جلوه های بلاغت پیام بر عاشورا
زخمهاي نيزه التيام پذير الست و بهبود مي يابد؛
اما زخمها و جراحاتي که از ناحيه زبان مي رسد، التيام نمي پذيرد!
اگر جهاد حسين بن علي(ع) خوب جنگيدن و خوب شهيد شدن بود، جهاد خواهرش خوب تبليغ کردن و خوب سخن گفتن و ابلاغ پيام شهيدان بوده است. اسيران اهل بيت(ع) خصوصاً زينب کبري(س) در مسير کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام و ديگر نقاط، زمينه هاي انقلاب و تحولي عظيم را ايجاد کردند: افشاگريها، پيام رسانيها، بيدار کردن مردم از خواب غفلت و بيان حقايق، از جمله کارهايي بود که اسرا خصوصاً زينب(س) توانستند انجام دهند. از ميان تمامي اسيران اقدامات و عملکرد زينب(س) تأثير بسزايي داشت و تحولات عظيمي به وجود آورد؛ چرا که اين مخدره، از امتيازاتي برخوردار بود که او را در کارهايش موفق مي کرد؛ امتيازاتي از قبيل: وقت شناسي، عقل و تدبير، فصاحت و بلاغت، شجاعت و شهامت و …
زينب کبري(س) همچون مادر گرامي اش فاطمه زهرا(س) داراي فضايل و مناقب بسياري بود. چنانچه به ديده دقت و تعمق در القاب ايشان نگريسته شود، معلوم مي شود که اين مخدره چه شأن و مرتبه اي داشته است. زينب را عقيله بني هاشم، عالمه غير معلمه، معصومه صغري، امينه الله و فهيمه غير مفهمه، وليده الفصاحه، رضيعه الولايه، الفصيحه، الکامله و … لقب داده اند. و اين القاب و بسياري از القاب ديگر، همه حکايت از فضيلتهاو منقبتهاي بي شمار اين مخدره دارد؛ به گونه اي که احدي از زنان عالم را نرسد که آن مقام شامخ را درک کند، چه رسد که بدان دست يابند.(2: ص62-63)
اين خود امتيازي است که حضرت زينب (س) از مربيان و معلماني برخوردار بوده است که جزيره العرب، بلکه پهندشت کره خاکي، در طول تاريخ به خود نديده و نمي بيند. در باب تربيت زينب(س) شايد نيازي نباشد که سخني بگوييم؛ چرا که زينب خود از سلاله ولايت و رضيعه وحي است و به مراتب، بيشتر از ديگران از محضر حضرات خمسه طيبه بهره جسته است.
اولين معلم و مربي او وجود مقدس رسول خدا(ص) بود. پس از آن حضرت، مادرش فاطمه(س) و پدرش علي(ع) و برادرش امام حسن(ع) و امام حسين(ع) سعي بسيار در تربيت و پرورش زينب داشتند. همه تلاش کردند زينب را آماده و مهيا کنند تا بتواند مصايب و مشکلات سخت و دشوار را تحمل کند.
