کلام مصلح
كلام مصلح، منشور اصلاحات فرهنگى
اراده، آگاهى و اختيار، اساس پذيرشها و تعهدات انسانى، و فرهنگ، مولود و دامنه بروز آن در ميان جوامع مىباشد، [1]كه در شكل گيرى، تكامل و تعالي اجتماع مهمترين نقش را ايفا مىكند. به طورى كه تحولات و اصلاحات سرنوشت ساز، عموما ميراث رويكردهاى عظيم فرهنگى در مقياسى وسيع بوده، كه با بعثت و ظهور مصلحانى راستين و در راس آنان انبياء عظام صورت پذيرفته است.
اما بقاء و دوام اين اصلاحات همواره مشروط به تحقق دو شرط اساسى بوده است.
1- پويايى و كمال جويى رويكرد نوين، تا بتواند دستاوردها و ارزشهاى خود را منطبق با زمان به نسل جديد انتقال دهد و مريدان و حافظانى جوان تربيت كند.
2- پذيرا شدن نسل جديد و اصرار بر حفظ ميراث گذشته و قابليت و توفيق بهرهمندى از سامانهاى امروزى در همه ابعاد.
كه اين خود مرهون انتقال صحيح ثمره تغييرات از نسل تحول يافته است كه هر چه دست نخوردهتر به جمع وارث تحويل دهد. بىترديد، تحقق شرايط فوق نتيجه فرهنگى است كه در تكوين انقلاب نقش داشته و بر ساختار نوين تأثير گذار بوده است. پس شرط دوام اصلاحات، تئوريزه شدن فرهنگ انقلاب براى آيندگان است.
اگر فرهنگ - دامنه بروز اراده و آگاهى انسان - را موجودى زنده و فعال، با قابليت رشد بدانيم و آنرا مايه حيات و حيثيت جوامع انسانى برشماريم، حفظ اين موجود، مربيان و دايههايى دلسوز و دانا و خلاقى را مىطلبد تا با شناخت كافى، ضمن حفظ سلامت و طراوت آن، زمينه رشد و پويش آن را فراهم نمايند و او را از آفات و آلام احتمالى دور سازند. از اين روست كه مربيان برجسته بشرى از انبياء بزرگ تا رادمردان الهام يافته از آنان، همواره بيشترين تأمل و اصرار را بر راهبرى فكرى و تصحيح فرهنگ امتهاى خويش داشتهاند، همانگونه كه كتب آسمانى و آثار فرهنگى هر دوران با همين هدف تنظيم و تبيين گرديده است. و مهم آنكه اين مصلحان فرهنگ ساز تنها به تكوين يك پيكر فرهنگى دل خوش نداشته بلكه همت والاى خويش را تا سر حد جان نثارى و شهادت بر سلامتى و پرورش جزء جزء آن فرهنگ صحيح و الهى مصروف داشتهاند. اميرمؤمنان حضرت على (علیه السلام) كه خود از بزرگترين پرچمداران فرهنگ ساز بشرى است، تأثيرات رسالت عظيم رسول گرامى(صلی الله علیه و آله و سلم) اسلام را اين گونه ارزيابى مىفرمايند كه:« ارسال سلسله رسولان الهى به حضرتمحمد(صلی الله علیه و آله و سلم) رسيد،… در حالى كه جهان عصر بعثت گرفتار مليتهاى پراكنده و خواستههاي گوناگون بود و خداوند به وسيله رسول اكرم (ص) آنها را از ضلالت و گمراهى رهانيده و از جهالت و نادانى نجاتداد.» [2]
اين هدف والا - تغييرات و اصلاحات فرهنگى - در قيام جهانى و خونين سيدالشهدا حسينبنعلى (علیهما السلام) نيز از اولين روزهاى قيام تا آخرين مرحله تكميلي به اسارت بزرگ بانوى كربلا حضرت زينبكبرى (سلام الله علیها) انجاميد، يعنى از اولين فرياد حسينى تا آخرين خطبه زينبى موج مىزند. « وَ بَذَلَ مَهَجَتهُ فيك لِيَستَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالة و حَيْرةَ الضَلالَة» [3] « خدايا حسين (علیه السلام) خون دل خود را در راه تو نثار كرد تا بندگانت را از نادانى و حيرت و سرگردانى نجات بخشد.»
