قامت مرتضی
آحاد ملک چو سجده بر آدم کرد
بر نام علی و شوکت خاتم کرد
در روز غدیر خم نه تنها آدم
بر قامت مرتضی فلک سر خم کرد
آحاد ملک چو سجده بر آدم کرد
بر نام علی و شوکت خاتم کرد
در روز غدیر خم نه تنها آدم
بر قامت مرتضی فلک سر خم کرد
ولایت پدرانه ی امام
بسیاری از ما این حدیث رسول خدا (ص) را شنیده ایم که فرمود: « ان وعلی ابواه هذه الامه؛(1) من و علی پدران این امت هستیم. » براستی چرا پیامبر(ص) خود و حضرت علی(ع) را به پدر تشبیه کرد؟ آیا بعد عاطفی مد نظر بوده؟ یا بخاطر اینکه در مصالح ما حق تصمیم گیری و سرپرستی دارند؟
یکی از واژگانی که در این مسیر به ما کمک می کند واژه «ولی» است. “ولی” در لغت به معنای سرپرست است و والدین کسانی هستند که سرپرستی فرزندان را به عهده دارند. اگر به مفهوم ولایت، نظر بیندازیم امام به عنوان “ولی” باید قادر باشد هم به جامعه، نگاه کلان داشته باشد و هم برای هر فرد با توجه به استعداد و ظرفیتش، هدایت گری نماید تا بتواند در جایگاه پدر معرفی شود. پدری که غافل از حال درونی فرزند نبوده، ظرفیت ها و استعدادهایش را می داند و با توجه به آنها، مصالح و آینده ی فرزندش را برنامه ریزی می کند. اما آیا امام در همه لحظات زندگی، اعم از خوب و بد در کنارمان هست، تا بتوان نسبت به او احساس پدر واقعی را داشت؟
در پاسخ باید گفت: انسان دارای دو بعد روحی و جسمی است. بعد جسمانی دارای قالب بوده و در همه ی انسان ها از جمله امام شرایط یکسانی را دنبال می کند اما بعد روحانی انسان، قابلیت رشد و وسعت یافتن، تا مراتب بالایی را دارد مانند قدرت های برخی پیامبران(2) یا برخی از اولیای الهی.
برای انجام وظایف پدر معنوی لازم است که امام بتواند برای هدایت میلیاردها انسان همزمان با تصرف در امور جاری عالم هستی مصالح انسان ها را اجرا کند بدون اینکه اجرای این برنامه ها با هم تعارض داشته باشند.
در همین باره خوب است بدانیم سراسر عالم وجود که آفرینش خداست، نوریست که در قالب تاریک امکان، ریخته شده. این نور مطلق، که آغاز آفرینش و اول خلق خدا است، همان حقیقت نوری محمد(ص) و علی (ع) است، پیامبر (ص) فرمود: «اول ما خلق الله نوری» نخستین، آفریده خدا نور من است. »(3)
پس معلوم است که خلقت آن ها، خلقتی ویژه است که مایه ی چنین قدرتی است. و آن همان خلقت نوری آنهاست.
برای روشن شدن این مطلب سالنی تاریک را، با عده ای از جمعیت منتظر، برای مشاهده ی نمایش در نظر بگیرید. وقتی که صحنه با نور، روشن شد، علاوه بر اینکه صحنه ی نمایش، در چشم همه ی افراد حاضر، نقش می بندد و همه، همزمان می توانند، یک نسخه از این نمایش را، در چشم خود داشته و ببینند، تمام سالن از نور بهره برده و روشنی می گیرد. این سالن عرصه ی خلقت است. و این نور، نور خداست. وجود نور خدا، به امام این امکان را می دهد که علاوه بر اینکه در زندگی همه حضور داشته باشد، همه هستی در نگاه کلان نیز از او بهره ببرند بدون اینکه هیچ کدام از این بهره بردن ها با هم تداخل یا تزاحمی داشته باشند.
اما شاید بپرسید چگونه امکان دارد این همه وسعت روحی در قالب جسمی محدوده جا بگیرد برای جواب این سئوال به این روایت توجه کنید:
عبدالله دیصانی از هشام پرسید: تو پروردگاری داری؟ گفت: آری گفت: او قادر است؟ گفت: آری قادر و هم قاهر است گفت: می تواند تمام جهان را در تخم مرغی بگنجاند که نه تخم مرغ بزرگ شود و نه جهان کوچک؟ هشام گفت: مهلتم بده. هشام خدمت امام صادق(ع) رسید و عرض کرد: یابن رسول الله عبدالله دیصانی از من سؤالی کرده که در آن تکیه گاهی جز خدا و شما نباشد. حضرت فرمود: ای هشام چند حس داری؟ گفت: پنج حس، فرمود: کدام یک کوچکتر است! گفت باصره (یعنی چشم). فرمود: اندازه عضوی که در چشم می بینند چه قدر است؟ گفت اندازه یک عدس یا کوچکتر از آن پس فرمود: ای هشام به پیش رو و بالای سرت بنگر و بگو چه می بینی؟ گفت: آسمان و زمین و خانه ها و کاخ ها و بیابان ها و کوه ها و نهرها می بینم. امام (ع) فرمود آنکه توانست آنچه را تو می بینی در یک عدس یا کوچکتر از عدس در آورد می تواند جهان را، در تخم مرغ در آورد بی آنکه جهان کوچک و تخم مرغ بزرگ شود. (4)
نکته ی دیگری که در تمثیل امام به پدر نهفته شاید به این دلیل این باشد که خانواده خود را از هم می دانند، برای همین در انجام وظایفشان نسبت به همدیگر حس دلسوزی هم دارند، حسی که برایش اجر و مزدی نمی طلبند و فقط به این راضی هستند که با محبت پشت و پناه یکدیگرند، درست همین اجری که پیامبر از مسلمانان خواسته بود. اطاعت، بی محبت دوامی ندارد و در جایی به خستگی خواهد رسید فقط همین اطاعت همراه با عشق است که انسان را در راه مستقیم استوار نگه می دارد پس محبت و مودت است که مطیع و اطاعت شونده را چون خانواده، کنار هم نگه می دارد تا فرزندان بدون خستگی و دلزدگی از دین اطاعت کرده و به نتیجه ی مطلوب در تربیت برسند.