بي شک، يکه تاز ميدان فصاحت و بلاغت، وجود مقدس حضرت علي(ع) است و خطبه ها و نامه ها و حکمتهاي ايشان پس از قرآن، از بالاترين مرتبه و مقام برخوردار است. کلام اميرالمومنين(ع) چنان عميق و پرمعناست که صاحبان بصيرت و اهل فن براي آن ارزش بسياري قائل اند و با شگفتي بدان مي نگرند و کلام آن حضرت را تالي قرآن مي دانند؛ چنان که فصحا و بلغا گفته اند: «کلامه دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق». و خود نيز فرموده اند: «إنا لامره الکلام.» (9: ج71، ص292؛ نهج البلاغه، خطبه 233)
حضرت زينب کبري(س) نيز- که از جمله القابش «الفصيحه و البليغه» است- در اين زمينه، همچون پدرش اميرالمؤمنين بود و چنان سخن مي گفت که دوست و دشمن را به حيرت وامي داشت. همه کساني که سخنان زينب را شنيدند، اقرار کردند که او همچون پدرش سخن مي گفته و با شنيدن سخن زينب، ياد علي(ع) مي افتادند. اين کمال از آن حضرت به عقيله القريش به ارث رسيده است؛ چنانچه هر کس در خطب و اشعار و مکالمات آن مخدره- که مسطور در کتب است- نظر کرد، اين سخن را تصديق کرد؛ بلکه هر کس تکلم زينب(س) را مي ديد، گمان مي کرد متکلم، اميرالمومنين است؛ چنانچه گفته شده است: «کانها تفرغ عن لسان ابيها اميرالمؤمنين». (9:ج45، ص108)
همچنين خطبه خواندن حضرت زينب(س) از چند جهت، به حضرت زهرا شباهت داشته است:
اول: از جهت فصاحت و بلاغت.
دوم: از جهت اينکه هر دو در مقام احتجاج بوده اند.
سوم: از جهت اينکه هر دو مظلومه بوده و به بيانات خود مظلوميت خود را ثابت کرده اند.
چهارم: از جهت اينکه هر دو در مقام اتمام حجت و استحکام مباني اسلام و اثبات معايب و مظالم منافقان بوده اند.
جاحظ که خود اديبي در ميان عرب است و در اين رشته کم نظير، از خزيمه اسدي روايت مي کند: پس از شهادت حسين(ع) وارد کوفه شدم که همزمان با ورود اسيران اهل بيت در کوفه و در زمان ايراد خطبه توسط زينب بود. من هيچ زن اسير و امان داده اي را گوياتر از او نديدم. چنان سخن مي گفت که گويي از زبان علي(ع) خارج مي شدند.(6: ص145-146)
نيشابوري در شرح حال و عظمت و مقام زينب، سخناني دارد که بسيار پر جلوه و با شکوه است. او در عبارتي بس کوتاه همه گفتنيها را راجع به زينب بيان مي کند و چنين مي گويد: زينب در فصاحت و بلاغت، در پارسايي و عبادت، مانند پدرش علي(ع) و همانند مادرش زهرا(س) بود.(7:ص 137-138)
علامه مامقاني (ره) با استناد به خطبه هاي زينب، در وصف شيريني و رسايي سخنانش گويد: او در فصاحت و بلاغت چنان بود که گويي زبان علي(ع) در کام داشت و اين مدعا را مي توان از خطبه هاي او دريافت.(3: ج33، ص191)
پيش از فاطمه(س) زنان بسياري بوده اند که در مناسبتهايي سخنراني داشته يا خطبه هايي ايراد کرده بودند؛ ولي داوري تاريخ اين است که به جز فاطمه(س) دختر پيامبر(ص) زني را چون زينب سراغ نداريم که در اين درجه از فصاحت و بلاغت سخن گفته باشد. هنگامي که او سخن مي گفت، چنان بودکه گويي علي(ع) است که سخن مي گويد و ما جلوه آن را در خطبه هاي زينب در شهر کوفه، مشاهده مي کنيم.
او در احتجاج چون فاطمه(س) سخن مي گفت و در بيان حق و به کارگيري استدلال و منطق، چون علي(ع) به کلام مي ايستاد. فصاحت و بلاغت او بي نظير و دليل و برهان او در اقامه حق و دفاع از آن کم نظير بود و اين داوري تاريخ درباره اوست و نويسندگان بسياري در اين مقوله داوري کرده اند.
در داوري ديگري درباره ايشان چنين نگاشته اند: فقد اظهرت انها من اکثر البيت جراه و بلاغه و فصاحه: اما از زينب دختر فاطمه(س) بيش از ديگر زنان اهل البيت دلاوري، بلاغت و فصاحت ظاهر شد.(11: ص28)
سخنان زينب از جهات متعددي داراي اهميت و ارزش است:
1. از آن بابت که از زني داغديده، مصيبت کشيده و دردمند و خسته بيان شد.
