هدایت معنوی
میدانیم آن حضرت، به عنوان یکی از چهارده معصوم، علت غایی آفرینش انسان و جهان است; زیرا، همان گونه که مخلوقات، در پیدایش خود، نیازمند علت غایی هستند، در تداوم خلقت نیز به آن محتاجاند; یعنی، لطف و عنایتخداوند متعال، به خاطر وجود یکی از آن حضرات بر روی زمین است . در زیارت جامعه آمده است:
«بکم فتح الله و بکم یختم و بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء ان تقع علی الارض …» .
این فوائد، خارج از هدف این مقاله است
2.فوائد تشریعی
ما، در این مقاله، به سه گونهی آن اشاره میکنیم:
الف) احکام ولایی; آن حضرت، گاهی به واسطهی افرادی خاص، در مسائل مهم، حکم نهایی را بیان فرموده و گاه بی واسطه، حکم و اختلافی را بر طرف کرده است . این گونه احکام، مخصوصا، در عصر غیبت صغرا، نمونههای زیادی دارد .
ب) دعا یا استغفار آن حضرت برای مؤمنان و صالحان و مستضعفان و یا لعنت ایشان بر کافران و ظالمان; به این فائده، در روایات «عرض اعمال بندگان بر امام زمان علیه السلام» تصریح شده است . نیز دعاهایی که آن حضرت در شب قدر و عرضهی مقدرات سالانه بر ایشان، برای افراد شایسته میکند، از این دسته است .
ج) هدایتهای عمومی و خصوصی آن حضرت به ره جویان و حق طلبان در عصر غیبت صغرا و کبرا; هدایت عمومی و جهانی شان، پس از ظهور، مهمترین فایدهی وجودی آن حضرت است، به همین جهت، مشهورترین لقب آن حضرت - که در روایات متواتر آمده - «مهدی» است . هر چند همهی امامان ما، «مهدی» هستند، همان طور که همهی آنان، سجاد و باقر و صادق و کاظم و رضا و تقی و نقی هستند، ولی این صفت، به صورت ویژه، بر خصوص امام دوازدهم «موعود منتظر» اطلاق شده است .
در این که لقب مذکور، به معنای اسم مفعول استیا به معنای فاعلی، دو نظر وجود دارد . روایت جابر از امام محمد باقر علیه السلام نظر نخست را تایید میکند; زیرا، در آن آمده است:
«انما سمی المهدی لانه یهدی الی امر خفی …» . (3)
از این روایت استفاده میشود که «مهدی» به معنای اسم مفعول است، ولی گاهی اسم مفعول، به جهت مبالغه، به معنای اسم فاعل میآید، مانند «محصن» به معنای «شخصی عفیف و خویشتن دار» . در این جا نیز «مهدی» به معنای «هادی» است . البته، کسی که از هر جهت هدایتشده باشد; هادی همه جانبه نیز خواهد بود .
حکمت اختصاص این لقب به امام زمان علیه السلام آن است که علاوه بر علوم و انواری که خداوند به همهی ائمه علیهم السلام عنایت فرموده، الطاف و هدایتهای ویژهای به آن حضرت دارد که پس از ظهور، مردم جهان را با همهی تنوع فکری و تفاوت نژادی و فرهنگی، به زیر فرمان خدای متعال رهبری میکند و راه سعادت را به همگان نشان خواهند داد . از این رو، طبری، در دلائل الامامة، از انس ابن مالک نقل میکند که:
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نزد ما آمد . وقتی علی علیه السلام را دید، دستبر دوش او گذاشت و فرمود: «ای علی! اگر از دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند، آن روز را آن قدر طولانی کند که مردی از نسل تو به حکومتبرسد که به او «مهدی» گفته میشود . او، به سوی خدای عزوجل هدایت میکند، و عرب به واسطهی او، هدایت میشود، چنان که تو - یا علی! - کافران و مشرکان را از گمراهی نجات دادی و هدایت کردی … (4)
از این روایت استفاده میشود که این لقب، به معنای اسم فاعل است، ولی بهتر آن است که بگوییم، این لقب شریف، به هر دو معنای اسم فاعلی و اسم مفعولی، در حق آن جناب آمده است .
