«بُحران موجودیت»
دلایل و شواهد زوال رژیم صهیونیستی:
مسئله رژیم صهیونیستی «بُحران موجودیت» است
رهبر انقلاب اسلامی در دیدار با دبیرکل جنبش جهاد اسلامی فلسطین با اشاره به شکستهای رژیم صهیونیستی به موضوع روند زوال این رژیم اشاره کردند و فرمودند «تا زمانی که مقاومت وجود داشته باشد، روند افول و زوال رژیم صهیونیستی ادامه خواهد داشت.» ۱۳۹۷/۱۰/۱۰
ایشان همچنین در سخنرانیهای متعددی در سالیان اخیر، به روند زوال این رژیم نامشروع اشاره کرده و شکست صهیونیستها در مصاف با نیروهای مقاومت، از جنگ ۳۳ روزه تا شکست ۲ روزه در نوار غزه را از مؤیدات ضعفِ روزافزون آنها دانستهاند.
بر همین اساس پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در دومین مطلب در پروندهی «زوال رژیم صهیونیستی» در گفتگو با آقای مجید صفاتاج، کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا و فلسطین و نویسندهی دانشنامهی هشت جلدی فلسطین به تحلیل بُحرانها و معضلات داخلی و منطقهای رژیم صهیونیستی پرداخته است.
شکافهای اجتماعی، نابسامانیهای اقتصادی و ضعف امنیتی و نظامی رژیم صهیونیستی از جمله موضوعاتی هستند که در این گفتگو مورد بررسی قرار گرفتهاند.
آقای صفاتاج، وضعیت کنونی رژیم صهیونیستی از حیث شکافها و گسلهای قومی و مذهبی و مسائل اجتماعی به چه شکلی است و این رژیم با چه مسائلی در این زمینه روبهرو است؟
عمدهترین شکافی که به نظر میرسد، شکاف بین مذهبیها و سکولارها در داخل جامعهی اسرائیل است. میدانید که اسرائیل برای اینکه مشروعیت خودش را توجیه کند، مجبور است به متون توراتی و تلمودی استناد نماید. در رژیم صهیونیستی یک خاخام وقتی درصدد توجیه مشروعیت اسرائیل برآید، به متون توراتی و تلمودی اشاره میکند و جالب توجه است که یک لائیک هم مجبور به استناد به همین متون است اما نه به نام متون مذهبی، بلکه به نام متون تاریخی و میراث تاریخی یهودیان. از این جهت اصل متون توراتی در شکلگیری رژیم صهیونیستی دخیل بوده اما اینکه فلسفهی وجودی این دولت چیست، محل بحث بین یهودیان بوده است. اکثر رهبران رژیم صهیونیستی چه از حزب لیکود و چه از حزب کارگر، از گروه یهودیان لائیک هستند که بسیاریشان نهتنها غیر دینی بلکه ضد دین هستند و بهشدت مسائل دینی را تحقیر میکنند.
“هرتسل” بنیانگذار جنبش صهیونیسم، مسائل دینی را مسخره میکرد. “بنگوریون” هم همیشه افتخارش این بود که بگوید مذهب چیز منفوری است. لائیکها منظورشان از ایجاد سرزمین یهودی حفظ ملت یهود یا نژاد یهود در مقابل سایر ملیتها است. اینها صهیونیست سیاسی محسوب میشوند.
البته برخی از یهودیان نیز طرفدار ادغام بوده و میگفتند از هر جهت تابع کشور محل اقامتمان هستیم؛ مذهبمان یهودی و مثل سایر اقلیتهای مذهبی باید فعالیت کنیم اما برخی دیگر بهشدت مخالف ادغام بوده و میگفتند ما ملت واحد و جداگانهای هستیم که نباید تن به ادغام دهیم و احکام شریعت هم بهگونهای است که این عدم ادغام را تشویق میکند.
