواره بر محور خودخواهى بوده و هست.
نيز از امام باقر(ع) در تفسير آيه شريفه: «كذَّبُوا بِآياتِنا كُلِّها»،(18) چنين نقل مىكند:
يعنى الأوصياء كلّهم؛(19) منظور از تكذيب آيات خدا، نپذيرفتن اولياى خداست، تمامى آنان.
2. محبت الهى
سير زندگانى عبدالعظيم و مهاجرتش از زادگاه و ديار آبا و اجدادى و دست شستن از نعمتها و امتيازهاى وطن و ايثار و فداكاريهاى فراوان در راه خدا، انسان را به ياد ياران مخلص پيامبر(ص) مىاندازد كه براى خدا هجرت كردند و با دست خالى و پاى برهنه و دلكندن از كسب و كار و خانه و زندگى در جمع خويشان و گزينش آيندهاى پرخوف و خطر، نقد جان بر كف اخلاص نهادند و دل در گروِ محبت خدا نهادند.
راستى اگر ايمان و محبت خدا نبود، چگونه قابل تصور بود كه ايشان خود را به آب و آتش زند و از مدينه به عراق و از آنجا به رى برسد.
اينك نگاهى به برخى از روايات مسند حضرت عبدالعظيم مىاندازيم.
قال رسولاللّه(ص) للناس و هم مجتمعون عنده: أحبّوا اللّهَ لِما يَغْدُوكم به مِن نِعَمة، و أحبّوني للّه تعالى، و أحبّوا قرابتي لي؛(20)
به خدا عشق بورزيد، زيرا هر روزه به شما نعمت مىدهد و مرا براى خدا دوست بداريد و به نزديكانم براى من محبت كنيد.
اين روايت، تفسير آيههاى شريفه قرآنى در باب محبت است؛ مانند: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ»(21) و آيه شريفه «والَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّّا لِلّهِ».(22)
پرتويى از مناجات موسى با خدا
اين روايتِ مسند حضرت عبدالعظيم در سيره دلدادگان وادى عشقِ الهى بسيار آموزنده است. وى از حضرت جوادالأئمه، از پدرانش از امام باقر(ع) نقل مىكند:
موسى بن عمران در مكالمهاش با خداى عزيز و جليل پرسيد:
إلهي، فما جزاء من قام بين يديك يصلّى؟؛ پاداش كسى كه در پيشگاهت به نماز بايستد چيست؟.
خداوند فرمود: اُباهي به ملائكتي راكعاً و ساجداً و قائماً و قاعداً، و من باهَيتُ به ملائكتي لم اُعذّبه؛ به حالتى كه در ركوع و سجود و قيام و قعود دارد، بر ملائكهام مباهات و افتخار مىكنم و به هر كه من مباهات كنم، عذابش نمىكنم.
موسى پرسيد: إلهي، فما جزاءُ من كفّ أذاه عن الناس و بَذَل معروفه لهم؟؛ چيست پاداش كسى كه آزارش را از مردم بازدارد و خوبيها و خيراتش را بر مردم ارزانى دارد؟.
قال: يا موسى،تناديه النار يوم القيامة لا سبيل لي عليك؛ پاسخ داد اى موسى، روز قيامت آتش ندايش كند من به هيچ وجه به تو دسترسى ندارم.
پرسيد: الهى، فما جزاء من ذكَرَكَ بلسانه و قلبه؟؛ چيست پاداش آن كسى كه با دل و زبان به ياد تو باشد؟.
فرمود: يا موسى،اُظِلُّهُ يومَ القيامة بظلّ عرشي و أجعلُه في كنفي؛ روز قيامت او را در سايه عرشم و در كنف حمايت خودم قرار مىدهم.
پرسيد: الهى، فما جزاء من تلا حكمتك سرّاً و جهراً؟؛ چيست پاداش كسى كه حكمت تو را در عيان و نهان تلاوت كند؟.
فرمود: يا موسى،يَمُرُّ على الصراط كالبرق؛ بسان برق از پل صراط بگذرد.
پرسيد: الهى،فما جزاءُ مَنْ صبر على أذى الناس و شَتْمِهم فيك؟؛ پاداش كسى كه در راه رضاى تو بر آزار و بدزبانى مردم صبر كند چيست؟.
فرمود: يا موسى،اُعينه علىأهوال يومالقيامة؛ بر هول وهراسقيامت ياريش مىكنم.
پرسيد: الهى، فما جزاء مَن دَمَعَت عيناه مِن خَشْيَتِك؟؛ پاداش كسى كه از خوف و خشيت تو اشك بريزد چيست؟.
پاسخ داد: يا موسى،أقي وجْهَهُ من حرّ النّار و اُومنه يوم الفزع الأكبر؛ چهرهاش را از گرماى آتش نگه مىدارم ودر روزقيامتكه فزعاكبر و دهشتناكاست، او را امان مىدهم.
پرسيد: الهى، فما جزاء من ترك الخيانة حياءً منك؛ كسى كه به جهت حيا و خجالت از تو، خيانت به ديگران را رها كند، چه پاداشى دارد؟.
