علمدار جبهه ها
زندگی نامه ابوالفضل جبهه ها
«سردار سرلشكر پاسدار شهيد حاج حسين خرازي - فرمانده لشكر 14 امام حسين(علیه السلام )»
نام : حاج حسین خرازی
نام پدر : کریم
تاریخ تولد : 1/6/1336
محل تولد : اصفهان
تاریخ شهادت : 8/12/1365
محل شهادت: شلمچه
عملیات : کربلای 5
علت شهادت : اصابت ترکش خمپاره به گردن
محل دفن : گلستان شهدای اصفهان
آخرین مسئولیت: فرمانده لشکر 14 امام حسین ( علیه السلام )
مرگى هنرمندانه و حياتى جاودانه
يك روز قرار بود تعدادى از نيروهاى لشگر امام حسين (ع) با قايق به آن سوى اروند بروند. حاج حسين به قصد بازديد از وضع نيروهاى آن سوى آب، تنهايى و به طور ناشناس در ميان يكى از قايق ها نشست و منتظر ديگران بود. چند نفر بسيجى جوان كه او را نمى شناختند سوار شده، به او گفتند: «برادر خدا خيرت بدهد ممكن است خواهش كنيم ما را زودتر به آن طرف آب برسانى كه خيلى كار داريم.» حاج حسين بدون اين كه چيزى بگويد پشت سكان نشست، موتور را حركت داد. كمى جلوتر بدون اين كه صورتش را برگرداند سر صحبت را باز كرد و گفت: «الان كه من و شما توى اين قايق نشسته ايم و عرق مى ريزيم، فكر نمى كنيد فرمانده لشگر كجاست و چه كار مى كند » با آن كه جوابى نشنيد، ادامه داد: «من مطمئنم او با يك زيرپوش، راحت داخل دفترش جلوى كولر نشسته و مشغول نوشيدن يك نوشابه تگرى است! فكر مى كنيد غير از اين است » قيافه بسيجى بغل دستى او تغيير كرد و با نگاه اعتراض آميزى گفت: «اخوى حرف خودت را بزن». حاج حسين به اين زودى ها حاضر به عقب نشينى نبود و ادامه داد. بسيجى هم حرفش را تكرار كرد تا اين كه عصبانى شد و گفت: «اخوى به تو گفتم كه حرف خودت را بزن، حواست جمع باشه كه بيش از اين پشت سر فرمانده لشگر ما صحبت نكنى اگر يك كلمه ديگر غيبت كنى، دست و پايت را مى گيرم و از همين جا وسط آب پرتت مى كنم.» و حاج حسين چيزى نگفت. او مى خواست در ميان بسيجى ها باشد و از درد دلشان با خبر شود و اينچنين خود را به دست قضاوت سپرد.
دلاور مردى از ديار اصفهان
شهيد بزرگوار حسين خرازى به سال ۱۳۳۶ ه.ش. در كوى كلم اصفهان متولد شد. از همان آغاز، كودكى باهوش و مؤدب بود. در دوران كودكى به دليل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دينى، او نيز به اين مجالس راه پيدا كرد.
از آنجا كه والدين او براى تربيت فرزندان اهتمام زيادى داشتند، او را به دبستانى فرستادند كه معلمانش افرادى متعهد، پايبند و مراقب امور دينى و اخلاقى بچه ها بودند. علاوه بر آن، اكثر اوقات پس از خاتمه تكاليف مدرسه، به همراه پدر به مسجد محله - معروف به مسجد سيد - مى رفت و به خاطر صداى صاف و پرطنينى كه داشت، اذان گو و مكبر مسجد شد.
فرار از خدمت سربازى، به دنبال فرمان امام (ره)
حسين در زمان فراگيرى دانش كلاسيك، لحظه اى از آموزش مسائل دينى غافل نبود. به تدريج نسبت به امور سياسى آشنايى بيشترى پيدا كرد. در سال ۱۳۵۵ پس از اخذ ديپلم طبيعى به سربازى اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازى، فعالانه به تحصيل علوم قرآنى در مجامع مذهبى مبادرت ورزيد. طولى نكشيد كه او را به همراه عده اى ديگر بالاجبار به عمليات سركوبگرانه ظفار (عمان) فرستادند. حسين از اين كار فوق العاده ناراحت بود و با آگاهى و شعور بالاى خود، نماز را در آن سفر تمام مى خواند. وقتى دوستانش علت را سؤال كردند در جواب گفت: «اين سفر، سفر معصيت است و بايد نماز را كامل خواند.»
در سال ۱۳۵۷ به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمينى(ره) مبنى بر فرار سربازان از پادگان ها و سربازخانه ها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازى فرار كردند و به خيل عظيم امت اسلامى پيوستند. آنها در اين مدت، دائماً در تكاپوى كار انقلاب و تشكل انقلابيون محل بودند.
صفحات: 1· 2