دیر آمدم........
blogs/4mahal/sioKe5qH_535.jpg.png” alt="” />
دیر آمدم…دیر آمدم… در داشت می سوخت
-
هیئت، میان “وای مادر” داشت می سوخت
-
دیوار دم می داد و در بر سینه می زد
-
محراب می نالید و منبر داشت می سوخت
-
جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود
-
جانکاه تر: آیات کوثر داشت می سوخت
-
آتش سرایت داشت؛ هیئت کربلا شد
-
باغ خدا یک بار دیگر داشت می سوخت
-
یاد حسین افتادم آن شب آب می خواست
-
ناصر که آب آورد سنگر داشت می سوخت
-
آمد صدای سوووت؛ آب از دستش افتاد
-
عباس زخمی بود اصغر داشت می سوخت
-
سریند یازهرای محسن غرق خون بود
-
سجاد، از سجده که سر برداشت، می سوخت
-
باید به یاران شهیدم می رسیدم
-
خط زیر آتش بود؛ معبر داشت می سوخت
-
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
-
در عشق، سر تا پای اکبر داشت می سوخت
-
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
-
گودال، گل می داد و خنجر داشت می سوخت
-
شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه
-
دیدم که بعد از قرن ها در داشت می سوخت
-
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
-
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می سوخت
-
شاعر : حسن بیاتانی