به بهانه هفته نیکوکاری
احسان، زیر بنای عدالت
احسان، زیر بنای عدالت
آنچه در پی میآید، یکی از جلسات هفتگی اخلاق حضرت آیت الله مهدوی کنی است. موضوع این بحث در باب احسان و عدالت است. ایشان ضمن طرح بحثهایی در باب فطرت و مسایل حقیقی و اعتباری، تفاوت اساسی"عدل” و “احسان” را شرح میدهند.
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد الله رب العالمین و الصلاهٔ علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین قال الله تعالی فی کتابه: انّ الله یأمر بالعدل و الاحسانِ و ایتاءِ ذی القربی و ینهی عن الفحشاء والمنکر و البغی یعظکم لعلّکم تذّکرون (نحل،۹۰ ) ممکن است که یک عمل یا یک موضوع در علوم مختلف از جهات مختلف مورد بحث قرار بگیرد موضوع همان موضوع باشد ولی جهت بحث با جهت بحث در علم دیگر تفاوت داشته باشد انسان موضوع علم فقه است موضوع علم اخلاق است. موضوع علم روانشناسی است. موضوع طبّ است و همهٔ اینها دربارهٔ خصوصیات انسان و عوارض وجودی انسان بحث میکنند.
یکی از موضوعات چند بعدی هم بحث"عدالت” است.
عدالت یعنی اینکه انسان هر چیزی را در جای خود قرار بدهد و حقوق دیگران را رعایت بکند. همان طور که برای خودش حقی قائل است برای دیگران هم قائل باشد. یک تفسیر عدالت این است که وضع شیءٍِِِ فی موضعه هر چیز در جایگاه خودش باشد یک تفسیر برای عدالت کرده اند که اعطاء کلّ ذی حقّ حقّه حق هر کس را بدهند.یک تفسیر دیگر این است که هر کس به سهم خودش برسد که به “قسط” تعبیر شده است لیقوم الناس بالقسط . انبیاءا آمدند که مردم قیام به قسط کنند مقصود از این قیام ایستادن نیست. یعنی قوام زندگی انسانها روی قسط باشد. یعنی چه روی قسط باشد؟ یعنی همه به سهم خود برسند. نه از سهم خودشان محروم شوند و نه سهم دیگران را بردارند برای خودشان و تجاوز و تعدّی بکنند. اینها همهاش بحث عدالت است. منتها همین عدالت و قسط دو باب مورد بحث قرار میگیرد. یک بحث، بحث فقهی و حقوقی است ویک بحث، بحث اخلاقی است. فرض کنید که در عالم بحث تکلیف و قانون و دادگاه نباشد عدالت در بحث اخلاق به عنوان یک فضیلت و کرامت مورد بحث قرار میگیرد ولی در فقه و حقوق به عنوان یک تکلیف حقوقی و اجتماعی به آن نگریسته میشود.
پذیرش عدالت از دیدگاه اخلاق یک انتخاب و نوعی گزینش است یعنی آن کس که به عنوان اخلاق و ارزش به دنبال عدالت است، خودش انتخاب میکند نه اینکه الزامی از بیرون برای او باشد میپذیرد که انسان عادل باشد این یک صفت پسندیده است. یک صفت متعالی است برای انسان که برای خود و دیگران حق قائل باشد. اینکه من دائماً تکرار میکنم که خود و دیگران نه فقط برای دیگران بلکه برای خودش حق در نظر بگیرد. آن چیزی که انسانیت اقتضا میکند. آن چیزی که اخلاق اسلامی اقتضا میکند این است که شما هم برای خودت حق قائل باشی هم برای دیگران. به دنبال حق خودت هم بروی. چون حق گرفتنی است. میگویند حق دادنی نیست که منتظر باشی و در خانهات بنشینی تا حق تو را به تو بدهند. خیلیها این کار را نمیکنند. بنابر این باید برای خودت حق قائل باشی. برای دیگران هم حق قائل باشی. این یک ضرورت متعالی و فضیلتی برای انسان است. لذا میگوییم که بدیهی است عدالت از نظر دیدگاه اخلاق یک انتخاب ویک گزینش است امّا از نظر حقوق یک تکلیف است. یک الزام است و لذا اگر کسی اخلاقی نباشد، اگر بتواند از عدالت فرار بکند و مأموری بالای سر او نباشد، فرار میکند. آن کس که عادل نیست اگر بتواند از چراغ قرمز عبور میکند میگوید حالا که مأمور نیست و نصف شب است برویم، حال آنکه نصف شب هم چراغ قرمز را باید رعایت کند.