2. در محلي عرضه و ارائه شد که محيط رعب و وحشت بود و جرئت سخن براي افراد نبود.
3. فصاحت و بلاغتي عجيب داشت و روشن و کامل و بدون تزلزل و سکته کلام عرضه شد.
4. سراسر آن با الهام از قرآن، سوابق تاريخي اسلام، و متقن و استوار و قابل دفاع است.
5. در سخن او جرئت و شجاعت قلبي به چشم مي خورد؛ زيرا به تمامي تحقير، توبيخ و عقاب يزيد است.
6. هيجان انگيز و براي شنونده موج آفرين است؛ در حالي که ادا کننده آن بر خود مسلط است.
7. سخن در برابر يزيد عرضه مي شود؛ ولي چشم زينب متوجه سر بريده حسين(ع) است که اين خود از عوامل مهم رقت انگيزي در سخن است.
8. حاضران در جلسه، درک و دريافت مناسبي از خاندان پيامبر ندارند و تفهيم آنها کاري آسان نيست.
ولي معجزه زينب همين بود که در چنين شرايطي سخن گفت؛ آن هم چنان سخن بليغ و پردامنه اي که موجب بروز انقلاب فکري، تحول سياسي و فرهنگي در جامعه شد؛ مردم را لرزاند و يزيد و دستگاه اموي را بيشتر.(7: ص319-320)
نمونه هايي از فصاحت و بلاغت در کلام زينب(س)
کلام و سخنان زينب(س) از چندين جهت و ديدگاه قابل بررسي است. يکي از ويژگيهايي که در سخنان آن حضرت(س) ديده مي شود، صناعات ادبي است که ما به اختصار، صناعاتي از قبيل فصاحت و بلاغت، سجع، استعاره، کنايه، تشبيه، تجاهل العارف، ايجاز و دعا و اقتباس را مورد بحث قرار مي دهيم.
1. فصاحت و بلاغت
فصاحت در فارسي، يعني: گشاده زباني، و بلاغت يعني: سخنداني. (13: ص25)
در اصطلاح، فصاحت و بلاغت عبارت از سخن درست و شيوا و مناسب حال و مقام است؛ يعني اجزاي کلام و ترکيب بندي آن بر اساس قاعده و اصول باشد. به عبارت ديگر، سخن آن چنان روان بيان شود که به فهم نزديک و در گوش شنونده خوش آيند و به مقصود گوينده وافي و رسا باشد.
اما بلاغت به اين معناست که جمله فصيح و براي بيان مقصود گوينده وافي و رسا و مطابق با مقتضاي حال و مقام باشد. مثلا در جايي که مقام مقتضي ايجاز است، کلام را موجز و مختصر بياورد و در جايي که حال و مقام مقتضي اطناب است، به تفصيل سخن گويد يا مثلاً در جايي که طرف مکالمه شخص دانايي است، بايد عالمانه و با جمله هاي کوتاه و فشرده و پر مغز سخن گويد و اگر عامي باشد، بايد واضح و ساده که در فهم مخاطب بگنجد، بياورد. بلاغت لازمه اش فصاحت است و بدون آن ممکن نيست. هيچ کلامي را نمي توان داراي بلاغت دانست، مگر آنکه اول داراي فصاحت باشد.(همان: ص51-2)
پس از اين مقدمه کوتاه، با نگاهي به خطبه هاي حضرت زينب، فصاحت و بلاغت آن برايمان نمايان مي شود و مي بينيم که جملات فصيح، در خور فهم مخاطبين و بنا به مقتضاي حال و مقام ادا شده است. آن حضرت در کوفه به يک نحو و در شام در مجلس يزيد، به گونه اي در خورآن مجلس سخن رانده است. زينب(س) نه تنها مي داند که چگونه بايد کلمه و کلام را به خدمت بگيرد و در کنار هم ترکيب کند تا به مقصود خود برسد. او حال و مقام را در هنگام گفتار، کاملاً مد نظر قرار مي دهد و به مقتضاي حال، سخن را کوتاه يا طولاني و در خور فهم مخاطبين ادا مي کند.
