شهیده فاطمه اسدیان
«خدایا؛ شقیم شیفته ام و جوینده، سالهاست که دویده ام اما گاه و بی گاه در راه بر زمین افتاده ام و اگر امید به تو نبود اکنون نیز نبودیم؛ خدایا از درون ما آگاهی، خدایا تو مرا می شناسی و نیازم را می دانی، آماده ام مؤاخذه ام کن….»
و باز آمده که:
«خدایا تو را هزار مرتبه شکر که بر ما منت نهادی و ما رابه دریای بیکران عشق رسانیدی…»
او رد عطش معرف اسلامی و شناخت وادی عشق می سوخت تا آنکه پس از اتمام کلاس اول نظری در امتحان ورودی حوزه علمیه قم شرکت نمود و قبول گردید؛ اما به دلیل مشکلات خانوادگی از جمله مریضی مادرش به ناچار از رفتن به قم منصرف گردید. اما این شعله کسب معارف هم چنان وجودش را می سوزاند و تابستان سال بعد به خواندن دروس عربی پرداخته و به قم می رود و سال اول را متفرقه امتحان داده و در سال دوم حوزه ادامه تحصیل می دهد و آنها که می بینند او طالب است و به معنای حقیقی کلمه “طلبه” موافقت کرده و فاطمه در سال دوم مکتب توحید قم شروع به تحصیل می نماید؛ اگرچه دیرتر از سایرین به طلبگی و شاگردی امام صادق (علیه السلام) در آمده است اما چون تشنه است و خواهان دروس حوزه می باشد، یک شبه ره صد ساله می پیماید که عاشقان حقیقی سرانجام به دیدار معبود خواهند رسید.
فاطمه می نویسد:
«یا رب این بنده پی آب و غذا نامده است او پی عقل و کمال و ره راست آمده است
دلم می خواهد بتوانم اخلاق یک مسلمان واقعی را داشته باشم.
با تمام وجودم اقرار می کنم که هنوز اسلام را نیافته ام و اسلام نجات دهنده است. اسلام ارثی معنوی است، که به ما رسیده است و ما وارث چنین گوهر گرانبهایی هستیم که هنوز او را نشناخته ایم.
خداوند متعال این نسل آینده ساز را از فساد و اخلاقی و چنین دام مهیبی که دشمنان بر سر راه نهاده اند براند…..
خدایا مرا به جایی رساندی که من لایق آن نیستم، اقرار می کنم که نمی توانم جوابگو باشم اما خدا همیشه گفته اند: توکل کن، من به امید یاری تو و بواسطه دختر موسی بن جعفر، حضرت فاطمه معصومه (علیها سلام) آمده ام.
خدایا ایمانی ده که به کج نروم و علمی تا هدایت شوم و هدایت کنم…»
و این عشق به دین خدا و عشق به انقلاب و امام در سیمای او و گفتارش و کردارش نمایان بود. فاطمه در حوزه در زمره بهترین طلبه ها بود که همه او را اسوه علم و ایمان و اخلاق می شناختند و قیافه آارم و متفکر و بشاش او گرمی بخش مجالس انس طلاب بود. در اسفند همان سال پدرش به علت بیماری سرطان جهان را بدرود گفت و اما فاطمه که برادر نداشت، اکنون پدرش را هم از دست داده بود ولی هم چون یک مؤمن واقعی در قبال این مصیبت صبور بود.
در تابستان 1364 به طور متفرقه سال سوم نظری را امتحان داده و دوباره راهی حوزه می شود و دوره ادبیات عرب را به پایان می رساند. اما به علت مشکلات خانوادگی علیرغم میل باطنی اش حوزه را ترک کرده و به شهرکد باز می گردد و در سال چهارم تجربی دبیرستان نرجس مشغول به تحصیل می شود و در پایان سال در رشته انگلیسی تربیت معلم فاطمه زهراء (علیها سلام) اصفهان قبول گردیده و راهی اصفهان می شود. هرگز به هم کلاسان خود نگفت که درس طلبگی خوانده و براستی هیچ یک از ما او را نشناخت.
دوستان تربیت معلم درباره او می گویند: انگار همین دیروز بود که با صورتی گشاده و نگاه های محجوب همه را می نگریست و با همه صحبت می کرد. از رازها و خاطه های خود در حلول آموزش به کلاس می گفت اما هرگز از دهانش شنیده نشد که بگوید من طلبه هستم و این ناشی از بلند همتی او بود.
همیشه کتابهایی همراه با کتابهای درسی مطالعه می کرد و کسی چه می دانست که او در چه عالمی سیر می کند. در شبهای جمعه از همیشه مشتاق تر بود و همیشه برای مجالس دعا و بزرگداشت شهدا حاضر بود. در سر نماز جماعت همیشه حاضر بود و این امر را نیز به دوستان گوشزد می کرد. گاهی شبهای جمعه دانشجویان را به اماکن مذهبی مثل قم و جمکران می بردند و از آنجا که به شهر قم خیلی علاقه داشت همیشه حاضر و پیشقدم بود. چه باک که او دلش با خدا بود. در نمازهای شب هم او بود که قامت به عبادت راست می کرد. به کلاس اهمیت و توجه خاص داشت و هر مطلبی که بر مزید اطلاع گفته می شد همو بود که با قلم رسالت خود ثبت می کرد. دفاتری که در کلاسهای فوق برنامه شرکت کرده بود همه مرتب بودن اما همه شان ناتمام را ناتمام گذاشته بود تا همکارانش آنها را تمام کنند. او زا بیهوده سخن گفتن و زیاد گفتن پرهیز می کرد. او زود از پیش همکارانش رفت و گرنه راه درست معلم شدن را به آنها می آموخت و آخرین درس او را همه خوب یاد گرفتند و آن ایثار جان در اره علم و دانش بود و این درس در طرح درسش ثبت شده و تنها توسط او به بهترن صورت تدریس شد. طرح درس او را استاد دید و 100 امتیاز را کامل به او داد و شاید هم بالاتر داده باشد، کسی چه می داند او سی سال تدریس خود را با یک درس به پایان رسانید و همه او را به عنوان معلم نمونه می شناسند.
آری آنچه نوشته شد مربوط به خواهر طلبه شهید و معلم شهید فاطمه اسدیان بود. او شش ماه را در تربیت معلم فاطمه زهراء (علیها سلام) اصفهان در رشته زبان انگلیسی درس خواند و زمانی که به علت بمباران خوابگاه تعطیل و به شهرکرد آمد. هنوز 24 ساعت از آمدنش نگذشته بود که در تاریخ 1366/12/20 بر اثر بمباران هوایی رژیم بعث عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمد و همچون کبوتران سبکبال حرم به ملکوت عشق پرواز کرد.
گرامی باد یاد او و پر رهرو باد راه او
از طرف خواهرش فریده اسدیان
1386/11/27
وصیت نامه شهیده فاطمه اسدیان
وصیت نامه
65/4/29
…هرچه کتاب دارم اگر کسی از خانواده ام طلبه شد به او بدهید اگرنه همه متعلق به مدرسه امامیه شهرکرد است. به طلبه ها بگویید برایم خیلی دعا کنند و آنهایی که قدرت دارند نماز وحشت برایم بخوانند.
مادرم نیز مرا حلال کنند، زیرا که خیلی زحمت کشیده است.
صفحات: 1· 2