چون قانون میگوید که این چراغ قرمز علامت است و باید شما مواظب باشی. آن طرف ماشین هم نباشد قانون میگوید شما باید اینجا توقف کنی. حالا اگر کسی از روی ترس از کیفر، رعایت عدالت را بکند، به وظیفهٔ قانونی خود عمل کرده است. اگر پول مردم را هم از ترس بدهد به وظیفه قانونی عمل کرده است ولی از نظر اخلاقی کار مؤثر و مفیدی انجام نشده است. یعنی در دلش یک فضیلتی ایجاد نکرده زیرا انتخاب عدالت در صورتی که با انگیزه فضیلت خواهی و گذشت توأم باشد، ارزشمند است. فرمانبرداری معمولاً با بیم و امید و اعمال زور همراه است. بر خلاف انتخاب و اختیار که با میل و رغبت و عشق و ایثار توأم است. امیرمؤمنان علیه السلام عبادتی را که از روی عشق و محبت انجام شود “عبادت الاحرار” نام میگذارد میفرمایند یک عدهای برای ترس یک عدهای برای اجر و یک عدهای بخاطر اینکه خدا را اهل عبادت میبینند او را عبادت میکنند. آنهایی که از ترس عبادت میکنند عبید هستند یعنی بردهها، اگر ترس نباشد، بردهها مولایشان را عبادت نمیکنند و عدهای هم برای اجر این کار را میکنند که میفرماید این هم عبادت تجّار است. عدهای هم فقط برای عشق و محبت عبادت میکنند که اینها احرار هستند . یک عمل بیشتر نیست ولی سه عنوان دارد یعنی همین نمازی که بنده و جنابعالی میخوانیم سه عنوان میتواند به خودش بگیرد. این عناوین بسته به نیت و انگیزه است. فضائل اخلاقی زیر بنای فطری دارد ما یک استعدادات و یک خواستههای فطری داریم که اگر آن خواستههای فطری شکوفا شود و خاموش نشود انسان به مسیر کمال میرود. چراغ فطرت آدم به وسیله ریاضت،عبادت و فداکاری روشنتر میشود و گاهی به وسیله کارهای خلاف خاموش میشود. زیر بنای مسائل اخلاقی وارزشی فطرت انسان است. چه بسا افرادی که الزام و تکلیف برای آنها غیر قابل تحمل است. مثلاً به بعضیها بگویی واجب است، ناراحت میشوند. امروزیها که یک قدری ادعای آزادی میکنند میگویند آقا نگویید تکلیف است. انتخابات تکلیف است. شرکت در فلان کاری که اجتماعی است، تکلیف است. میگویند تکلیف نکنید. بگویید این حقی است برای شما. خوب، این یک چیزی است که خواسته انسان است. انسان دلش میخواهد که عزتش و کرامتش محفوظ بماند. چه بسا افرادی که الزام و تکلیف برای آنها قابل تحمل نیست ولی کمتر کسی وجود دارد که بدون اخلاق و بدون تعهد اخلاقی بتواند در دنیا زندگی کند. حتی افرادی که بر حسب ظاهر مسائل ارزشی و اخلاقی را منکر هستند و میگویند اخلاق نسبی است و به شدت از آزادی و کرامت خود دفاع میکنند و از تجاوز به آن اکراه دارند حتّی اگر خود نسبت به عهد و پیمانی که بستهاند، وفادار نباشند اگر کس دیگری با آنها پیمانی ببندد وعمل نکند، اعتراض میکنند. پس معلوم میشود که وفا کردن به وعده را یک فضیلت میداند. اگر خود نسبت به عهد و پیمانی که بسته وفادار نیست ولی انتظار دارد دیگران نسبت به عهد و پیمان خود وفادار باشند. این گونه افراد، با اینکه منکر اخلاق و فضائل هستند ولی هیچ گاه برتریجویی دیگران را به خود نمیپذیرند. ما میگوییم که تواضع یک فضیلت است اینها حاضر نیستند کسی به آنها تکبر بورزد. پس معلوم میشود که تکبر را برنمیتابند و تواضع و ایثار را خوب میدانند.