مقايسه اي بين دو خطبه ايراد شده در کوفه و شام از سوي زينب(س) گفته ما را تأييد مي کند؛ چراکه در کوفه، چون مخاطبين عوام مردم اند و در جهل و ناآگاهي به سر مي برند، آنان را از جنايتي که مرتکب شده اند و نيز از شخصيت شهدا مطلع مي سازد؛ ولي در شام در مجلس يزيد، چون خواص حضور دارند و همه نسبت به امور آگاه اند؛ لحن خطاب فرق مي کند و به مفتضح کردن و مأيوس کردن يزيديان مي پردازد.
2. سجع
سجع در لغت، به معناي بانگ کردن قمري و کبوتر و يا ناليدن شتر است، و در اصطلاح بديع، سجع عبارت از توافق دو فاصله از نثر بر حرف آخر مي باشد. به عبارت ديگر، سجع آن است که کلمات آخر قرينه هادر وزن يا حرف روي يا هر دو موافق باشند؛ در وزن، يعني در حرکات و سکنات، و در حرف روي يعني آخرين حرف اصلي قافيه ها مطابق هم باشند.
سجع بر سه قسم است: 1. متوازي 2. مطرف 3. متوازن. در کلام حضرت زينب(س) هر سه قسم از سجع وجود دارد.
الف) سجع متوازي؛ مانند: خطبه اي که در مجلس يزيد ايراد فرمودند: «ألا انها نتيجه خلال الکفر و ضب يجرجر في الصدر لقتلي يوم بدر.» (9: ج45، ص157)
ب) سجع مطرف؛ مانند: خطبه اش در بازار کوفه: «فقد بليتم بعارها و منيتم بشنارها.» (همان: ج45، ص 149و 162)
ج) سجع متوازن؛ مانند: خطبه اش در مجلس يزيد: «قد هتکت ستورهن و ابديت وجوههن.» (همان: ج45، ص133)
زينب اديبه اي است که در بحرانها و با همه دردمنديها، سجع و قافيه سخن را از دست نداد و اديبانه سخن گفتن ملکه او بود. در مجلس ابن زياد، خطاب به او عباراتي گفت که ابن زياد از فرط حيراني، راه مسخرگي در پيش گرفت و گفت او سجاعه است و به سجع و قافيه، سخن مي راند؛ پدرش نيز سخن به سجع مي گفت. اما عبارات بالبداهه زينب- که در عين حزن و تأثر بيان مي شد- چنين بود: «لقد قتلت کهلي و أبرت و قطعت فرعي و اجتثثت اصلي؛ فان يشفک هذا فقد استشفيت: تو مهتر و آقاي مراکشي و از خويشاوندانم کسي بر جاي نگذاشتي و شاخ و بال مرا بريدي و ريشه ام را از هم گسستي. اگر درمان درد تو در اين بود، بدان که شفا يافتي و خود را درمان کردي.» (5: ج7، ص 372)
سخنان او در نوحه گراييها هم اين چنين است: يا محمداه، صلي عليک ملک السماء. هذا حسين مرمل بالدماء، مقطع الاعضاء، و بناتک سبايا. الي الله المشتکي و الي محمد المصطفي، و الي علي المرتضي و الي فاطمه الزهرا…(10: ص372)
3. استعاره
استعاره در لغت، به معني طلب کردن چيزي به عاريت است و در اصطلاح، لفظي است که استعمال شود در غير معناي اصلي و موضوع له خود، به شرط اينکه، علاقه و مشابهتي بين معناي اصلي و مستعمل فيه وجود داشته باشد. نمونه اي از استعاره در کلام زينب آنجايي است که فرمود: «و ملاذ حربکم و معاذ حزبکم و مقر سلمکم و آسي کلمکم و مفزع نازلتکم.» (9: ج45، ص 162)
4. کنايه
کنايه در لغت، به معناي ترک تصريح بوده و در اصطلاح، عبارت است از آنکه لفظي استعمال کنند و به جاي معناي اصلي، يکي از لوازم آن معني را اراده نمايند. مانند «طويل النجاد» که در اصل، به معناي اين است که «بند شمشيرش بلند است»؛ ليکن از اين لفظ طول قامت اراده مي شود.
