مرثــــــــیه
14 مهر 1392 توسط خادم الشهداء
سوز فراق
ميان حجره چنان ناله از جفا مى زد
كه سوز ناله اش آتش به ماسوى مى زد
شرار زهر زيك سوى و سوز غم يك سو
به جان و پيكرش آتش جداجدا مى زد
نداشت شكوه زبيگانگان به لب دم مرگ
وليك داد زبيداد آشنا مى زد
برون حجره همه پايكوب و دست افشان
درون حجره يكى بود دست و پا مى زد
ستاده بود و جوادالائمه جان مى داد
از او بپرس كه زخم زبان چرا مى زد
حاج على انسانى - سفينه عشق ص 198