علی را «چه» کشت ؟!
شهادت امیرمومنان، حضرت علی علیهالسلام، از دردناکترین فجایعی است که در تاریخ بشر اتفاق افتاده است. او نه تنها برای شیعیان و مسلمانان، که برای تمام دلهای حقطلب، عدالتخواه و جویای فضایل اخلاقی، اسطورهای دوستداشتنی بوده و هست. برای همین است که همه جانهای پاک، شیفته و سوگوار شهادت مظلومانه اوست و هنوز هم این پرسش در برابر قتل ناجوانمردانه او باقی است که چرا؟
بررسی و تحلیل فاجعه شهادت حضرت علی علیه السّلام، حداقل از دو زاویه قابل انجام است :
نخست آنکه بپرسیم او را چه کسی و چگونه کشت؟ مقدمات و آثار این حادثه چه بود؟
دیگر آنکه به دنبال یافتن «چرا»یی این اقدام ضدانسانی باشیم.
شیوه اول همان روش «تاریخ نقلی» است که در جای خود مفید و آموزنده است، اما نباید در آن متوقف ماند. باید به «تاریخ تحلیلی» همرو آورد و فارغ از اینکه چه کسی مرتکب این فاجعه دهشتبار شده است، بررسی کرد که چرا چنین شد. پاسخ به این سؤال دوم است که از تکرار فاجعه جلوگیری میکند و مرگ علی علیه السّلام را مانند زندگی او برای ابدیت درسآموز و سزاوار اندیشیدن میکند. یکی از بزرگترین و اصیلترین متفکرانی که در این باره اندیشیده است، استاد شهید مرتضی مطهری است و قصد ما در اینجا بازخوانی و مروری گذرا بر یافتههای ایشان است. آن بزرگوار به مناسبت بحث «اسلام و نیازهای زمان» ضمن توجه به این تفاوت، آن را چنین مطرح کرده و پاسخ میدهد: «یک وقت میگوییم علی را که کشت و یک وقت میگوییم چه کشت؟ اگر بگوییم علی را که کشت؟ البته عبدالرحمن ابنملجم، و اگر بگوییم علی را چه کشت، باید بگوییم جمود و خشکمغزی و خشکه مقدسی» (مجموعه شهید مطهری، ج21، ص 92). آنچه از نظر استاد مطهری جوهرة مذهب خوارج و سبب به شهادت رساندن علی علیهالسلام بود، انفکاک تعقّل از تدیّن و روحیه جمود و خشکه مقدسی است. قاتلان علی (علیه السّلام) نه تنها
صفحات: 1· 2