کنايه در سخنان زينب مانند: «لقد خاب السعي و تبت ايدي و خسرت الصفقه.» (همان: ج45، ص108) در اينجا خسرت الصفقه کنايه از اين است که در قتل سيدالشهدا(ع) براي به دست آوردن اموال و منصب دنيوي، ضرر و زيان ديده اند.
5. تشبيه
تشبيه در لغت، يعني: مانند کردن چيزي و در اصطلاح، دلالت کردن بر مشارکت چيزي است با چيزي در معني. تشبيه بايد داراي چهار رکن باشد: 1. مشبه يا چيزي که آن را تشبيه مي کنند. 2. مشبه به يا چيزي که مشبه را بدان مانند مي کنند. 3. وجه شبه يا امري که ميان مشبه و مشبه به مشترک است. 4. ادات تشبيه مانند ک، کأنَّ، مثل، شبه، ماثل، شابه و الفاظي ديگر مانند: يحکي، ضاهي، يضاهي و غيره.
تشبيه در سخنان زينب(س) مانند: «انما مثلکم کمثل التي نقصت غزلها من بعد قوه انکاثاً تتخذون ايمانکم دخلاً بينکم: همانا مثل شما مثل آن زن ناداني است که رشته هاي خود را محکم و نيکو مي بافت و سپس آن را مي گشود و از هم باز مي کرد.» (همان: ج45، ص108)
زينب(س) مردم کوفه را به آن زن بي خرد و نادان تشبيه مي فرمايد و وجه تشبيه مردم کوفه به آن زن نادان، اين است که آنان نيز سرمايه خود را به باد دادند و بافته هاي خود را واتابيدند و همه را نابود کردند و از بين بردند.
و در جاي ديگر مي فرمايد: «او کمر علي دمنه او کفضه علي ملحوده: يا در مثل، شما به گياه و علفي مي مانيد که در مزبله روييده باشد يا نقره اي که بر روي قبري گذارده باشند و قبر را بدان تزيين کنند يا گچي که بر قبر بمالند و آن را آراسته کرده باشند.» (همان: ج45، ص108) زينب(س) در اين قسمت، دو مثل ديگر مي آورد و مردم کوفه را به آن دو تشبيه مي فرمايد: در يک مثل مي فرمايد: شما همچون گياه سبزي مي مانيد که روي مزبله ها سبز شده باشد؛ يعني ظاهري آراسته و خوش داريد، ولي باطني زشت و زيانبار و اصل و ريشه شما متعفن است. امکان دارد کسي فريب ظاهر شما را بخورد و شما را مردمي صحيح العمل و خوب بپندارد؛ ولي وقتي در کنار شما قرار بگيرد، تعفن و بوي کريه شما او را مي آزارد و به ناچار، شما را طرد مي کند و رها مي سازد.
ايشان در مثل ديگر، تشبيه ديگري به کار برده است؛ منتهي در ضبط لفظ آن ترديد است که آيا فضه است که به معني نقره مي باشد يا قصه که به معني گچ آمده است.
بنابر احتمال اول، گويا مي فرمايد: شما چونان نقره اي مي مانيد که بر روي گور مرده بگذارند و آن را بيارايند؛ ولي معلوم نيست که درون و داخل آن گور چه خبر است و مرکز چه حشرات و کرمهايي مي باشد.
