سالروز شهادت شهید اندرزگو
آن روز ها ما یک تلویزیون کوچک داشتیم که الآن هم داریم، منتهی ماموران ساواک آن را شکسته اند. ولی به هر شکل آن را برای یادگاری نگه داشته ام.
یک روز شهید اندرزگو، اخبار ورود کارتر به ایران را تماشا می کرد، من هم کنار ایشان نشسته بودم، پرسیدم: « چرا این پهلوی را نمی کشی؟چرا هیچ اقدامی برای نابودی این آدم نمی کنی؟»
جواب داد: «من شش ماه تمام روی طرحی زحمت کشیدم ولی حاصل کار من لو رفت، برای همین نتوانستم پهلوی را از بین ببرم. حالا شش ماه دوم را شروع کرده ام و دارم کار می کنم. این پهلوی را یا با دست خودم از بین می برم یا با خون خودم.»
همان شب یک بار دیگر که تلویزیون همین خبر را پخش می کرد، شهید اندرزگو یک دفعه برگشت و به من گفت: «می بینی یک روز جمهوری اسلامی می شود، اوایل مردم مورد امتحان قرار می گیرند،آقای خمینی به ایران تشریف می آورند.»
پیش گویی هایی می کرد.
من امروز آن ها را به چشم می بینم، ولی آن روزها، این حرف ها را خیلی جدی نمی گرفتم. حتی یک بار هم گفتند: «آقایی به نام سید علی، رییس جمهور می شود.»
چون نام خودش هم سید علی بود، گفتم:« نکند خودت می خواهی رییس جمهور شوی!؟»
جواب داد: «نه، من آن موقع نیستم. مسئولیت خیلی سنگین است.»
«همسر شهید حجة الاسلام سید علی اندرزگو» «صبح صادق- ش338»