بههرحال این عده معتقد بودند که چون یهودیان نمیتوانند ادغام شوند و درعینحال در همهی جوامع تحت ستم هستند باید موجودیت خاص خودشان را داشته باشند. صهیونیستهای اولیه دنبال آرژانتین بودند تا آنجا را به یک کشور یهودی تبدیل کنند اما این تصمیم پا نگرفت. مدتی کنیا و سپس اوگاندا را مطرح کردند که هیچ کدام میسّر نشد. سرانجام یکسری مسائل پیچیده از منافع خاص امپراتوری بریتانیا تا تقدّس سرزمین فلسطین از نظر یهودیان و همینطور اضمحلال امپراتوری عثمانی دست به دست هم داد تا صهیونیستها فلسطین را انتخاب کنند. لذا صهیونیستهای اولیه در پی سرزمینی برای یهودیان بودند که بتواند آنها را در مقابل ملیتهای دیگر حفظ کند و از آزار و اذیت آنان در امان باشند. اما مذهبیها میگویند نه! ما این کشور را به این دلیل تشکیل دادیم که احکام تورات را بر ملت یهود حاکم کنیم؛ یعنی تفسیری بنیادگرایانه از دولت ارائه میکنند و میگویند وظیفهی دولت، اجرای احکام مذهبی است. البته مذهبیها هم یک طیف هستند.
بین دیدگاه سکولارها و لائیکها با این دیدگاه مذهبی تضاد مهمی وجود دارد. حدود ۳۰ درصد جمعیت اسرائیل مذهبی هستند و ۷۰ درصد لائیک؛ اما از آن ۳۰ درصد مذهبی حدود ۸.۲ درصدشان ارتدکس هستند و بقیه آنچنان سختگیر، متحجر و گذشتهگرا نیستند.
امروزه گرایشهای دیگری هم در کنار این یهودیت ارتدکس پدید آمده که به آنها یهودیت محافظهکار و یهودیت اصلاحطلب میگویند که هنوز نتوانسته جایگاه رسمی در جامعهی رژیم صهیونیستی پیدا کنند. این گروهها و بهویژه اصلاحطلبان از نظر یهودیان ارتدکس بهعنوان «مرتد» تلقی میشوند. بههرحال کثرتگرایی مذهبی در جامعهی این رژیم به دلایلی رسمیت نیافته است.
از جنبهی سیاسی و ثبات سیاسی و کارآمدی رژیم صهیونیستی چه وضعیتی دارد؟ صهیونیستها در این زمینه با چه چالشهایی روبهرو هستند؟
آنچه این روزها در رژیم صهیونیستی تحت عنوان حکومت مطرح است، درحقیقت «بُحران موجودیت» است که با قدرت رسیدن جناح راست از سال ۱۹۷۷ و انتخاب “مناخیم بگین” بهعنوان نخستوزیر شروع شد و علیرغم اینکه گاهی با بازگشت حزب کارگر به قدرت با رهبری “رابین” کمرنگ شد، اما تاکنون لاینحل مانده است. بحران موجودیت با سؤالات اساسی درخصوص سرنوشت اراضی فلسطینی نمود مییابد و سؤالات دیگری هم از بطن آن نشأت میگیرد که مربوط به ایدئولوژیِ شکلدهندهی رژیم صهیونیستی و میزان واقعی بودن آن و فرصتهای موجود برای عملی ساختن مقولهی اسرائیل بزرگ در این عصر بهویژه پس از به رسمیت شناختن موجودیت فلسطینیها و حق آنها به وطنشان (فلسطین) از سوی جهانیان و خود اسرائیل است؛ موجودیتی که در گذشته منکر آن بودند.
میتوان گفت که حکومتهای راستگرا از زمان “آریل شارون” تا “بنیامین نتانیاهو” مسبّب اصلی تعمیق چنین بحرانی هستند؛ چراکه جناح راست همیشه میان آنچه بر اساس آن -از جمله دیدگاههای آن برای تشکیل اسرائیل بزرگ- شکل گرفته و آنچه در حین رسیدن به قدرت از غیر واقعی بودن این دیدگاهها به آن میرسد، در کشاکش است. علت اصلی آن، تحول دائمی نبرد فلسطینی - صهیونیستی از لحاظ سیاسی و نظامی است که امنیت اشغالگران را سلب کرده است؛ اشغالگرانی که گمان میکردند توانستهاند با قدرت نظامی آن را تأمین کنند.
هرچند سرکردگان صهیونیست، تظاهر به واقعگرایی کنند اما درک واقعیت نمیتواند بار دیگر ایدئولوژی اسرائیل را تحت تأثیر قرار دهد؛ حتی “اسحاق رابین” که به دنبال متهم شدن از ناحیهی راستگرایان به چشمپوشی از بخشهایی از سرزمین اسرائیل ترور شد، کاملاً نمیتوانست بر اساس واقعیت تصمیم بگیرد و علت آن هم ایدئولوژی و آموزههایی بود که صهیونیسم بر اساس آنها شکل گرفت و خود رابین نیز یکی از رهبران این جنبش به شمار میرفت.