فرمود: له الأمان يوم القيامة؛ در روز قيامت در امن و امان است.
پرسيد: الهى، فما جزاء مَنْ صلّى الصلوات لوقتها؟؛ چيست پاداش كسى كه نمازها را در وقتش بخواند؟.
فرمود: أعطيه سُؤلَه و أبيحُه جنّتي؛ خواستهاش را مىدهم و بهشتم را حلالش مىكنم.
پرسيد: الهى، فما جزاء من صام شهر رمضان يريد به الناس؛ چيست پاداش روزهگير رياكار؟
فرمود: يا موسى،ثوابُه كَثَواب مَنْ لم يَصُمهُ(23)؛ ثوابش مثل كسى است كه ماه رمضان را روزه نداشته است.
3. معصيت الهى
خداى تعالى به انسان اختيار و آزادى داده است؛ زيرا زندگى دنيوى، دورانِ خودسازى است و خودسازى در صورتى ممكن است كه تمام تلاشها با اراده و نيّت و دخالت دل و جان و روح باشد. تربيت و تكامل و تحصيلِ شخصيت انسانى، همچون تربيت بدنى و يا رژيم چاقى و لاغرى نيست كه با اجبار هم امكانپذير باشد. از آنجا كه تربيت با شخصيت و روح آدمى مرتبط است، لازمهاش آزادى و اراده است و خداوند اين آزادى اراده را به انسان عطا كرده است.
متأسفانه افراد نادان از اين فرصت آزادى سوء استفاده كرده، خود را گم مىكنند و در برابر خالق هستى به سركشى و عناد و لجاج مىايستند، غافل از آنكه تمامى دستورات الهى، به سود انسان و براى خودسازى و تأمين مصالح دنيوى و اخروى و فرد و اجتماع و جسم و جان است. و هر كارى آثارى و هر گناهى خسارت و كيفرى در پى دارد، گرچه ميدان ظهور كيفرها، قيامت و جهنّم است؛ همان گونه كه حضرت على(ع) دروصف اهل عصيان و عذاب مىفرمايد:
و امّا اَهل المعصية، فأنزلهم شر َّدار…؛ و اما گنهكاران را در بدترين منزلگاه درآوَرَد و دست و پاى آنان را با غُل و زنجير به گردنشان درآويزد، چنان كه سرهايشان به پاها نزديك گردد، جامههاى آتشين بر بدنشان پوشاند و در عذابى كه حرارت آتش آن بسيار شديد است و در، بر روى آنها بسته و صداى شعلهها هراسانگيز است، قرار دهد. جايگاهى كه هرگز از آن خارج نشوند… مدّتى براى عذاب آن تعيين نشده تا پايان پذيرد و نه سرآمدى تا تمام شود.(24)
عذاب برخى زنان معصيتكار
حضرت عبدالعظيم روايت معراج را از امام جواد از پدران بزرگوارش از اميرالمؤمنين(ع) چنين بيان مىكند:
من و فاطمه به ديدار رسول خدا(ص) رفتيم، ديدم او به شدت مىگريد، گفتم: پدر و مادرم به قربانت! چه چيز شما را به گريه آورده است؟
آن گاه فرمود: اى على، شبى كه مرا به معراج آسمانها بردند، در عالم غيب و ملكوت، برخى از زنان امّتم را در عذاب و شكنجهاى شديد ديدم و وضعشان را بد دانستم و اينك از ديدن منظره دشوارى عذابشان گريه مىكنم.
زنى را ديدم كه به موى خود آويزان بود و مغز سرش مىجوشيد.
ديگرىرا ديدمكه بهزبانش آويزان شدهبود وشربتداغ جهنمى درگلويش مىريختند.
زنى را ديدم كه آويخته به پستانهايش بود.
زنى را ديدم كه گوشت پيكر خود را مىخورد و آتش از زير او شعلهور بود.
زنىراديدمكهپاهايشبهدستانشبستهبودوماروعقربها براوچيره ومسلط شدهبودند.
ديگرى را مشاهده كردم، در حالتى كه گنگ، كر و لال بود و در ميان تابوتى از آتش قرار داشت، مغز سرش از دو سوراخ بينى او بيرون مىريخت و بدنش بر اثر جذام و بَرَص تكه تكه شده بود.
زنى را ديدم كه به پا آويزان در تنورى از آتش بود.
زنى را ديدم كه با قيچيهاى آتشين، گوشت اندامش را از پس و پيش مىچيدند.
زنى را ديدم كه صورتش مىسوخت و رودههاى خود را مىخورد.
ديگرى را ديدم كه سرش مانند سر خوك و بدنش مانند بدن الاغ و او را هزاران هزار عذاب فرا گرفته بود.
زنى را به شكل سگ ديدم، در حالى كه آتش از عقب او داخل و از دهانش خارج مىشد و فرشتگان با عمود به سر و بدن او مىزدند.
