به بهانه روز مباهله
داستان مباهله
مدينه اولين باري است كه ميهماناني چنين غريبه را به خود ميبيند. كارواني متشكل از شصت ميهمان ناآشنا كه لباسهاي بلند مشكي پوشيدهاند، به گردنشان صليب آويختهاند، كلاههاي جواهرنشان بر سر گذاشتهاند، زنجيرهاي طلا به كمر بستهاند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباسهاي خود نصب كردهاند.
وقتي اين شصت نفر براي ديدار با پيامبر، وارد مسجد ميشوند، همه با حيرت و تعجب به آنها نگاه ميكنند. اما پيامبر بياعتنا از كنار آنان ميگذرد و از مسجد بيرون ميرود هم هيأت ميهمانان و هم مسلمانان، از اين رفتار پيامبر، غرق در تعجب و شگفتي ميشوند. مسلمانان تا كنون نديدهاند كه پيامبر مهربانشان به ميهمانان بيتوجهي كند به همين دليل، وقتي سرپرست هيأت مسيحي علت بياعتنايي پيامبر را سؤال ميكند، هيچ كدام از مسلمانان پاسخي براي گفتن پيدا نميكنند.
تنها راهي كه به نظر ميرسد، اين است كه علت اين رفتار پيامبر را از حضرت علي بپرسند، چرا كه او نزديكترين فرد به پيامبر و آگاهترين، نسبت به دين و سيره و سنت اوست. مشكل، مثل هميشه به دست علي حل ميشود. پاسخ او اين است كه:
صفحات: 1· 2