وقتی به این افراد در مورد مسایل دینی میگویند، قبول نمیکنند ولی اگر به او بگویند بچهات منحرف بشود، خوب است؟ میگوید نه من دلم میخواهد بچهام آقا باشد و تربیت صحیح داشته باشد پس کسی که تمام این فضائل را به حسب ظاهر و از روی هواهای نفسانی انکار میکند عملاً میخواهد این فضائل باشد. اینها دوست دارند فرزندانشان خوب تربیت شوند و در میان مردم به خوبی شناخته شوند. طبیعتاً انسان دوست دارد که به او بگویند خوب است. شما یک بچه را نگاه کنید. به او بگویید به به، آفرین، صدآفرین، چه کار خوبی کردی، خوشش میآید. احساس میکند که با او خوب برخورد کردهاند.
اینها چیزهایی است که از همان فطرت الهی سرچشمه میگیرد. همه دوست دارند دولت و فرمانروایشان عادل باشد پس معلوم میشود که عدالت چیزی است که مورد قبول همه است البته وقتی به منافع شخصی میرسد، ممکن است عدالت را نسبی معنا کنند. ممکن است فرد برای خودش تفسیر دیگری از عدالت بکند و الا به قول مرحوم شهید مطهری همه قبول دارندکه عدالت چیز خوبی است. این گونه امور بهترین دلیل بر فطری بودن ارزشهای اخلاقی است. آیا کسی شک دارد که اگر امیال و شهوات نفسانی بر جامعه حاکم شود و همه بشوند دنباله رو شهواتشان و هر که هر چه دلش میخواهد، انجام بدهد، جامعه به روز سیاه میافتد. لذا میبینیم در دنیا آنهایی که طرفدار آزادی هستند، میگویند ما آزادی را به این شکل قبول نداریم که هر کس هر کاری خواست بکند. پیداست که میگویند یک محدودهٔ ارزشی واخلاقی باید رعایت شود. حالا در مقدارش ممکن است یک بحثهایی بشود و الاّ اصلش را قبول دارند.
خلاصه بحث ما در علم اخلاق، این بحثهای ارزشی است. منتها بحثهایی که در علوم انسانی مطرح است، دو نوع هستند. بعضی از مسائل حقیقی هستند و بعضی از مسائل اعتباری. این بحث،بحث فلسفی است. ما در مدرکاتی که داریم و دربارهاش صحبت میکنیم به عنوان یک علم(علم به معنای اعم مقصود است نه علم به معنای حتماً علوم تجربی) این مدرکات دو نوع است بعضیهایش درک حقایق خارجی است. بعضیهایش درک مسائل اعتباری است. اعتباری به این معناست که جامعهٔ بشری و عقلای عالم یا خداوند که آفریننده ماست یک چیزهایی را اعتبار و وضع کرده است که اینها برای نظام جمعی و تکامل انسانها لازم است. این مسائل اگر چه ممکن است مبنای حقیقی داشته باشد ولی خود اینکه این کار واجب است یا حرام است این حق شماست، آن حق شماست اینها مسائل اعتباری است که در قوانین اجتماعی و جزا و بین المللی آمده است. این مسائل مبتنی بر یک حقایق خارجی است یعنی اگر باشد، درست است و اگر نباشد، نیست مثلاً میگوییم که شما حق درس خواندن دارید. علت این حق چیست؟ مرحوم شهید مطهری میگوید که شما یک استعدادی خدا در خلقتتان گذاشته که برای فرضاً درس خواندن است. این برای شما حق درست می کند.