آری، او، هدایتیافتهی کامل و هدایت کنندهی تمام عیار بشر از جانب پروردگار جهان است .
قبل از بیان مصادیق این هدایتها، لازم استبه دو نکته اشاره کنیم:
یکم - در عصر غیبت کبرا، مردم، موظفاند برای تشخیص وظایف شرعی، یا خود به کتاب و سنت مراجعه کنند و یا از مجتهدان متخصص تقلید کنند، و هیچ نظر و حکمی، با ادعای صدور آن از امام غایب اعتباری ندارد . این قاعدهی مسلم، به مقدار زیادی، مانع فرصتطلبی شیادان و توطئهی دشمنان و هرج و مرج فرهنگی شده است .
دوم - متاسفانه، در طول تاریخ غیبت و مخصوصا اخیرا، اشخاصی از عواطف پاک مؤمنان نسبتبه حضرت، سوء استفاده کردهاند و برای موجه نشان دادن خود و بازار گرمی، داستانهای دروغین و گاهی مبتذل، از ملاقات خود یا دیگران با حضرت نقل میکنند که باعث وهن مذهب و سستی اعتقاد مردم میشود .
در این مقاله، به احادیثیا داستانهایی که آن حضرت، فرد یا گروهی را هدایت فرمودهاند، و مدرک معتبری دارد، (5) بسنده شده و از نقل مطالب سست و موهون، خودداری میکنیم .
این هدایتها، در سه مرحله است:
1.از ولادت تا پایان غیبت صغرا؛
2.عصر غیبت کبرا؛
3.عصر ظهور .
این دسته بندی، از آن جهت است که تولد و زندگی آن حضرت تا شهادت پدربزرگوارشان، مانند دوران غیبت، مخفی و در هالهای از کتمان و تقیه بود . به این جهت، احادیث دوران ولادت و کودکی حضرت، در این بخش از گفتار میآید .
1.شیخ طوسی، نقل میکند که گروهی از شیعیان مفوضه (افراطی) و مقصره (تفریطی)، شخصی به نام «کامل بن ابراهیم مدنی» را به سوی امام حسن عسکری علیه السلام فرستادند . کامل میگوید:
با خود گفتم: از امام بپرسم که «آیا صحیح است که داخل بهشت نمیشود مگر کسی که مانند من عقیده و معرفت داشته باشد (شیعه دوازده امامی باشد)» .
هنگامی که بر حضرت وارد شدم … و سلام کردم در مقابل دری نشستم که در مقابل آن، پردهای آویخته بود . بادی وزیده و پرده را کنار زد . ناگهان چشمام به نوجوانی مانند پارهی ماه افتاد که حدود چهار سال سن داشت . او، مرا صدا کرد و گفت: «کامل بن ابراهیم!» .
بر خود لرزیدم و بی اختیار عرض کردم: «لبیک ای آقای من!» . فرمود: «به نزد ولی خداوند و به در خانهی حجتخدا آمدهای تا بپرسی آیا علاوه بر آنان که مانند شما معرفت و عقیده داشته باشند کسان دیگری هم وارد بهشت میشوند؟ .» . گفتم: «آری! به خدا قسم، همین سؤال را داشتم .» . حضرت فرمود: «در آن صورت، تعداد بهشتیان، بسیار کم خواهد بود! به خدا قسم! علاوه بر آنان، گروه دیگری نیز وارد بهشتخواهند شد که به آنان «حقیه» (6) گفته میشود .» . پرسیدم: «آنان چه کسانی هستند؟» . فرمود: «گروهی که «علی» را دوست دارند و به خاطر محبتبه «علی» ، قسم میخورند، اما حق و فضیلت او را نمیدانند .» .
سپس مدتی ساکتشد، آن گاه فرمود: «نیز آمدهای تا از عقیدهی مفوضه بپرسی؟» . فرمود: «آنان، دروغ میگویند، بلکه دلهای ما، ظرف خواستخداوند است . هنگامی که او بخواهد، ما میخواهیم . خداوند، در قرآن میفرماید:
«و ما تشاءون الا ان یشاء الله» . (7) »
سپس پرده به حالت پیشین برگشت و دیگر من نتوانستم آن را بگشایم . در این حال، امام حسن عسکری علیه السلام به من فرمود: «دیگر چرا این جا نشستهای، در حالی که حجتخداوند و جانشین من، به پرسشهایت پاسخ داد؟» . (8)
منزل امام، زیر نظر مراقبان خلیفه و جاسوسان بود و نشستن بیش از آن مصلحت نبود .