محبت به امام باعث می شود که چشم دل، به روی امام باز شود و امام در قلب هر فرد حضور ملموس داشته باشد. همین امر باعث می شود که حقیقت اسماء الهی برای هر کسی به صورت جداگانه تجلی کند و برنامه ای خاص برای تربیت او اجرا می شود بدون اینکه استفاده ی هر کس از این برنامه ها با دیگری تداخل و مزاحمتی داشته باشد.
در چنین تربیتی چشم دل، مطالبی فرا می گیرد که در هیچ دانشگاه و کتابی نمی تواند به آن برسد. گوش، علمی را می شنود که برای هدایت به آن نیاز دارد و چشم هر چه می بیند عبرت است و این گونه است که امام، جانشین خدا، در هدایت و تربیت است.
در مراحل تربیت نیز، برای اینکه انسان، فرصت تربیت و جبران اشتباه، استغفار و توبه را داشته باشد، باید با جانشین خدا مرتبط باشد تا در خانواده ی بزرگ دینی، مراتب رشد را طی کند. بنابراین انسان از دایره ولایت و سرپرستی پدرانه امام خارج نمی شود، و می تواند مطمئن باشد که امام سخنش را می شنود و همه جا حضور دارد و برای همه چون پدر، بلکه بالاتر از پدر است.
پی نوشت ها :
1. جامع احادیث الشیعه، ج 22، ص 736.
2. حضرت سلیمان حضرت عیسی و حضرت موسی و…
3. اصول الکافی، ترجمه کمره ای، ج 3: 666.
4. همان، ج 1، ص 102.
منبع :نشریه دوماهنامه امان، شماره 42.
احترام به پدر و مادر از ديدگاه قرآن
پدر و مادر به عنوان دو انسان فداكار و زحمتكش كه تمام بار مسئوليت هاى مربوط به تربيت فرزند را بر دوش دارند، در نزد خداوند از جايگاه منحصر به فردى برخوردار هستند به طورى كه در چندين آيه قرآن كريم، بر لزوم اطاعت و تكريم آنها فرمان داده شده است و ذات بارى تعالى نام آنان را در رديف نام خود قرار داده و بر رعايت مقام و منزلت آنها تأكيد نموده است. در مقاله حاضر نويسنده ضمن تشريح موضوع احترام، به پاره اى از تأكيدات قرآن درخصوص ضرورت تكريم پاسداشت مقام پدر و مادر اشاره كرده است كه اينك با هم آن را از نظر مى گذرانيم.
جايگاه احترام در جامعه و رفتارهاى انسانى
احترام در حوزه كنش هاى ارتباطى از جايگاه خاصى برخوردار است. اصولا انسان هاى بى احترام نمى توانند اجتماعى را تشكيل دهند. از اين رو احترام متقابل به عنوان عنصر و مولفه اصلى در ايجاد جامعه داراى جايگاه و اهميت خاصى است. باحفظ حريم ها و حرمت هاست كه زمينه تعامل سازنده و مثبت ميان دو شخص فراهم مى شود. به هر حال دو شخص، شخصيت ها و انديشه ها و خواسته ها و منافع و نيازهاى مستقل و جداگانه اى دارند و گاه اين تفاوت ها خود عامل مهمى براى اختلاف و جدايى است. از اين رو برخى از انديشمندان چون استاد مرتضى مطهرى بر اين باور هستند كه اصل، در ميان انسان اختلاف است و تنها با بهره گيرى از اصولى انسانى مى توان آن را به اتحاد تبديل كرد.
علامه طباطبايى خاستگاه و ريشه آن را در اصل استخدام مى داند و بر اين نكته تأكيد مى ورزد كه استخدام، خود عاملى مهم در ايجاد اختلافات و هم چنين ايجاد و پديدارى جوامع است. به اين معنا كه دو شخص با دو شخصيت مستقل و متفاوت با يك ديگر، اختلاف طبيعى دارند ولى از آن جايى كه مى كوشند منافع خود را كه به تنهايى قابل دست يابى نيست با استخدام و بهره گيرى از ديگرى برآورده سازند و لذا با دست كشيدن از برخى خواسته هاى كوچك تر و ريزتر و كوتاه آمدن از برخى ديگر، اجتماع را تشكيل مى دهند تا با بهره گيرى و استخدام ديگرى به خواسته ها و منافع بزرگ ترى دست يابند. البته استخدام و ايجاد اجتماع، پيامدهاى نابهنجار و تضادهايى را به همراه دارد كه گاه به تنازع و حتى درگيرى هاى خشونت آميز مى انجامد. از اين روست كه قانون براى جلوگيرى از افزايش اختلافات و تنازع به وجود آمد.
صفحات: 1· 2