دوران حکمرانی جناح راست، تناقض میان باورهای دینی و مذهبی صهیونیستهای افراطی را بیشتر کرده و بر وجود بحرانی تأکید دارد که نمیتوان در سایهی آن تصمیماتی سرنوشتساز که برخورد با درگیری جز از طریق آن میسّر نیست، اتخاذ کرد. پُر واضح است که هرکس بر مسند نخستوزیری بنشیند دو امر محال پیش روی خود میبیند:
۱.ادامهی وضعیت موجود (شروع انتفاضه ثابت کرد که اشغالگری نمیتواند همچنان ماندگار باشد)
۲.اینکه دو طرف در سرزمین فلسطین حضور دارند و نمیتوان با کمک و حمایت آمریکا بر طرف ضعیف که مقاوم و پابرجاست، حکومت کرد.
وضعیت حکومت کنونی با وضعیت آخرین روزهای حکومتهای قبلی اسرائیل از زمان ترور رابین تفاوتی ندارد. حکومت کنونی عاجز از اتخاذ هر تصمیمی است؛ چراکه به نوعی حکومت اقلیت بوده و نمیتواند با جذب مثلاً حزب کار و یا دیگر احزاب راستگرا که با سیاستهای نخستوزیر مخالفند، حکومت اکثریت تشکیل دهد.
از جنبهی اقتصاد و شکاف و نابرابری اقتصادی، جامعهی اسرائیل با چه مشکلات و معضلاتی روبهرو است؟
اسرائیل مظهر اراده و خواست سیاستهای توسعهطلبانهی قدرتهای استعماری است و تجزیه و تحلیل دربارهی سیاستگذاریهای خارجی این رژیم در منطقه، بازتابی از آن ارادهی سلطهی جهانی است.
امروز دنیای غرب بهویژه اروپا و آمریکا دچار بحران اقتصادی فراگیری شده است که امکان انکار آن وجود ندارد. در نگاهی اجمالی، تمام کشورها و بازارهای مرتبط با اقتصاد و بازار آمریکا و اروپا به میزان ارتباط خود از بحران اقتصادی فعلی تأثیر گرفتهاند.
از نظر اقتصادی، جامعهی صهیونیستی همسطح جوامع اروپایی است. به عبارت دیگر، آستانهی تحمل و نوع زندگی و شاخصهای اقتصادی جامعهی صهیونیستی مشابه کشورهای اروپایی و آمریکا است. بنابراین نمیتوان انتظار داشت این جامعه مانند برخی جوامع شرقی، قدرت تحمل بالایی در برابر بحرانهای اقتصادی داشته باشد. از طرف دیگر، به علت ارتباط نهادهای مالی و سرمایهگذاری جامعهی صهیونیستی با سایر نهادهای مالی و سرمایهگذاری در اروپا و آمریکا، این رژیم بهسرعت تحت تأثیر تبعات منفی بحران اقتصادی قرار میگیرد. در اینجا به چند نمونه از نشانههای بحران اقتصادی رژیم صهیونیستی اشاره میکنم:
۱. افزایش میزان بیکاری بیسابقه در رژیم صهیونیستی؛ شرکتهای مهم رژیم صهیونیستی در ماه چهارم سال گذشتهی میلادی (۲۰۱۹) اعلام کردند به دلیل مشکلات مالی تا پایان سال دستکم ۲۰ هزار نفر از کارکنان خود را اخراج خواهند کرد. شرکت راهآهن رژیم صهیونیستی نیز اعلام کرده است کارکنان عرب خود را که خدمت سربازی نرفتهاند از کار اخراج خواهد کرد. این کار که نشانهای از تبعیض نژادی است، برای کاهش فشار از سوی یهودیان و انتقال مشکل به عربها انجام میگیرد.
۲. بودجهی سال ۲۰۱۹ رژیم صهیونیستی تاکنون به تصویب نرسیده است. احتمال دارد علت ظاهری آن، تغییرات سیاسی باشد اما در واقع عامل اصلی، مشکلات اقتصادی است.