استعداد یک امر واقعی است و امر اعتباری نیست استعدادها هم متفاوت است. انسانی است استعدادش قویتر است و انسانی است که ضعیفتر است. هر کس در حد استعداد خودش حق دارد و لذا لزومی ندارد همه دانشگاهی بشوند. این چیزی که در ایران خودش یک نابسامانی برای مملکت درست میکند. هزاران کار در مملکت ماست که نیازی به دانشگاه ندارد ممکن است درسهای دیگر لازم داشته باشد. ولی دانشگاه لازم نباشد. علی ای حال هر کس به اندازهٔ استعدادی که در عالم آفرینش دارد، حق دارد. این حق را باید برود دنبالش و جامعه هم باید این حق را به او بدهد. این حق است. اما اینکه تکلیف میکنیم که باید این حق را بدهید و چنین و چنان کنید، اینها دیگر مسایل اعتباری است. مسایل اخلاقیاش هم همین طور است. این خوب است و آن خوب نیست، جنبهٔ اعتباری دارد اگر چه مبانی واصولش امر حقیقی است. ما درمسایل اعتباریات اعتقادمان این است که باید فلسفهٔ اخلاق یا حقوق، مبتنی به امور حقیقی باشد. ما در همهٔ این گونه امور مبنای فطری حقیقی داریم که قطع نظر از اعتبارات قانونگذار وجود خارجی دارند البته با تفاوت. این هم که گفته میشود تفاوت وجود دارد برای پرهیز از مساوات که اذا تساووا هلکوا اگر مساوات شد، هلاک میشوید. رسم شده همه میخواهند بیایند دانشگاه امر نادرستی است و اگر همه بخواهند دکتر بشوند جامعه نابود میشود.
کارگر هم لازم است بله آن کارگر اگر میتواند دکتر بشود، بشود اما اگر نمیتواند به کارگریاش اکتفا کند. اما حق کارگر باید در موردکارگریاش داده شود. بالاخره همه حِرَف باید وجود داشته باشد. تمام اینها مربوط به استعدادهای خدا داده است. در قانون الهی هم آمده که بر شما لازم است این استعدادت را به کار بیندازی. این “لازم است” امر اعتباری است. این دیگر قرار داد بین ما و خدایمان است یا بین ما و دولت یا بین ما و جامعه. هر چه اسمش را بگذارید قرارداد اجتماعی بگویید، خدایی بگویید، قرار داد موضوعه بگویید، تمام اینها اعتباری است. منتها تمام این اعتباریات یک منشأ حقیقی دارد منشأ حقیقی گاهی اصلی و ذاتی است و گاهی منشأی مصلحتی است .
ما گاهی از اوقات قانونمان مبتنی بر یک حقایق خارجی است کارگر می رود بنایی میکند، نجار در می سازد. اینها همهاش خارجی است. امری فیزیکی است. بالاخره حرکتی انجام شده و کاری در خارج شده است . اما گاهی از اوقات بخاطر بعضی مسایل کاری انجام نشده ولی باید اعتباری کرد. مثلاً فرض کنید کسی پیر شده و مریض شده است. این فرد احتیاج به عمل جراحی دارد. حالا بیمه نیست یا حتی بیمه است ولی بیمه هزینه عمل جراحی را تقبّل نمیکند. به هر حال انسان است برای حفظ این انسان جامعه باید خدمت کند اینجا در مقابل یک نیاز واقعی قرار داریم ولی اینکه دیگران ملزم باشند که نیاز این فرد را برآورده کنند، موضوعی است که منجر به بحث"احسان” میشود. بحث عدالت پیش نمیآید. چون معنای عدالت این است که باید حقوق فرد مزبور پرداخت شود. میگویند ما طبق قرار داد قانونی و توافق در قبال پرداختی به بیمه، حقوقش را میدهیم. اینجاست که بایدگفت جامعه علاوه بر عدالت احتیاج به"احسان” هم دارد. کار جمعی و اجتماعی تنها با عدالت درست نمیشود. اگر بحث عدالت را بکنیم خیلی جاها پایمان لنگ میماند. لذا میبینیم قرآن هم بحث میکند در مورد “احسان". بحث ایثار را میکند. این دیگر مافوق بحثهایی است که در دنیا مطرح است. عجیب است که قرآن تعبیر می کند: انّ الله یأمر بالعدل و الاحسان یعنی با همان کلمهٔ یأمر که عدل امر میشود، “احسان” هم امر میشود. همه امر به عدل را قبول دارند اما قرآن میفرماید علاوه بر عدل شما باید محسن