شاید روز اول ماه مبارک رمضون، بهترین فرصت برای پایه گذاری یه رسم قشنگ باشه...
خیلی از آدم ها رسم های قشنگی رو پایه گذاری می کنن که حتی سال ها بعد از مرگشون هم این رسم ها انجام می شه و برای صاحبش، رحمت و مغفرته.
دین اسلام دین مهربونیه و پیامبرمون هم تا می تونسته، هم خودش مهربونی کرده و هم به ما، سفارش مهربون بودن داده.
شاید روز اول ماه مبارک رمضون، بهترین فرصت برای پایه گذاری یه رسم قشنگ باشه…
روز اول ماه رمضون بود، رفته بودم نانوایی تا واسه ی اولین افطار خانواده، نون تازه بگیرم، صف شلوغی بود، خوب خلاصه ماه رمضونه و نون تازه تو سفره افطار، مهمون عزیز.
نوبت من که شد، بلند گفتم: شاطر قربون دستت، 5 تا بی زحمت، بعد دست بردم توی جیبم تا پول نون رو در بیارم که آقای نونوا گفت: تنور روز اول ماه رمضون نذریه، مجانیه آقا، بر محمد و آل محمد صلوات
مردم توی صف همه بلند صلوات فرستادن، چه رسم خوبیه، چقدر قشنگه که نون سفره، از قبولی نذر آدم ها باشه . کسی که برای اولین بار این کار رو کرد، چه کار زیبایی رو پایه گذاری کرد.
با خودم گفتم: کاش آدم پایه گذار کارهای خوب باشه
شاید باورتون نشه که بعضی شب های ماه رمضون، دو سه تا نون تازه، مهمون سفرمون می شد، چه رسم قشنگی…
نونم رو گرفتم و توی راه خونه به این فکر می کردم که من چجوری می تونم یه رسم خوب رو انجام بدم؟
تو همین فکرا بودم که دیدم همسایمون داره از تو کوچه میاد بیرون، سلام علیکی کردم و فهمیدم که می خواد برای افطار، بره نون بگیره و عجله داره که دیر نشه، ناخود آگاه دستم رفت طرف یکی از نون ها و گفتم: بفرما، سر افطار یاد ما هم باش، لبخند روی لبای رنگ پریده همسایمون، هنوز یادمه.
دلم باز لبخند شادی می خواست، احساس کردم خوشحال کردن آدم ها، شاید از قشنگ ترین کارهایی باشه که آدم روزه دار، می تونه انجام بده.
4 تا نون دیگه داشتم، یکیش برای خودمون و سه تاشم به سه تا از همسایه ها دادم، صورت های خندونشون رو که رنگ به رو نداشت، قوت دلم شد.
از فردای اون روز، همه ی همسایه ها، نزدیک اذون، یه نون تازه داشتن که مهمون سفره های افطارشون می شد، تا این که یه روز ، همین که می خواستم برای خرید نون از خونه برم بیرون، دیدم در خونه رو می زنن، در رو که باز کردم، یکی از همسایه ها بود با یه بغل پر نون، سلام کرد و گفت: ممد آقا نمی شه که همه ثواب ها مال شما باشه برادر، بزار ما هم یه کم ثواب کنیم.
شاید باورتون نشه که بعضی شب های ماه رمضون، دو سه تا نون تازه، مهمون سفرمون می شد، چه رسم قشنگی…
مهمان سر افطار نمی خواهین؟
این رسم قشنگ، تو خانواده ی ما، معروف شده، ماه رمضون که می شه، همه یا منتظر زنگ تلفنن که یکی مهمون سفره افطارشون بشه، یا وسایلشون رو جمع می کنن که مهمون سفره افطار یکی دیگه بشن، چه رسم قشنگی…
خدا رفتگان شما رو بیامرزه، بعضی خاطرات هیچوقت از یاد آدم نمی ره، یادمه ماه رمضون، نزدیک افطار که می شد، پدرم به مادرم می گفت: خانم زنگ بزنم خونه فلانی، بگم افطار می ریم پیششون؟
مادرم هم هیچوقت نه نمی گفت، هر چی رو گاز داشتیم رو جمع می کرد و، یادمه حتی سالادش هم برمی داشت که یه وقت زحمتی برای صاحب خونه نباشه، اونوقت می رفتیم خونه عمویی، خاله ای، دوستی، که افطار رو باهم بخوریم.
ما بچه ها هم کلی ذوق می کردیم، هم با بچه های اونها بازی می کردیم و هم افطاری ما و افطاری اونها که تو سفره باهم جمع می شد، انگار اومده باشیم عروسی، حسابی کیف می کردیم.
حالا سال ها از اون روزا گذشته، معنای قشنگ کارهای پدر و مادرمو، الان می فهم، این که صله رحمی بشه و دیدارها تازه بشه، این که بچه ها از ماه رمضون خاطره قشنگی داشته باشن و تشویق بشن که روزه هاشونو بگیرن، این که با دور هم بودن و باهم افطاری خوردن، رحمت خدا رو تو خونه هاشون بیارن و خلاصه شاید، صد تا حکمت دیگه…
این رسم قشنگ، تو خانواده ی ما، معروف شده، ماه رمضون که می شه، همه یا منتظر زنگ تلفنن که یکی مهمون سفره افطارشون بشه، یا وسایلشون رو جمع می کنن که مهمون سفره افطار یکی دیگه بشن، چه رسم قشنگی…