یا ایها القریب
خلیفه خدا، وارث زمين
ذات اقدس اله، انسان را براى خليفه شدن آفريد و قرآن نيز او را به عنوان خليفه معرفى كرده است. كسى كه كج راهه مىرود، اصلا توفيق چنين خلافتبه معناى خاص را ندارد. كسى كه در مسير مستقيم حركت مىكند، به نوبه خود از خلافت طرفى مىبندد. انسان وارسته سهمى از خلافت الهى دارد تا برسد به آن ولى خدا كه مظهر اسم اعظم است. وجود مبارك امام عصر، ارواحنافداه ، براى آن حقيقتى است كه جهان بشريت در انتظار او به سر مىبرد و آن حقيقت اين است كه شجره شيرين خلقت ثمر بدهد; زيرا تاكنون اين درخت آفرينش آنطور كه بايد ميوه نداده است.
انسانى كه براى آن آفريده شده تا به لقاى الهى بار يابد، حداقلش آن است كه به لحاظ اجتماعى جامعه او جامعهاى باشد كه تمدن او عين تدين اوست.و به لحاظ فردى عالم عادل باشد. اين كه در سوره مباركه حديد هدف انبياء را گسترش عدل دانست هدف متوسط است نه هدف نهايى. آدم خوب شدن، ظالم نبودن، چيز فهميدن، عادل بودن، بين راه است، نه پايان راه. پايان راه وقتى است كه انسان به لقاى الهى بار يابد; بگويد من آن نيستم كه نديده بپرستم. پايان راه آن است كه انسان، همچون على بن ابيطالب، عليهالسلام، بگويد، من آن نيستم كه فقط به فهميدن اكتفا كنم، من آنم كه به يافتن علاقهمند است.
خدا را نه با فكر متكلم مىتوان شناخت و نه با فكر حكيم، آنچه كه در اذهان ماست مفهومى بيش نيست و خدا مصداق است و مفهوم نيست.
انبياء آمدهاند تا آنچه را خودشان مىبينند به ما نشان بدهند. و اگر كسى، گوشهاى از آن جمال و جلال را ديد، از دنيا به همان بيانى تعبير مىكند كه وجود مبارك اميرالمؤمنين تعبير كرد.
حضرت فرمود: اين حكومت و خلافتبا همه زرق و برق نزد من، همان آب بينى بز «عفطة عنز» است. (1) حشرات تمام تلاش و كوشششان آن است كه در كنار اين آب بينى «عفطة» گرد بيايند; چون نه از زشتى آن باخبرند و نه مىدانند آن «عفطة» چه آثار سوئى دارد و نه از زيبايى رياحين مستحضرند.
حضرت، مقامى را ديده بود و مارا هم به ديدن آن فرا مىخواند، براى ديدن آن مقام حداقلش آن است كه ما آدم عالم عادل باشيم تا بتوانيم راه را طى كرده و آن مقام را ببينيم.
صفحات: 1· 2