۳. نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی، پس از جلسهی هفتگی دولت اعلام کرد: «باید توازنی بین بحران اقتصادی و نیازهای امنیتی برقرار کنیم.» این سخن به این معنی است که درخواستهای بودجهی تشکیلات نظامی و امنیتی با وضعیت اقتصادی همخوانی ندارد و دولت برای تأمین آن با مشکل جدی روبهرو است.
رژیم صهیونیستی از بدو پیدایش همواره برنامههای توسعهطلبانه داشته و در جنگهای خود با سایر دولتها نیز معمولاً پیروز میشده است. اما طی سالیان اخیر در جنگهای مختلف با حزبالله لبنان یا فلسطینیها دچار شکست شده است. از جنبهی امنیتی و نظامی، وضعیت رژیم صهیونیستی به چه شکل است؟
جامعهی صهیونیستی از ابتدای شکلگیری به دلیل ماهیت نامشروع خود و احساس خطر از صاحبان اصلی فلسطین اشغالی، بهگونهای فزاینده به ارتش بهعنوان تأمینکنندهی امنیت خود تکیه کرده است. ارتش صهیونیستی پس از اشغال لبنان در سال ۱۹۸۲ با عملیات پیدرپی مقاومت اسلامی مجبور شد منطقه به منطقه از سرزمینهای اشغالی لبنان عقبنشینی کند؛ بهویژه در جنگ ۲۰۰۶ لبنان، اعتماد به ارتش برای تأمین امنیت در جامعهی صهیونیستی بهشدت خدشهدار شد. برای ترمیم وجههی ارتش، برنامهی حملات به غزه از اواخر سال ۲۰۰۸ ریخته شد تا آخرین حملهی ۲ روزه در ۲۰۱۸. گرچه در این جنگ نیز ارتش بهصورت کاملاً مشهود در دستیابی به اهدافش ناکام ماند، اما رژیم صهیونیستی با بهرهگیری از شیوههای عملیات روانی و جلوگیری از پخش واقعیتها مانع از اثرگذاری تبعات منفی این شکست همانند جنگ لبنان شد. با این حال، شکست در جنگ لبنان آشکارا در افکار عمومی تأثیر منفی گذاشته است. برای جبران آن ارتش تلاش میکند با انجام مانورهای مختلف به مردم ثابت کند اکنون اوضاع بهبود یافته است و ارتش میتواند از مردم در برابر خطرات بهویژه خطرات موشکی حفاظت کند.
بهعنوان یک نمونه از عدم اعتماد افکار عمومی جامعهی صهیونیستی به ارتش، میتوان نتایج نظرسنجی رسانههای رژیم صهیونیستی پس از پایان جنگ ۵۱ روزه (جنگ رژیم صهیونیستی علیه نوار غزه در سال ۲۰۱۴) را مورد اشاره قرار داد. این نظرسنجی حاکی از آن است حدوداً ۳۰ درصد از یهودیان به فکر مهاجرت از سرزمینهای اشغالی هستند. به دنبال حملات هوایی ارتش رژیم اشغالگر صهیونیستی به منطقهی قنیطره در دی ماه ۱۳۹۳، موجی از اعتراضهای ضدصهیونیستی شکل گرفت و سبب بروز ناامنی در شهرکهای صهیونیستنشین شد.