اين جديت وافر، اين اخلاص كامل و اين اهتمامِ قابل،انگيزهاى جز عظمت موضوع و تعهد اين بزرگان در قبال عهد اوليه با حضرت حق و پيوندى كه با امتهاى خويش داشتهاند ندارد. خداوند نيز در قرآن كريم از اين تعهد و پيامبران الهى و وارثان آنان ياد مىكند. « و اذ اخذنن النبيين ميثاقهم و منك و من نوح و ابراهيم و موسى و عيسى ابن مريم و اخذنا منهم ميثاقا غليظا» [4]
آرى انسانهاى فرهيخته و استواران ميدان علم و عمل و مصلحان پا در ركاب تاريخ نيز كه همان وارثان راستين پيامبران الهىاند بر سر عهد خود صادق ماندند و همت و توان خويش را در قالب قيام ظاهرى يا تلاش مخفى در طبق اخلاص گذاردند. « مِنَ المؤمنينَ ِرجالٌ صََدَقوا ما عاهَدُوا اللَّه عَليه فَمِنهم مَن قَضى نَحْبه و مِنهم مَن يَنتَظر و ما بدّلوا تبديلا» [5]
انقلاب كبير اسلامى كه بيشترين تحول را در عرصه انديشه، ايمان و اخلاق مردم بر جاى گذارد، چنان دشمنان را مات و مبهوت در تشخيص عوامل ظهورش، به ريشه يابى و گمانه زنى واداشته بود كه سالها سر در گم سرگردان با حمله نظامى، تحريم اقتصادى، ترورها و تبليغات ياس آور، سعى جدى در دور كردن مردم از انقلاب و مأيوس نمودن آنها از ثمراتش داشتند. لكن تيزبينى رهبران و بيدارى و ايمانمردم، وحدت و عشق ميان امام و امت، باطلالسحر پيشگوئيها و شيطنتهاى آنان شد.
در اين ميان عرصهاى كه به جولان دشمن تا حدى پاسخ نسبى داد، عرصه فرهنگ بود كه با فرمول قديمى و كيد كهنه استعمار به عقبه فرهنگى و اخلاقى مردم يورش برده و با سست نمودن پايههاى ارزشى و بنيانهاى معنوى و تكيهگاههاى رفتارى آنان، زمينه را براى بروز بعضى از پذيرشها به ويژه در نسل جوان فراهم آورد. خمينى كبير(رحمت الله علیه ) كه نقد عمر بر سر آزادى و عظمت اسلام و مسلمين گذارد، سر لوحه قيام خويش را « اصلاحات فرهنگى»، «آزادى انديشه» و « تعالى بينش» مردم قرار داد، بنيان و بناى نظام جمهورى اسلامى را كه ثمره همه تلاشهايش بود بر فرهنگ غنى و اصلاح گرايانه اسلام ناب محمدى (صلی الله علیه و آله و سلم) نهاد و تا آخر بر آن پاى فشرد. او فرهنگ را مبدا همه خوشبختىها و بدبختىهاى ملت [6]مىدانست و صلاح و فساد ملت و كشور را برخاسته از صلاح و فساد فرهنگ بر مىشمرد. فرهنگ شاهنشاهى را سراسر وابسته و استعمارى ديد و با تمام وجود با آن مقابله كرد و مردم را نسبت به مظاهر اين تمدن قهقرايى آگاهى بخشيد.
و امروز امام المسلمين، خامنهاى كبير (مد ظله العالی)، مصلحى ديگر از تبار انبياء، بر آن ميثاق ايستاده و عهد ديرين اسلاف را برمى خواند و از سر تكليف، امت خداجوى را بر طريق هدايت دعوت مىكند. مدار و محور امامت آن راد مرد الهى نيز تثبيت همان فرهنگ و مقابله همه جانبه با فرهنگهاى الحادى و كفر آميز بشرى است. رهبرىِ نبوىِ او گرچه بر ابعاد گوناگون فقهى، سياسى، تربيتى، اقتصادى، نظامى و همه امور مسلمين نظارت دارد، اما آنچه بيش از هر امر بر تارك زعامتش مىدرخشد، توصيهها، تأكيدات و فرامين ارزشمند و در يك كلام ولايت مقتدرانه آن حضرت بر فرهنگ عمومى جامعه و حاكميت ارزشهاى اسلامى بر زندگى فردى و اجتماعى امت است.
صفحات: 1· 2