روز هفتم
غنچهی خونین کربلا (1)
چکیده:
یکی از کسانی که در رکاب حضرت سیدالشهداء علیهالسلام به شهادت رسیدند و سند مظلومیت حضرت میباشند و به مقامی رسیدهاند که لقب باب الحوائج را به ایشان دادهاند شش ماههی امام حسین، حضرت علی اصغر میباشد همان کسی که موقع رجعت و در قیامت از خون او سئوال میشود که به چه گناهی او را کشتید. و این مقاله پیرامون فضائل و منقب و سیری کوتاه در زندگانی حضرت علی اصغر علیهالسلام میباشد.
واژگان کلیدی: حضرت علی اصغر علیهالسلام، ذبح، شهادت، امام حسین علیهالسلام، امام زمان علیهالسلام، رجعت، و …
مقدمه:
سخن پیرامون شخصیت والا گهر سرور دل امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و میوهی دل فاطمهی زهرا سلام الله علیها و قرار قلب سید الشهداء علیهالسلام، بابالحوائج حضرت علی اصغر علیهالسلام است. شش ماههای که با سه شعبه «پیمان شکافتن» و با حنجر «پیمان شکفته شدن» بسته بود، تا گم شدگان وادی تردید را به بوستان یقین رهنما شود و با نوای رحمانی خویش، سروش شفاعت را بر عاصیان امت زمزمه نماید.
مقالهای که پیش رو دارید بیانگر گوشهای از دریای بیکران فضایل آن غنچهی خونین است که به ارادتمندان حضرتش تقدیم میگردد.
امید است خداوند متعال دست نیاز ما را از خوان احسانش کوتاه ننموده و قلوب ما را به جذبههای عنایتش مرهون فرماید چرا که:
با جسم کوچک آمده، اما بزرگیها کند
با دستهای کوچکش، عقدهها را واکند.
با یک نگاه مرحمت، او قطره را دریا کند
صدها هزاران مرده را، با یک نظر احیاء کند.
حضرت علی اصغر علیهالسلام، سند مظلومیت و شجاعت سیدالشهداست.
حضرت علی اصغر علیهالسلام، غنچهی پرپر کربلاست.
حضرت علی اصغر علیهالسلام، جگر گوشهی امام حسین علیهالسلام و مادرش رباب است.
حضرت علی اصغر علیهالسلام، نسبت به سن شریفش پیرترین جوان کربلاست.
حضرت علی اصغر علیهالسلام، به بابالحوائج مشهور گشته و دردها را دوا میکند. حضرت علی اصغر علیهالسلام، طفل با وفا و آخرین جانباز در کربلا است.
تولد حضرت علی اصغر علیهالسلام.
آقای علیاکبر تبریزی - ساکن تهران که مورد اعتماد است - نقل میکرد که در یکی از سفرهای خود به مشهد مقدس در حرم مولا علی بن موسیالرضا علیهالسلام صحن پایین پا، با تعدادی از رفقا نشسته بودیم، من از حضرت رضا علیهالسلام درخواست نمودم که چیزی به من بدهند که تا به حال به احدی عطا نکردهاند، و خیر آن به همه برسد. رفقایم خندیدند و گفتند: ادعای بزرگی کردهای. گفتم: أولاً؛ چیز بدی نخواستهام ثانیاً: چیزی خواستم که خیرش به همه برسد.
شروع به توسل نمودیم در این حال سید جلیلالقدر و بسیار زیبا و نورانی تشریف آوردند و به آرامی پیش من نشستند، مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: علیاکبر، شب نهم ماه رجب که تولد حضرت علیاصغر علیهالسلام است جشن بگیر که خیرش به همه میرسد، و هیچکس از این قضیه خبر ندارد؛ و آنچنان در من تصرف کرده بود که غافل بودم، اسم مرا از کجا میدانند، و از کجا درخواست مرا خبر دادند، بعد از چند لحظه تشریف بردند، آن وقت من به خود آمدم که این آقا که بود؟ اسم مرا از کجا میدانست! حاجت مرا خبر داد. به رفقا گفتم: آقا جواب مرا دادند؛ و شروع به گریه کردم و از خود بیخود شدم و حال عجبی به من دست داده بود.
چون شب تولد آن شاهزاده فرا رسید، مجلس جشنی در منزل گرفتم. همان شب همسرم حضرت زهرا علیها السلام را در خواب دید که گویا از ایشان تشکر کرده و فرمودند:
صفحات: 1· 2