و بنابر احتمال دوم، آنان را تشبيه به گوري کرده که آن را گچ کاري کرده باشند و در نتيجه ظاهري سفيد و آراسته دارد؛ ولي دروني ظلماني و تيره و تار. البته احتمال دوم بهتر است و اين تشبيه بسيار جالبي براي ترسيم حالات مردم فريبکار آراسته ظاهري است که دروني فاسد دارند؛ چنان که تشبيه اول يعني «مرعي علي دمنه» و همچنين «خضراء الدمن يا خضره الدمن» نيز ضرب المثلي براي حُسن ظاهر و قبح باطن و درون است. (8: ص38-41)
6. تجهال العارف
تجاهل العارف يعني اينکه متکلم نسبت به مطالبي که مي داند، اظهار جهل و ناداني کند و آن را به طريق شک يا ترديد يا سؤال ادا نمايد. اين صنعت مبني بر عللي است؛ مانند: توبيخ، مبالغه در مدح يا ذم، حيرت و مدهوش شدن به سبب حب.
تجاهل العارف در خطبه هاي زينب(س) مانند: «هل فيکم ألا الصلف و العجب و الشنف و الکذب؟» (9: ج45، ص163) نيز مانند: «أمن العدل يا ابن الطلقاء تخديرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله(ص) سبايا؟» (همان: ج45، ص133)
7. ايجاز
ايجاز آن است که الفاظ مختصر و کوتاه بوده، اما وافي به مقصود باشد و آن بر دو قسم است: 1. ايجاز قصر 2. ايجاز حذف.
ايجاز قصر در کلام اميرالمؤمنين(ع) مانند: «البخل عار و الجبن منقصه و الفقر يخرس الفطن عن حجته: بخل و تنگ چشمي ننگ است و ترس داشتن کاستي است و تنگدستي، زيرک را از دليل و حجتش لال مي کند.» (نهج البلاغه، حکمت 3)
و ايجاز حذف مانند: «و ايم الله لا فرطن لهم حوضاً انا ماتحه لايصدرون عنه و لايعودون اليه: سوگند به خدا براي آنان حوضي پر کنم که خودم کشنده آن باشم؛ به طوري که هر که در آن پا نهد، بيرون نيايد و هر که بيرون آيد باز نگردد.» (نهج البلاغه، خطبه10) در آن قسمت از کلام حضرت که فرمود: «أنا ماتحه» حذف صورت گرفته است زيرا مضاف اليه (ماؤه) حذف شده است.
اما ايجاز قصر در سخنان زينب(س) بسيار است؛ زيرا مقتضاي حال چنين بود و در آن هنگام، تفصيل سخن مخل فصاحت و بلاغت بود.
اما ايجاز حذف مانند: «فتعساً و نکساً» و نيز مانند «فمهلاً مهلاً». زيرا در اصل، فتعسم تعساً و نکستم نکساً و مهلتم مهلاً بوده است.
8. دعا
دعا يعني طلب کردن داني از عالي که همراه با تضرع و خشوع است.
اميرالمؤمنين(ع) در خطبه 114 اين گونه دعا مي کند. «اللهم انا نسالک ان لا تردنا خائبين و لا تقلبنا و اجمعين و لا تخاطبنا بذنوبنا و لا تقايسنا بأعمالنا اللهم انشر علينا غيثک و برکتک و رزقک و رحمتک: پروردگارا! از تو درخواست مي کنيم که ما را نوميد باز نگرداني و اندوهگين مفرستي و ما رابه گناهان خودمان گرفتار نسازي و به کردارمان مقايسه نکني! پروردگارا! باران رحمت و برکت و روزي و لطفت را بر ما افزون فرما!»