در این حدیثشریف، امام مهدی علیه السلام در دامن پدر، در حالی که کودکی چهارساله بود و هنوز به مقام امامت نرسیده بودند و زندگی مخفی داشتند و جز در مقابل بعضی از خواص شیعه ظاهر نمیشدند، به دو مسئلهی مهم پاسخ میدهند . طبق این روایت، امام فرمودند که دایرهی رحمتخداوند را تنگ نگیرید . هرچند بهشت، در اصل، برای شیعیان است، ولی گروهی از غیر شیعیان که مغرض نیستند و حضرت علی علیه السلام را دوست دارند، به بهشت وارد خواهند شد .
نیز حضرت تفویض را باطل دانستند . در تفسیر آن، دو احتمال است: یکی این که خداوند، پس از خلقت انسان، او را به حال خود واگذار کرده و هیچ تصرفی در افعال اختیاری و طاعت و معصیت و سعادت و شقاوت او ندارد . در مقابل اینان، جبریه هستند که اختیار را از انسان نفی میکنند . به نظر اهل بیت علیهم السلام هر دو نظر (جبر و تفویض) باطل است، و از این رو، امام علیه السلام مفوضه را تکذیب کردند و فرمودند: «دلهای ما، ظرف خواستخداوند است و در محدودهی مشیت و ارادهی او، انسان میتواند فعل یا ترک را اختیار کند .» .
احتمال دیگر، تفویض ربوبیت جهان به ائمه علیهم السلام است . شیعیان غالی، معتقد بودند که ائمه علیهم السلام، پروردگار جهان هستندو آناناند که بر مردم روزی میدهند و زنده میکنند و میمیرانند و امام علیه السلام این عقیده را نفی کرده، میفرماید: «دلهای ما ائمه، ظرف خواستخداوند است و خواست ما، محدود و مقید به خواست او است و ما، مطیع او هستیم .» .
احتمال دوم، از آن جهت که مفوضه، در مقابل مقصره، (کسانی که مقام امام را از آن چه هست، پایینتر میدانند) قرار گرفته، صحیحتر است .
2.مرحوم صدوق، از شخصی به نام ابومحمد حسن بن علی بن وجناء نصیبی نقل میکند که:
در مسجد الحرام، در زیر ناودان طلا، در حال سجده بودم . پس از نماز عشا، در چهارمین روز پنجاه و چهارمین حجام، در حال آه و زاری بودم که شخصی مرا حرکت داد و گفت: «ای حسن بن وجنا نصیبی!» . من، برخاستم . دیدم، کنیزک زردرنگ و لاغر اندامی، در حدود چهل سال یا بیشتر، پیشاپیش من راه افتاد . من، چیزی از او نپرسیدم تا آن که مرا به خانهی حضرت خدیجه، صلوات الله علیها، آورد که در آن اتاقی بود که در آن، وسط دیوار بود و پلهای از چوب ساج داشت . کنیزک، بالا رفت . آن گاه صدایی برخاست و فرمود: «بیا بالا!» . من، بالا رفتم و مقابل در ایستادم .» . پس حضرت صاحب الزمان علیه السلام به من فرمود: «آیا فکر میکنی، احوال تو بر من مخفی است؟ به خدا قسم، هیچ گاه حج نیامدی، مگر آن که من همراه تو بودم .» . سپس یکایک اوقاتی که حجبه جا آورده بودم یا به کار دیگر مشغول بودم، برایام برشمرد .
من، از وحشت و تعجب، بی هوش شدم و افتادم . آن گاه، دستی را بر روی شانهی خود احساس کردم . برخاستم . به من فرمود: «ای حسن! در خانهی جعفر بن محمد [ ظاهرا، خانه امام صادق علیه السلام در مدینه ] بمان و در فکر غذا و آب و لباس مباش … .» .
