ما کجا هستیم و بندگان فرمان بر حق کجا؟!
1. ماها کجا هستیم و بندگان فرمان بر حق کجا؟!
از جناب عبد صالح عارف به وظایف عبودیت، صاحب مقامات وکرامات، علی بن طاووس - قدس الله نفسه - منقول است که روز اول تکلیف خود را جشن می گرفته و سور و سرور می کرده و عید محسوب می کرده، برای آنکه خدای تبارک و تعالی او را در آن روز مفتخر فرموده به اذن در فعل طاعات.
آیا برای این روح لطیف باید فعل طاعات را صبر در مکروهات کامنه (مخفی ) در باطن به شمار آورد؟ ماها کجا هستیم و این بندگان فرمانبر حق کجا. ما بازگمان می کنیم حق تعالی تحمیل به ما فرموده و تکالیف را زحمت و کلفت می دانیم. اگر یکی از ماهم زحمت کشد و در اول وقت فریضه را به جا آورد، می گوید که انسان باید این کار را بکند زودتر خود را راحت کنیم. همه بدبختی های ما از جهل و نادانی است و نقصان و فقدان ایمان است(1).
2. عظمت مقام انبیا
موسی بعد از اینکه تحت ربوبیت حق تعالی واقع شد و از این منازل گذشت، آن وقت عرض کرد: (أرنی أنظر إلیک) به من خودت را ارائه بده. ارائه بده یعنی من با چشم ببینمت… در عین حالی که به آنجا رسیده بود که متکلم بود، با خدا تکلم می کرد، [عرض کرد:] (ربّ أرنی أنظر إلیک ) جواب آمد که (لن ترانی ). یعنی - محتملاً - تا موسی هستی رؤیت نمی شود، تا توهستی نمی شود. لکن مأیوسش نکرد؛ ارجاعش کرد به این که (انظر الی الجبل ). این «جبل» چیست؟ این جبلی که تجلی حق بر موسی
نمی شود وبرآن می شود، این «جبل طور» است.
آیا این تجلی، یک تجلی بود که اگر آن روز مردم در کوه طور بودند آن را می دیدند؟ [آیا] مثل [رؤیت] شمس بود؟ این ولکن انظر الی الجبل وعده ملاقات است؛ نمی بینی (و لکن انظر الی الجبل فإن استقرّ مکانه فسوف ترانی).محتمل است که «استقر علی مکانه» مراد این جبل باشد؛ این جبل محتمل است که همان انانیت نفس موسی بوده [باشد] که باز بقایا داشته است، با همان تجلی جبل را «دک» کرد، به هم زد اوضاع انانیت را، و موسی به مقام موت رسید: (خرّ موسی صعقاً)(2).
برای ما اینها قصه است. آنچه آنها با قدم شهود یافته اند، برای ما که در این ظلمتکده هستیم، به صورت قصه است. جبل طور را برای ما گفته اند؛ تجلی هم به نظر ما می آید که یک نوری بوده است از کوه طور، که موسی دیده، دیگران هم می دیدند. اگر نور حسی بود خوب همه می دیدند. جبرئیل امین قرائت می کرد قرآن را برای رسول خدا، لکن آنهایی که آنجا بودند می شنیدند؟! ما یک شبحی می بینیم و از اصل غفلت داریم، از دور یک مسأله ای می شنویم. انبیا مثل آن آدمی هستند که خوابی دیده، چیزی
مشاهده کرد، لکن زبانش عقده دارد و مردم هم همه کر هستند: «من گنگ خواب دیده [و…»؛] هم آنها عاجزند از گفتن و هم ما عاجزیم از شنیدن (3). گفته اند، لکن برای ما نیست، ما همان اموری که قابل فهممان است می فهمیم(4).
صفحات: 1· 2