هم باشید چون خدا یحبّ المحسنین است و ایتاء ذی القربی با قوم و خویشان خود باید صلهٔ رحم بکنید نگویید قوم و خویش برای من چه کرده است. قرآن امر میکند که باید با آنها صله کرد. تعبیر اخلاقی قرآن است شاید در اصول خوانده باشید که کلمهٔ واحد ممکن است در اکثر از معنا استعمال شود اما سیاق این آیه این نیست که ما دو معنا برای “یأمر” قائل شویم. یک “یأمر” امر واجب و یک “یأمر” امر مستحّب باشد. چون اینجا شش مطلب در آیه است سه مورد مأمور به و سه مورد منهی عنه است"انّ الله یأمر بالعدل و الاحسان وایتاء ذی القربی” این سه مورد مأمور به هستند و سه چیز هم منتهی عنه هستند. “ینهی عن الفحشاء والمنکر و البغی” فحشاء یعنی کارهای خیلی زشت. منکر کارهای حرام و ناپسند است و بغی هم به معنی ظلم است. اینها منهی عنه است. همهٔ اینها امری و نهی دستوری است و با سیاق آیه سازگار نیست که دو نوع معنا از آن استخراج کنیم. “احسان” هم جزء واجب است منتها در مورد خودش. واصلاً اگر شما از جامعه بشری"احسان” را بردارید، اصلاً جامعه، جامعه بشریت نمیشود. جامعهٔ بشری این است که در آن گذشت باشد، کمک باشد، تعامل باشد،ایثار باشد این یک جامعهای است که بدرد میخورد. شما در اروپا میبینید افرادی هستند که مثلاً وقتی شما آدرسی را پیدا نمیکنید، کمک میکنند. آن افراد الزامی ندارند که این کار را بکنند ولی از روی “احسان” این کار را میکنند. اگر این در جامعهٔ بشری نباشد، جامعه تبدیل به جامعهٔ حیوانات میشود. برادران عزیز شما باید محسن باشید. در کتاب علل الشرایع آمده که از امام صادق علیه السلام سؤال کردند چرا خدا ربا را حرام کرده است. خوب ، به حسب ظاهر بحثهایی میکنند که به جای خودش درست است ولی حضرت میفرماید: خدا محسن است.
دوست دارد بندگانش هم محسن باشند. قرض الحسنه یک نوع احسان است. شما گرفتارید از دوستتان پولی قرض میکنید و توقع مبلغ اضافی هم در بین نیست اما اگر بگوید ده تومان میدهم یازده تومان میگیرم دیگر احسان از بین میرود. اصلاً فرهنگ انسانی و اسلامی آن فرهنگی است که در آن عدالت حاکم باشد. بعد از عدالت در آن “احسان” حاکم باشد و بعد هم صلهٔ رحم و وابستگی جمعی. اگر چنین چیزی باشد میشود جامعهٔ انسانی ولی اگر بگویید “احسان” مستحب است این جامعه انسانی نمیشود و حتی عدالت هم برداشته میشود. چرا؟ چون اگر اصلاً روح احسان بر انسانها حاکم نباشد، عدالت هم عمل نمیکند چون عدالت یعنی برای دیگران حق قائل بودن. وقتی آدمی که خودخواه است،روح گذشت ندارد، این آدم خودخواه تا بتواند زور بگوید زور میگوید. پس یک نوع گذشت لازم است عدالت به تنهایی کافی نیست. در خیلیجاها عدالت رعایت میشود ولی آن گذشت وجود ندارد. پس “احسان” زیر بنای عدالت است. هر دوی اینها لازم است. سه چیز اساسی در اخلاق و فرهنگ اسلامی است عدالت، احسان و وابستگی خانوادگی. پیامبر اکرم صلی الله علی و آله و سلم در نماز جمعه در خطبههای هر هفته همیشه این آیه را میخواندند. امیدوارم همه اهل عدالت، احسان و وابستگی وکمک به خانواده و قوم وخویش باشیم واز کارهای زشت پرهیز کنیم تا ان شاء ا… روی سعادت را به خود و برای جامعه ببینیم.
منبع: پایگاه دانشگاه امام صادق(علیه السلام)