حاج احمد کاظمی از زبان حاج حسن تهرانی مقدم
حاج حسن تهراني مقدم همه سعي اش را كرد كه نشان مان دهد حاج احمد يك مدير بود. او شروع كرد براي مان از صفات حاج احمد در كار گفت و خواست كه صاحب نظرها بيايند و تحقيق كنند شايد يك كتاب ناطق، قدري اين نظام خسته مديريتي كشور را تكان بدهد، حتي بعد از شهادتش.
او براي مان توضيح داد كه حاجي يك نقطه نبوده، بلكه يك جريان بوده، يعني در غيابش توانسته كارهايش را به ثمر برساند.
گفت كه حتي بعد از شهادتش درست مثل وقتي كه بود، هر روز كار را با ابلاغ او شروع مي كند. اگر اشتباه كند حاجي به او گوشزد مي كند، انگار كه هميشه هست و ما فهميديم كه مدير بايد يك جريان باشد، نه يك نقطه.
نكته بعدي كه اشاره كرد اين بود كه، جاهايي در جنگ كه حاجي حضور داشت نقطه پيروزي ما و يأس دشمن بود.
مثلاً در عمليات محرم، دست منافقان را به كلي قطع كرد و يا در كردستان عراق، ناآرامي ها را خواباند. مسائل در مرام او بايد ريشه اي حل مي شدند. ولو اين كه هر درد را موقتاً بايد با مسكن آرام كرد، ولي درد نيازمند يك درمان واقعي است، يعني در مديريت بحران كه جنگ يكي از بزرگ ترين بحران ها است، بايد علاوه بر مقطعي و ضربتي عمل كردن، ترتيباتي به طور موازي چيده شود تا همراه با رشد آرامش، پايه محكم آن تدابير بتواند اصل مرض را درمان كند. اين ترتيبات نياز به مطالعه، شناخت محيط و دانستن راهكارهاي مشابه دارد و شايد در مواقع بحران خيلي ها اينقدرها طاقت درازمدت فكر كردن را نداشته باشند و اين، يعني عين تدبير. پس مدير بايد مدبر هم باشد.
يكي از آفت هاي مديريتي، سكون مديران است. مدير وقتي بخواهد مجموعه را آن طور كه هست حفظ كند، ديگر جايي براي ايده هاي نو، پيشرفت و تحول باقي نمي ماند.
آقاي «تهراني مقدم» به ما گفت كه سردار كاظمي در هر مجموعه اي كه وارد مي شد، به تحول فكر مي كرد. تعريف مي كرد كه سردار كاظمي به من گفته بود: «مي روم شده، پادگان وليعصر(عج) را مي فروشم، پول برايت مي آورم فقط تو برو سلاحي كه جنگ ما با دشمن را نامتقارن مي كند، بساز.»
مي گفت: نتيجه آن طرز تفكر هم اين شد كه امروز نيروي هوايي سپاه، اولين هلي كوپتر تك سرنشين را كاملاً موفق ساخته، آن هم از طراحي تا توليد. در بخش هواپيماي بدون سرنشين سه مدل هواپيما ساخته است كه هركدامش در محيط رزم خود نوآوري جديدي است. در بخش پدافند موشكي زمين به هوا، ساماندهي پدافند موشكي، سيستم هاي هوشمندي طراحي و ساخته شده است و همه اينها ثمره مديريت شهيد كاظمي است؛ ثمره روح آزاديخواه و تسليم نشدني اش.
اين گونه فكر كردن خلاقيت مي خواهد و البته جرئت، آن هم جرئتي كه از يك اعتقاد مقدس سرچشمه بگيرد و در وجودت يقيني شده باشد. تنها ققنوس مي تواند در دامنه آتشفشان مسكن كند. پس مدير بايد آزاده باشد و به يك زندگي عادي تن درندهد.
سردار مقدم براي مان يك داستان تعريف كرد و گفت: در يكي از عمليات ها كه عليه منافقين بود، قرار شد منطقه اي را با موشك هدف قرار بدهيم. مي گفت، من موشك ها را آماده كرده بودم، سوخت زده با سيستم برنامه ريزي شده. موشك ها هم از آن موشك هاي مدرن نقطه زني بود. ايشان از عمق عراق تماس گرفت كه مقدم آماده اي؟ گفتم: بله. گفت: موشك ها چقدر مي ارزد؟ گفتم مگر مي خواهي بخري؟! گفت بگو چقدر مي ارزد؟ گفتم مثلاً شش هزار دلار. گفت: «مقدم نزن اينها اينقدر نمي ارزند.»
آقاي مقدم مي گفت، خيلي بعيد است شما فرمانده اي وسط عمليات گير بياوري كه اين قدر با حساب و مدبرانه عمل كند. هر كسي دوست دارد اگر كارش تمام است تير خلاص را بزند و بيايد با اين موفقيت عكس بگيرد، ولي سردار كاظمي در كوران عمليات، بيت المال و رضاي خدا را در نظر داشت. مي دانيد چرا؟ چون مولايش اميرالمومنين(ع) بود كه وقتي مي خواست كار دشمن را تمام كند، كمي صبر كرد نكند هواي نفس، حتي كمي غالب باشد و بعد براي رضاي خدا قربه الي الله دشمن را نابود كرد.
همه اين خصوصيات را كه گفتيم، شايد كم و بيش با شرح و تفسير بشود توي كتاب هاي مديريتي پيدا كرد. هر چند كه بررسي رفتارهاي مديراني چون شهيد كاظمي اين صفات را به صورت بومي براي ما ترسيم مي كند و فكر مي كنم بعضي از اين دكتر ين ها با ظرافت هاي خاص، عملياتي كردن شان را بايد در نوع ايدئولوژي و رفتارهاي چنين مديران موفقي پيدا كرد، اما هيچ كجا نمي نويسند؛ مدير بايد براي رضاي خدا كار كند، نمي نويسند مدير بايد گروه را طوري رهبري كند كه سر خط، خدا باشد و آخرش هم خدا، طوري رهبري كند كه همه يادشان باشد كه بنده خدا هستند، اما فكر مي كنم شاه كليد موفقيت مديريت شهيد كاظمي درست همين نقطه باشد، رنگ خدايي اش. كه سردار مقدم هم با آن همه صفات ريز و درشت كه گفت مبهوت همين يكي مانده بود.
اما نكته آخر اين كه شيفتگي حاج حسن به شهادت و ديدار با همرزمان شهيدش شايد بيت الغزل صحبت هاي همرزمان ديروز او باشد، اما شنيدن اين شيفتگي از زبان خود سردار، قطعاً حلاوت ديگري دارد. تك جمله اي كه به نظر مي رسد در هياهوي وداع با او نشنيده باقي ماند. روزي كه سردار مقدم در مراسم توديع همرزم شهيدش حاج احمد كاظمي از فرماندهي نيروي هوايي سپاه، پشت تريبون گفت:«حاج احمد! ما شما را رها نخواهيم كرد و حتي تا بهشت هم دنبال تان خواهيم آمد.»