سپس به من دفتری داد که در آن، دعای فرج و صلواتی بر آن جناب نوشته بود . فرمود: «این دعا را بخوان و این گونه نماز بخوان و این مطالب را جز به حق جویان از دوستان ما، نده . خداوند عزوجل، تو را موفق بدارد!» .
پرسیدم: «ای مولای من! آیا دیگر پس از این تو را نمیبینم؟» . فرمود: «هرگاه خداوند بخواهد .» .
حسن بن وجناء میگوید: از حجبرگشتم و در خانهی جعفر بن محمد علیه السلام ماندگار شدم و جز برای سه کار، بیرون نمیآمدم: برای تجدید وضو و خوابیدن و غذا خوردن .» .
پس هنگام غذا، وارد خانهام میشدم، ظرف چهارگوشهای پر از آب مییافتم که گردهی نانی بر بالای آن بود و هر غذایی که در طول روز، دوست داشتم، در آن جا وجود داشت . از آن میخوردم و همان، مرا کفایت میکرد . لباس تابستانی، در فصل تابستان، و لباس زمستانی، در فصل زمستان، برایام میآمد . و هرگاه (خانوادهام) برایام آب میآوردند، با آن، خانه را آب پاشی کرده و کوزه را خالی میکردم (; زیرا، آب داشتم .) یا هنگامی که غذا میآوردند، چون نیازی به آن نداشتم، آن را شبانه، صدقه میدادم تا راز کار مرا، همراهانام ندانند .» . (9)
از این واقعه استفاده میشود که امام علیه السلام از حال شیعیان خود، کاملا، خبر دارد، بلکه میفرماید: «من، در تمام سفرهای حج، همراه تو بودم .» . حضرت، با نشان دادن معجزهای در خانهی امام جعفر صادق علیه السلام - که ظاهرا در آن زمان، به صورت معبدی در آمده بود - صدق و صحت احساس و دریافت راوی (حسن بن وجناء) را تایید کرد و دعای فرج و صلوات مخصوص را به او تعلیم داد .
3.مرحوم صدوق، از ابوعبدالله بلخی نقل میکند که:
امام زمان علیه السلام بر جعفر کذاب، هنگامی که به ناحق، ادعای میراث امام حسن عسکری علیه السلام کرد، از مکان مجهولی ظاهر شد و فرمود: «ای جعفر! چرا میخواهی حق مرا ببری؟ !» . جعفر متحیر و مبهوت ماند . آن گاه حضرت غایب شد . جعفر، پس از آن، هر چه در میان مردم گشت، آن حضرت را نیافت تا آن که مادر امام حسن عسکری علیه السلام معروف به جده از دنیا رفت . او وصیت کرد، در همان خانهی امام حسن علیه السلام دفن شود . جعفر، مانع شد و گفت: «نباید در این خانه دفن شود .» . این جا نیز حضرت بر او ظاهر شد و فرمود: «ای جعفر! آیا این خانهی تو است؟» . سپس حضرت غایب گشت و دیگر دیده نشد . (10)
میدانیم با وجود فرزند (طبقهی اول)، ارث، به برادر (طبقهی دوم) نمیرسد . جعفر، مدعی بود از آن جا که امام حسن عسکری علیه السلام فرزند ندارد، او، وارث امام علیه السلام است و اجازه نمیدهد کسی در خانهی امام دفن شود . حضرت، با ظهور خود، ادعای او را باطل ساخت .
4.مرحوم صدوق، بدون واسطه، از ابوالادیان نقل میکند که:
من، خدمتگزار امام حسن عسکری علیه السلام بودم و نامههای حضرت را به شهرهای اطراف میبردم . در بیماری وفات آن حضرت، بر وی وارد شدم . نامههایی نوشتند و به من دادند و فرمودند: «آنها را به مدائن ببر . چهارده روز، غیبت تو طول خواهد کشید . روز پانزدهم، وقتی وارد سامرا شدی، صدای نالهی عزا را از خانه من خواهی شنید و بدن مرا برای غسل دادن بر روی مغسل میبینی .» .