زينب کبري(س) نيز در خطبه اي که در مجلس يزيد لعين ايراد فرمود، اين گونه دعا کرد: «اللهم خذ بحقنا، و انتقم من ظالمنا و احلل غضبک علي من سفک دماءنا و نقض ذمارنا و قتل حماتنا و هتک عنا سدولنا.» (9: ج45، ص158)
9. اقتباس
اقتباس عبارت است از اينکه متکم چيزي از قرآن يا حديث را در نثر يا نظم خود بياورد؛ به گونه اي که معلوم نباشد که از آن دو گرفته شده است. (12: ص 414)
در اينجا يادآور مي شويم که در خطبه ايراد شده از سوي حضرت زينب(س) در کوفه، به آيات بسياري از قرآن اشاره شده و اين خود يکي از امتيازات و برازندگيهاي اين خطبه و حاکي از علو مقام و رفعت شأن ايراد کننده اين خطبه بسيار جالب است و انسان متحير مي ماند که اين بانوي داغدار چقدر بر آيات کريمه قرآن، تسلط داشته است که بدون سابقه، شروع به سخنراني کرده و در عين حال، آيات متعددي از قرآن را در خطبه خود به کار برده و از آنها استفاده و اقتباس نموده است. ما در اين مجال، تنها به برخي موارد اقتباس در خطبه کوفه، اشاره خواهيم کرد.
يکي از آن موارد عبارت «انما مثلکم کمثل التي نقضت غزلها من بعد قوه انکاثاً» (9: ج45، ص108) است که اشاره به آيه کريمه 91 از سوره نحل دارد: «و لا تکونوا کالتي نقضت غزلها من بعد قوه انکاثاً».
و يا در عبارت «تتخذون ايمانکم دخلاً بينکم» (همان: ج45، ص108) آن حضرت اشاره به آيه 91 سوره نحل دارد که مي فرمايد: «تتخذون ايمانکم دخلاً بينکم أن تکون امه هي أربي من امه.» و نيز مي تواند اقتباس از آيه 94 همين سوره باشد که مي فرمايد: «و لا تتخذوا أيمانکم دخلاً بينکم فتزل قدم بعد ثبوتها و تذوقوا السوء بما صددتم عن سبيل الله و لکم عذاب عظيم.»
يا عبارت «ألا بئس ما قدمت لکم انفسکم أن سخط الله عليکم و في العذاب انتم خالدون.» (همان: ج45، ص108) ناظر به آيه 80 از سوره مائده است که خداوند مي فرمايد: «تري کثيراً منهم يتولون الذين کفروا لبئس ما قدمت لهم أنفسهم أن سخط الله عليهم و في العذاب هم خالدون». با در نظر گرفتن اين آيه کريمه، زينب کبري مردم کوفه را در موضع يهود و نصارايي قرار داده که در زمان پيامبر با مشرکان مکه، دوستي کردند و براي شکست رسول الله، همگام شدند. (8: ص 41)
حضرت زينب (س) در جاي ديگري از خطبه مي فرمايد: «أتبکون و تنتحبون؟ إي -أجل- و الله فإنکم اأحري بالبکاء فابکوا کثيراً و اضحکوا قليلاً». (نک: 9: ج45، ص162) در اين قسمت نيز بانوي کربلا از قرآن کريم اقتباس کرده است چه آنکه در سوره توبه، آيه 82 آمده است: «فليضحکوا قليلاً و ليبکوا کثيراً جزاء بما کانو يکسبون.»
همچنين جمله «ساء ما تزرون ليوم بعثکم.» (همان: ج45، ص162) يادآور آيه کريمه 32 از سوره انعام و اشاره بدان مي باشد که خداوند مي فرمايد: «قد خسرالذين کذبوا بلقاء الله حتّي… إلا ساء ما يزرون.»
و آخرين تازيانه تهديد و عذابي که زينب کبري(س) بر سر آن مردم نابخرد و ستمکار فرود آورده و براي هميشه آنان را به ترس و وحشت انداخته و آرامش را از آنان گرفته، عبارت «کلاّ أن ربک لنا و لهم لبالمرصاد.» (همان: ج45، ص162) است که اين جمله مبارکه نيز اقتباس از آيه 14 سوره فجر است که خداوند مي فرمايد: «ان ربک لبالمرصاد.»