با تحولات بهوجودآمده بعد از بیداری اسلامی و پس از آن درگیریهایی که در سوریه و … شاهد آن بودیم، در حال حاضر جبههی مقاومت و صفآرایی آن در مقابل رژیم صهیونیستی از حیث راهبردی چه وضعیتی دارد و چه فشاری از این ناحیه بر روی این رژیم وجود دارد؟
تا قبل از دههی ۱۹۸۰ نگرانی امنیتی اصلی رژیم صهیونیستی، ارتشهای عربی و سازمانهای فلسطینیِ مستقر در خارج از فلسطین بودند. البته این نگرانی چندان شدید و بُحرانزا نبود. با حملهی سال ۱۹۸۲ رژیم صهیونیستی به لبنان و اخراج نیروهای مسلح سازمان آزادیبخش فلسطین از آنجا تا حدی نگرانی از فلسطینیهای مسلح کاهش یافت. اما از دههی ۱۹۸۰ ظهور سه پدیده باعث تهدید جدی رژیم صهیونیستی شده است. “باروخ کیمرلینگ” بر این باور است که در بطن فرهنگ راهبردی رژیم صهیونیستی، تهدیدی جمعیتشناختی وجود دارد که اندیشهی سیاسی نظامی رژیم صهیونیستی بر مبنای ملاحظات جغرافیایی، این تهدید وسیع را به مجموعه دایرهای تودرتو بهمثابه شکل زیر تفکیک کرده است:
الف) تهدید انقلاب اسلامی ایران
انقلاب اسلامی ایران تهدیدی راهبردی برای ماهیت وجودی رژیم صهیونیستی است. تاکنون تلاشهای منطقهای و بینالمللی صهیونیستها برای محدود کردن یا از بین بردن این تهدید با موفقیت همراه نبوده است. این تهدید از نظر نظامی در کوتاهمدت مستقیماً رژیم صهیونیستی را تهدید به نابودی نمیکند، از نظر راهبردی و در بلندمدت مهمترین خطر برای صهیونیستها به حساب میآید. درست است که وجود جمهوری اسلامی از نظر نظامی، معادلهی قدرت را در منطقه به ضرر رژیم صهیونیستی تغییر داده است، اما آنچه مهمتر به نظر میآید جهتگیری سیاسی ایران است که با حمایت از جـریانهای اسلامی و مقاومت، ماهیت و برنامههای سیاسی - نظامی صهیونیستها را به خطر انداخته است. جمهوری اسلامی در منطقه و جهان بهعنوان یک قطب و محور مستقل، مرکز جذب و الهامدهی به همهی جریانهای اسلامی و مقاومت است و به مسلمانان برای مقابله با طرحهای توسعهای صهیونیستها روحیه میدهد. بنابراین هرگونه توسعهی سیاسی، اقتصادی، نظامی و فناوری جمهوری اسلامی گامی برای تضعیف و نابودی رژیم صهیونیستی محسوب میشود.
ب) تهدید حزبالله
با حملهی سال ۱۹۸۲ رژیم صهیونیستی به لبنان و اخراج سازمان آزادیبخش فلسطین از آنجا، سران این رژیم هرگز فکر نمیکردند خطری بهمراتب جدیتر از سازمان آزادیبخش از سوی لبنان آنها را تهدید کند. باید گفت نگاه رژیم صهیونیستی به لبنان تنها دور کردن خطر حضور فلسطینیها نبود، بلکه تصرف اراضی لبنان و منابع آبی، آن هدفی بود که میتوانست با حضور دولتی ضعیف برآورده شود. اما ظهور مقاومت اسلامی به رهبری حزبالله مانع رسیدن صهیونیستها به این هدف شد و خطری جدی برای آنها به وجود آورد. بیش از دو دهه تلاش رژیم صهیونیستی برای از بین بردن حزبالله و قدرت نظامی آن نهتنها موفق نبود، بلکه قدرت نظامی و سیاسی حزبالله بهطور شگفتانگیزی افزایش یافت. اوج تلاشهای نظامی و سیاسی صهیونیستها برای نابودی حزبالله در تابستان سال ۲۰۰۶ بود که بهرغم همکاری و همراهی غرب و برخی کشورهای عربی، با شکست فاحش مواجه شد.
امروز حزبالله از نظر سیاسی و نظامی در موقعیتی است که خطری جدی برای موجودیت رژیم صهیونیستی محسوب میشود. در زمینهی امنیتی نیز رژیم صهیونیستی نگران اقدامات حزبالله علیه منافع خود در داخل فلسطین و سایر مناطق جهان است. علاوه بر این، ارتباط حزبالله با گروههای مقاومت فلسطین در داخل تهدیدهای جدی برای رژیم صهیونیستی است. این مسئله هماکنون از اولویتهای اول رژیم صهیونیستی است و برای مقابله با آن قصد دارد اجماعی بینالمللی تشکیل دهد.