ابوالادیان میگوید: پرسیدم: «ای آقای من! در آن صورت، پس از شما، چه کسی امام خواهد بود؟» . فرمود: «کسی که جواب نامهها را از تو بخواهد، او، جانشین من خواهد بود .» . عرض کردم: «علامت دیگری بیفزایید!» . فرمود: «کسی که بر من نماز بخواند، او، جانشین من است .» . عرض کردم: «علامت دیگری بیفزایید!» . فرمود: «کسی که بگوید در کیسهها چیست، او، جانشین من است .»
در این جا، هیبتحضرت، نگذاشتبپرسم: «منظور از کیسهها چیست؟» .
ابوالادیان میگوید: «نامهها را به مدائن بردم و جواب هایش را گرفتم . همان گونه که امام فرموده بود، روز پانزدهم، به سامرا برگشتم و دیدم از خانهی امام علیه السلام صدای ناله و شیون بلند است و بدن آن حضرت، بر روی مغتسل قرار دارد و «جعفر بن علی برادرش» ، (فرزند امام علی النقی علیه السلام) در کنار در منزل نشسته و شیعیان، دسته دسته، بر وفات برادرش، به او تسلیت میدهند و به جهت رسیدن او به مقام امامت، تبریک میگویند .» . با خود گفتم: «اگر این شخص امام باشد، دیگر امامتشیعه، باطل شده است; زیرا، من، سابقا، او را با کارهای خلافی، چون شرب خمر و گوی بازی و طنبورنوازی میشناختم . با این حال، جلو رفتم و تسلیت و تهنیت گفتم . او، از من، چیزی نخواست . در این هنگام، عقید (غلام حضرت) نزد جعفر آمد و گفت: “آقای من! برادرتان کفن شده است . برخیز و بر وی نماز بخوان! ” . جعفر و شیعیانی که اطرافاش بودند، حرکت کردند، در حالی که پیشاپیش آنان، دو نفر از ماموران دولتبنی عباس، به نام سمان و حسن بن علی (معروف به سلمه از یاران معتصم عباسی) بودند .
هنگامی که به خانهی امام رسیدیم، دیدم، امام علیه السلام کفن شده، روی تخت قرار گرفته است . جعفر، جلو رفت تا بر برادرش نماز بخواند . همین که خواست تکبیر بگوید، کودکی گندم گون و پیچیده موی و گشاده دندان، بیرون آمد و عبای جعفر را کشید و گفت: ” ای عمو! عقب بیا که من، برای نماز بر پدرم، سزاوارترم . ” جعفر، عقب آمد، در حالی که رنگاش پریده و زرد شده بود . کودک، جلو رفت و بر حضرت نماز خواند . آن گاه حضرت امام حسن عسکری علیه السلام را در کنار پدربزگوارش دفن کردند .» .
ابوالادیان میگوید: همان کودک، به من فرمود: “ای بصری! جواب نامههایی که به همراه داری، به من بده . ” . من نیز پاسخها را به او دادم و با خود گفتم: “این، دو نشانه از علائم امامت که امام حسن عسکری علیه السلام به من فرموده بود . فقط، نشانهی سوم باقی ماند . ” .
آن گاه به سوی جعفر بن علی رفتم . دیدم، ناراحت است و آه میکشد . یکی از شیعیان، به نام حاجز وشاء برای آن که حجت را بر او تمام کند، از وی پرسید: «این کودک چه کسی بود؟» . جعفر گفت: «به خدا قسم! تا کنون او را ندیده و نشناسم .» .
ابوالادیان میگوید: «در همین حال که نشسته بودیم، جماعتی از قم رسیدند و خواستند خدمت امام حسن عسکری علیه السلام برسند، وقتی از وفات حضرت آگاه شدند، پرسیدند: “به چه کسی تسلیتبگوییم؟ ” . آنان را به جعفر بن علی معرفی کردند . آنان، خدمت جعفر رسیدند و به او سلام کردند و تسلیت گفتند و افزودند: «همراه ما، نامهها و اموالی است که باید بگویی از چه کسانی و چه قدر است تا بتوانیم آن را تحویل شما دهیم . ” .
جعفر، ناراحتشد و در حالی که لباساش را تکان میداد، برخاست و گفت: “شما، از ما، علم غیب میخواهید” .