نتيجه
آري زينب کبري تربيت يافته مکتب قرآن است و سخنان او بوي و رايحه طيبه قران کريم و آيات الاهي را مي دهد؛ چنان که پرورش يافته آغوش اميرالمؤمنان است و کلمات علي او يادآور خطابه هاي پرشور و عاليه المضامين پدر بزرگوارش حضرت علي بن ابي طالب(ع) و نمونه نهج البلاغه آن حضرت است و جمله «کانها تفرغ عن لسان أميرالمؤمنين(ع)» بهترين نمايشگر چيره دستي و تسلط کامل و بي نظير زينب کبري در خطابه است. زيرا مي رساند که گويا زينب، زبان پدرش علي(ع) را در دهان داشت و با زبان مقدس آن حضرت، سخن مي گفت و گويا اين زينب نبود که لب به سخن باز مي کرد و سخن مي گفت، بلکه امام علي(ع) سر از خاک بيرون آورده و مشغول نطق و خطابه گرديده است. گويا بعد از وفات علي(ع) خطبه و بياني به گيرايي خطابه مولا نشنيده بودند و زماني که زينب آغاز به خطبه کرد، صداي دلنواز علي(ع)، نواي روحبخش او و سخنوري بي نظير حضرتش براي مردم تجديد شد.
شاعري اشاره به اين خصوصيت زينب کبري(س) مي کند و مي گويد:
چه خاتون آن که او را نور حق در آستين باشد
چه خاتون آن که جبريلش سراندر آستان دارد
تکلم کردنش را هر که ديدي فاش مي گفتي
زبان حيدري، گويا که در طيّ لسان دارد
منابع
1. ابن ابي الحديد، عزالدين. شرح نهج البلاغه، قم: منشورات مکتبه آيه الله مرعشي نجفي، 1358ش.
2. الاهي(بوته کار»، حسن. زينب کبري(س) عقيله بني هاشم. تهران: مؤسسه فرهنگي آفرينه،1375ش.
3. امين، سيد محسن. اعيان الشيعه، بيروت: مطبعه الانصاف، 1369ق.
4. جزايري، سيدنورالدين. الخصايص الزينبيه. کتابفروشي حضرت مهدي(عج)، 1404ق.
5. طبري، محمدبن جرير. تاريخ الرسل و الملوک. مصر: مطبعه الحسينيه.
6. العسکري، مرتضي. معالم المدرستين. بيروت: مؤسسه النعمان، 1410ق.
7. قائمي، علي. زندگي حضرت زينب(س): رسالتي از خون و پيام. تهران: انتشارات اميري، 1373ش.
8. کريمي جهرمي. تکرار حماسه علي عليه السلام در خطبه زينب(س). قم، مؤسسه انتشارات حضرت معصومه(س)، 1375ش.
9. مجلسي، محمدباقر. بحارالانوار، بيروت: مؤسسه الوفاء، 1403ق
10. المقرم، سيدعبدالرزاق. چهره خونين حسين. ترجمه عزيزالله عطاردي. انتشارات جهان، 1353ش.
11. نقدي، شيخ جعفر. زينب کبري. نجف: منشورات حيدريه.
12. الهاشمي، احمد. جواهر البلاغه في المعاني و البيان و البديع. قم: مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1370ش.
13. همايي، جلال الدين. صناعات ادبي. مؤسسه مطبوعاتي علمي.
پي نوشت
*استاديار دانشگاه آزاد اسلامي، واحد ورامين-پيشوا.
** از اشعار منسوب به اميرالمومنين(ع)
منبع:فصلنامه سفينه شماره 22
نویسنده: زهرا سلیمانی
صفحات: 1· 2