ج) تهدید گروههای مقاومت فلسطینی
مقاومت فلسطینی بهویژه گروههای اسلامگرا از دغدغههای دائم سران رژیم صهیونیستی هستند. با آنکه همهی فلسطینیها دشمن رژیم صهیونیستی و تهدیدکنندهی آن به شمار میروند، فلسطینیهای خلع سلاحشده که راهحلهای سیاسی را پذیرفتهاند، خطر کمتری دارند و صهیونیستها راحتتر میتوانند خواستههای خود را بر آنها تحمیل کنند. اما پیروزی جنبش حماس در انتخابات سال ۲۰۰۶ تهدیدی امنیتی - سیاسی علیه صهیونیستها بود. تلاش همهجانبهی منطقهای و بینالمللی برای واداشتن حماس به حرکت در مسیر سیاسی مشخص و کنار گذاشتن سلاح، نهتنها مفید واقع نشد، بلکه این جنبش در اقدامی پیشگیرانه، توطئهی امنیتی جریان طرفدار آمریکا را خنثی ساخت و کنترل کامل نوار غزه را به دست گرفت. بالاترین تلاش صهیونیستها در این زمینه، حملهی همهجانبهی نظامی به غزه در زمستان ۲۰۰۸ بود که بهرغم وارد آوردن خسارتهای فراوان بر این منطقه طی ۲۲ روز نتوانست به خواستههای خود دست یابد و این تهدید همچنان پابرجاست.
تهدید دیگری که از ناحیهی فلسطینیها متوجه صهیونیستها است عملیاتهای فردی و غیرسازماندهیشده در کرانهی باختری است. این نوع عملیاتها را به دلیل غیر سازمانی بودن و دخالت تنها یک فرد در آن بهسختی میتوان ردگیری و کشف کرد. بهطورکلی این تهدید به علت ماهیت و موقعیت جغرافیایی در دایرهی اول اولویتهای تهدید برای رژیم صهیونیستی است.
به عنوان سؤال آخر، در یک نگاه کلان اگر روند تحولات مرتبط با رژیم صهیونیستی را مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهیم، دلایل و مؤیدات زوال این رژیم چیست؟
در اواخر دههی هفتاد میلادی، “ناخوم گولدمن” یکی از مؤسسان کنفرانس جهانی صهیونیسم و از بزرگترین حامیان برپایی «وطن ملی یهود» در فلسطین و رئیس وقت صندوق یهود در کتاب خود تحت عنوان «اسرائیل به کجا میرود» نوشت: «این جزیرهی یهودی در اقیانوس عربی اطراف خود از بین خواهد رفت و شانس آن خیلی کم خواهد بود.»
بهرغم اینکه همهی سیاستمداران و اندیشمندان رژیم صهیونیستی به یک نوع جمعبندی دربارهی نابودی اسرائیل دست یافتهاند، اما برای تأیید دیدگاهها و نظراتشان به دلایل متنوعی استناد میورزند؛ مهمترین موضوعاتی که نخبگان و سیاستمداران و نظریهپردازان صهیونیست در مورد آنها به اظهار نظر پرداختهاند عبارتند از:
۱) سقوط اخلاقی
شاعر اسرائیلی “حاییم جوری” ضمن سخن از سرزمین اسرائیل میگوید: «این خاک از خون سیراب نمیشود، زیرا او میخواهد تعداد بسیار زیادی از مردگان را در خود دفن کند. او بر این باور است که اسرائیل متولد میگردد، درحالیکه در درون او چاقویی است که او را خواهد کشت.»
بسیاری از روشنفکران و مورخان اسرائیلی چنین احساسی را در میان صهیونیستها درک کرده و بر این باورند که اسرائیل دچار سیر قهقرایی شده است و دوباره به سال ۱۹۴۸ یعنی زمان وقوع جنگ برای تشکیل دولت عبری بازگشته است.
۲) احساس ناامنی
بعضی نخبگان صهیونیست دربارهی بازگشت یهودیان به عهد «گِتو» و منزوی شدن آنها مانند نیمهی اول قرن بیستم در کشورهای اروپایی -که در این دورهی تاریخی مورد ظلم و ستم واقع میشدند و در حاشیهی جامعه زندگی میکردند- سخن میگویند. خلأ احساس ناامنی، اسرائیلیها را حتی زرادخانههای هستهای اسرائیل که شیمون پرز در سخنانش بهطور تلویحی آن را تأیید کرده است، ضامن امنیت این رژیم نمیدانند و ثابت شده که این زرادخانه استفادهای برای این رژیم ندارد و نتوانسته مشکل عدم امنیت اسرائیلیها را حل نماید، زیرا وجود نیروهای حزبالله در شمال و حماس در جنوب اسرائیل همچنان این احساس ناامنی اسرائیلیها را پایدار نگه داشته است.