پس از رفتن جعفر، در حالی که این گروه متحیر بودند، خادمی از درون خانهی امام بیرون آمده و نام یکایک صاحبان نامهها و اموال را به ایشان گفت و افزود: “همراه شما، نامههای فلانی و فلانی و کیسهای است که در آن هزار دینار سالم و ده دینار تقلبی وجود دارد . ” شیعیان قم نیز نامهها و اموال را به آن خادم تحویل دادند و گفتند: “آن کس که تو را برای این کار فرستاده، همان، امام است . “
جعفر، پس از این حادثه، نزد خلیفه (معتمد عباسی) آمد و آن را نقل کرد . معتمد نیز ماموران خود را برای تفتیش، به خانهی امام علیه السلام فرستاد . آنان، صقیل کمال الدین (کنیز حضرت) را دستگیر کردند و آن کودک را از وی درخواست کردند . کنیز، با زیرکی، ادعا کرد، حامله است تا مسئلهی کودک را بپوشاند و دستگاه خلافت را، به انتظار تولد کودک بنشاند .
آنان نیز ساده لوحانه، کنیز را به قاضی ابی الشوارب سپردند، ولی مرگ عبیدالله بن خاقان (وزیر مقتدر عباسی) آنان را غافلگیر کرد و رشتهی کارهایشان به هم ریخت . از طرفی، قیام بردگان زنگی، در بصره، چنان آنان را سرگرم ساخت که از آن کنیز غافل شدند و او توانستبه سلامت از نزد ایشان به منزل امام بازگردد .» . (11)
در این جریان، امام علیه السلام با حضور به جنازهی پدر و نماز خواندن بر او و در خواست جواب نامهها از ابوالادیان و معرفی صاحبان نامهها به اهل قم و مقدار موجودی کیسهها، حجتخداوند را معرفی و مدعی امامت را رسوا کرد . حضرت، با این که در شرایط تقیه و استتار بودند، خدا جویان و حق طلبان را هدایت فرمودند .
پي نوشت :
1.منتخب الاثر، ص 336 به نقل از ینابیع المودة .) مضمون این روایت، به روشها و طرق مختلف، از ائمهی اطهار علیهم السلام رسیده است .
2.گاهی گفته میشود: «یکی از فوائد وجود امام، وساطت در فیض است .» . اگر منظور از آن، همان علت غایی یا وساطت در فیوضات معنوی و تشریعی باشد، مورد قبول است، ولی اگر وساطت در ربوبیت جهان و علیت فاعلی آن باشد، مورد قبول متکلمان شیعه نیستیا مورد نقد و اشکال است . از این جهت، ما، از ذکر این عنوان، خودداری کردیم . البته توضیح کامل بحث علت غایی بودن حضرات معصومین علیهم السلام نیاز به مجال واسع دیگری دارد .
3.بحارالانوار، ج 51، ص 29 از کتاب الغیبة سید علی بن عبدالحمید .) نظیر این روایت، در همان جلد، ص 29 و 30 نیز آمده است .
4.این که خداوند به واسطهی حضرت مهدی علیه السلام عرب را هدایت میکند، منافاتی با هدایت جهانی آن حضرت ندارد . شاید تاکید بر هدایت عرب، از جهتبلند پروازی و تعصب خاص این نژاد است .
5.منظور از مدرک معتبر، اصطلاح فقهی آن، یعنی حدیث صحیح یا موثق نیست، بلکه مراد، آن است که حدیثیا داستان، در کتب معتبر اصلی شیعه، آمده باشد و سلسله سند متصل یا مرسل، به علمای معتبر شیعه و در نهایتبه معصوم علیه السلام منتهی شود .
6.مرحوم مجلسی، در بحار، ج 52، ص 50، میگوید: «مراد از حقیه، مستضعفان از اهل سنت، ضعفای شیعه یا هر دو گروهاند .» .
7.دهر: 30 .
8.الغیبة، شیخ طوسی، ص 246 .
9.کمال الدین، ج 2، ص 443 .
10.کمال الدین، ج 2، ص 442 . این داستان، از هدایتهای تشریعی قسم نخست است .
11.کمال الدین، صدوق، ج 2، ص 475 .
منبع: فصلنامه انتظار
صفحات: 1· 2