آن گاه ،حضرت زهرا(ع) عرض كرد: اى حبيب من و اى نور ديدگانم، بگو بدانم روش و عمل آنان چه بوده كه خداوند اين عذابها را بر آنان مقرر كرده است؟
پس حضرت در توضيح علت عذابشان فرمود: اى دخترك من، آن زنى كه به موها آويزان بود، زنى بود كه موى خود را از نامحرم نمىپوشانيد.
زنى كه به زبانش آويزان بود، همسرش را آزار مىداد.
آن كه به پستانش آويخته بود، از همبسترى با شوهرش خوددارى مىكرد.
زنى كه به پا آويزان بود، بىاجازه شوهرش بيرون مىرفت.
زنى كه گوشت بدن خود را مىخورد، خود را براى مردم آرايش مىكرد.
آن كه دستهايش به پاهايش بسته بود و مارها و عقربها بر او مسلط بودند، نظافت و پاكى بدن و لباس را رعايت نمىكرد و از جنابت و حيض خويش را پاك نمىكرد و نماز را سبك مىشمرد.
زنى كه گنگ و كر و كور بود، فرزندان نامشروعش را به شوهرش نسبت مىداد.
اما آنكه گوشتهايش با قيچيهاى آتشين چيده مىشد، زنى بود كه خود را بر مردان عرضه مىكرد.
زنى كه چهره و اندامش مىسوخت و رودههاى خود را مىخورد، دلاّ ل فساد و فحشا بود.
آنكه سرش مانند خوك و بدنش مانند الاغ بود، سخنچين و بسيار دروغگو بود.
آنكه صورتش بسان سگ بود و آتش از عقبش وارد و از دهانش خارج مىشد، زنى ترانهخوان و حسود بود.
سپس حضرت فرمود: واى بر زنى كه شوهرش را به خشم آورد و خوشا به حال زنى كه همسرش از او خشنود باشد!(25)
رابطه انسان با اجتماع
روابط انسانها، يا به دليل طبيعت و فطرت اجتماعى و يا به دليل نياز، مدنى و اجتماعى است، اگر بين افراد انسان اخلاق حسنه حاكم باشد، محيط زندگى بهشت وگرنه دردآور و دوزخى بيش نخواهد بود.
اسلام به حُسن روابط اجتماعى بسيار اهميت مىدهد. با نگاهى به فهرست ابواب احاديث جلد دوم كتاب شريف اصول كافى و كتاب الجهاد و كتاب العشرة وسائل الشيعة و ديگر كتابهاى روايى، اين نكته به خوبى نمايان مىشود. اگر بين مردم يك جامعه صفا و صميميت و محبت و خيرخواهى حاكم باشد، زمينه بسيارى از گناهان فردى نيز نابود خواهد شد؛ همان گونه كه بين والدين و فرزند - از آن بابت كه محبت حاكم است - زمينهاى براى غيبت، تهمت، حسادت، كارشكنى، خيانت و … پديد نمىآيد؛ زيرا گناه نظير بيمارى و ميكروب است كه در محيط آلوده بيشتر رشد مىكند.
در آثار روايى حضرت عبدالعظيم نيز نكات سازنده و ارزنده شايانى به چشم مىخورد؛ چنان كه در سيره عملى آن حضرت نيز جز تمجيد و ثنا چيزى ديده نمىشود. در اينجا به نمونههايى اشاره مىشود.
پی نوشت:
1. سوره حشر، آيه 19: «يا ايّها الذين آمنوا اتقوا اللّه و لتنظُر نفس ما قدّمت لغدٍ و اتقوا اللّه إنّ اللّه خبير بما تعملون».
2. روضات الجنات، ج 4، ص 208.
3. ثواب الاعمال، ص 60؛ قاموس الرجال، ج 5، ص 346؛ روضات الجنات، ج 4، ص 211.
4. ر.ك: مقالههاى «عظمت شخصيت عبدالعظيم» و شرح حالهاى عبدالعظيم به قلم عطاردى و رازى و … .
5. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص 154، نامه 28.
6. زندگانى حضرت عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى، ص 27.
7. سوره ذاريات ، آيه 17-18.
8. زندگانى حضرت عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى، ص 32.
9. سوره نحل، آيه 36.
10. مثل «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ…»؛ سوره اسراء، آيه 1.
11. سوره اعراف، آيه 12.
12. سوره قصص، آيه 78.
13. سوره نازعات، آيه 24.
14. مسند عبدالعظيم حسنى، ح 83.
15. سوره زمر، آيه 18.
16. سوره شورى، آيه 37.
17. سوره مائدة ، آيه 72.
18. سوره قمر ، آيه 42.
19. مسند عبدالعظيم حسنى، ح 21.
20. مسند عبدالعظيم حسنى، ح 73؛ علل الشرائع، ج 2، ص 599.
21. سوره آل عمران ، آيه 31.
22. سوره بقره، آيه 165.
23. مسند عبدالعظيم حسنى، ح 39-47.
24. نهج البلاغه، خطبه 119.
25. مسند عبدالعظيم حسنى، ح 66؛ عيون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 13.
منبع:فصلنامه علوم حدیث
صفحات: 1· 2