“اوزی دایان” ژنرال ذخیرهی ارتش اسرائیل دراینباره میگوید: «تاکتیکهای جنبشهای حزبالله و حماس باعث شده که اسرائیل احساس امنیت نکند.»
۳) اعتراف به شکست
بر اساس آخرین آمار منتشرشده بهوسیلهی آژانس بینالملل یهود، ۷۰ درصد اسرائیلیها بر این باورند که اگر امکانات مادی برای آنها در کشورهای دیگر به وجود آید، اسرائیل را ترک خواهند کرد. مطابق این آمار، ۶۸ درصد اسرائیلیها درصدد گرفتن تابعیت کشورهای دیگر هستند و ۷۳ درصد نیز معتقدند که مقامهای تلآویو نمیتوانند آیندهی روشنی را برای کودکان و نوجوانان آنها به وجود آورند.
برخی گزارشهای جدید در اسرائیل نیز حاکی از این واقعیت است که رژیم صهیونیستی قبل از اینکه از سوی ایران یا کشورهای عربی تهدید شود به علت بحران داخلی فرو خواهد پاشید. روزنامهی عکاظ چاپ عربستان، گزارشی منتشر کرده مبنی بر اینکه «گزارش جدیدی از سوی پروفسور آرنون سوفیر تهیه و در آن تصریح شده که اسرائیل بعد از ۱۵ سال بهخاطر بحرانهای داخلی که بیش از ایران و کشورهای عربی آن را تهدید میکند، فرو خواهد پاشید.» به موجب این گزارش، اسرائیل به دلیل بحرانهای داخلیاش قدرت و حاکمیت خود در گروههای مختلف را از دست خواهد داد.
در این گزارش که تحت عنوان «دولت تلآویو تهدیدی برای موجودیت اسرائیل است» ارائه شده، آمده است: اسرائیل با سیاستهای اشتباه دولت تلآویو از درون فرو خواهد پاشید. سوفیر به ویژگی اسرائیل مبنی بر اینکه ساکنان مرکز آن یعنی تلآویو و اطراف آن، یهودی و برخی دیگر فلسطینیها هستند بهعنوان یک موجودیت ویژه اشاره کرده و گفته است موجودیت اسرائیل روزبهروز کمتر میشود و به منطقهی تلآویو منحصر میشود.
۴) فساد مالی
برای اولین بار در تاریخ رژیم صهیونیستی، ارتش این رژیم با انتشار سندی رسمی فساد طبقهی حاکم رژیم صهیونیستی را تهدیدی برای امنیت ملی این رژیم دانست و نوشت: «اسرائیل از این نظر به رتبهی ۳۴ در میان کشورهای جهان سقوط کرده است.»
۵) عدم اطمینان به آینده
“ناخوم برنیع” از تحلیلگران ارشد روزنامهی عبری زبان یدیعوت آخارانوت دربارهی ناامیدی و عدم اعتماد مردم اسرائیل به آیندهی کشور خود میگوید: «بهرغم اینکه اسرائیل این روزها از نظر نظامی و اقتصادی قدرتمند است، اما مردم آن به آیندهی این رژیم و تداوم موجودیتش امید و اعتمادی ندارند.»
۶) ناکامی در کنترل صهیونیسمستیزی
پروفسور “امنون روبنشتاین” وزیر سابق دادگستری رژیم صهیونیستی در مصاحبه با روزنامهی اسرائیلی هارآتص میگوید که اسرائیل در جنگهایش با کشورهای عرب موفق بوده اما در سرکوب گرایش صهیونیسمستیزیِ عربها ناکام مانده است. به اعتقاد وی مسئلهای که بر پیچیدگی اوضاع در مصاف با اسرائیل میافزاید، رنگ و بوی دینی و اسلامی بخشیدن به مناقشه است؛ مسئلهای که نهتنها به گسترش دامنهی اسرائیلستیزی میانجامد بلکه به آن حدت و شدت بیشتری نیز میبخشد.
۷) انحطاط ارزشها درمیان اسرائیلیها
پروفسور “وان کریفیلد” با اعتراف به انحطاط ارزشهای صهیونیستی در میان اسرائیلیها بهویژه در میان جوانان تصریح میکند که مردم دیگر حاضر به انجام خدمت نظامی نیستند؛ همچنین اعتراف میکند که «ملت به نقطهی صفر افول کرده و به گروهی احمق تبدیل شدهاند.»