دعا برای بقای ایمان مهم تــــــــر.....
غنچه گل یاس
بوستان عصمت نبوی چشم به راه شکفتن غنچه دیگری است بر شاخه گل یاس؛ همان یاسی که بر دامانش کوثر عصمت جاری است و بر شاخسارش گلهای امامت هویدا. اگرچه پیامبر در مدینه حضور ندارند، امّا برای آمدن این میهمان لحظه شماری میکنند. چشمها در انتظارند و ملایک جای جای خانه به خدمت ایستاده اند. بوی عطری بهشتی در فضای خانه زهرا میپیچد و زینب دختر علی بن ابیطالب، علیه السّلام، بانویی از جنس نور و زاده فاطمه زهرا علیهاالسلام ، چشم به دنیا میگشاید و عالم را به حضورش نوری تازه میبخشد. میلاد این نور تابان، گل خوشبویِ خاندان عصمت بر شیعیان و شیفتگان آن بانوی بزرگ مبارک باد.
بشارت ولادت
جناب سلمان خبر ولادت نورسیده مولا علی بن ابیطالب علیه السلام ، را به پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم ، میرساند و در انتظار میماند تا شادی و شعف این بشارت را در چهره ایشان ببیند. امّا اشک مجال شادی به چشمان پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم نمیدهد و در پاسخ حیرت سلمان، پیامبر به مصیبتهایی اشاره میکند که آن کودک شیرین و نو رسیده باید در آینده تحمّل کند. میلاد مبارک و خجسته او آغاز راه صبوری بود و زینب علیهاالسلام ، اسوه صبر الهی و بانوی بردباری و رضا، آمده بود تا از همان کودکی دشواری را تحمّل کند و دلش را از صبر و تحمل لبریز سازد.
نامی از آسمان
در خانه نورانی و آسمانی مولا علی علیهالسلام شادیِ آمدنِ نورسیدهای برپاست. حضرت فاطمه علیهاالسلام ، نوزاد را در آغوش مولا نهاده، از او میخواهد اکنون که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در مدینه حضور ندارند، ایشان نامی برای کودک برگزیند. امام علی علیه السلام ، میفرمایند: «من بر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ، در نامگذاری او پیشی نمیگیرم». چند روزی از تولد نوزاد میگذرد تا آنکه پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم ، به مدینه بازگشته و چون همیشه، ابتدا به خانه دردانهاش فاطمه زهرا علیهاالسلام ، وارد شدند. اندکی بعد نوزاد در آغوش جدّش آرام خفته است و چشمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر آسمان است. فرشته مقرب خدا، جبرئیلِ امین، نازل میشود. سلام و تهنیت خدا را میرساند و میفرماید: «نام این مولود را زینب بنه که این نام را خدا در لوح محفوظ نوشته است». وصیت فراموش شده
چند روزی از تولد خجسته ات میگذرد. اینک تو در آغوش گرم پر مهر پیامبر آرام خفته ای. جبرئیل امین نام زینب را برایت از سوی خدا تحفه آورده است. در آمدنت خدا نیز تهنیت میگوید. چقدر پیامبر تو را دوست میدارد و به تو مهر میورزد: تو را به سینه میچسباند؛ چشمانت را میبوسد؛ تو را میبوید و سفارش میکند به همه امّت که حرمت این دختر را پاس بدارند. علاقه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به تو وصفناشدنی است. تو زینب دردانه و عزیز دل رسول خدایی؛ هرچند جاهلان و کوردلان و کوته فکران امّت حرمت تو را پاس نداشتند و سفارش پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم را به فراموشی سپردند.
صفحات: 1· 2
به سوي دريا
وصيتنامه خواندني جوان هيجدهساله
احسان در وصيتنامه خواندني خود كه با «الهي و ربي من لي غيرك» شروع كرده و سه ماه پيش از شهادت در خاك عراق و در جريان عمليات نفوذي فتح يك نوشته، شكوه ميكند كه دوري خدا امانش را بريده و چنين ما را به ميهماني نور برده است: «… خدايا خودت ميداني كه مدتهاي زيادي است كه در پي تو هستم در اين مدت مصيبتها ديدم
نسخة ديگري از كربلا بود، جنگي كه بر ما گذشت. هر چند كربلاي سال 61 هجري تكرار نشدني نيست كه حسين فرمود: «اصحاب من بينظيرند»؛ اما دفاعمقدس ما راهنماي خوبي براي شناساندن آن حادثة ماندگار است.
اين روزها كه هر دل عاشقي با رشتههايي از احساس و محبت با كربلا پيوند خورده، بيش از هميشه آن منظومه پر از زيبايي و خلاصه همه خوبيها را مرور ميكند كه حقيقت كربلا و حسين و عاشورا چه بود؟ باب سخن در اين سرچشمه نور همواره باز است و تا آدمي بر روي زمين است سخن كربلا تازه است. بلكه هر روز تازهتر ميشود و مگر تعجبي دارد كه وقتي اهل آسمانها و ملائك مقرب در مقابل عظمت اين حادثه و رزمندگان دلداده آن هر لحظه در وصف حال و تكريم هستند زمينيان از آن غافل نباشند. كربلا و آن ديار با صفاي امام و شهدا هزار و يك نكته عجيب دارد. يكي از آنها دلدادگي و ماندن به پاي حسين و پشتكردن به آنچه غير حسين(ع) است.
جنگي كه بر ما گذشت در هزار و يك جلوه نسخه ديگري از كربلا بود. اينجا هم نوجواناني بودند كه از همه چيز خود براي زمين نماندن سخن امام گذشتند. آمده بودند كه تا آخر بمانند و بهراحتي از شهادت و جراحت و اسارت و هرچه كه پيش آيد استقبال كنند. تكتيرانداز و آرپيجيزن و زرهي و تخريبچي و خلبان و لودرچي و… همه با همين حال، روزها را در جبهه به شب رساندند.
حكايت اين بار حكايت دو تخريبچي از جان گذشته است كه يكي از والفجر مقدماتي به تخريب آمد و آن يكي از والفجرسه ولي هر دو با هم از زمين به آسمانها رفتند. اصلاً تخريب از اين حادثهها زياد داشت كه چند نفر با هم پودر ميشدند و جنازه آنها را در يك بقچه جا دهند.
«داود پاكنژاد» بچه نظامآباد كنار رودخانه بود كه از شانزدهسالگي وارد جنگ شد و مدتي در رسته پياده بود كه تخريبچيهاي محله او را با خود به قرارگاه كربلا بردند و ديري نگذشت كه به يك نيروي زبده مسلط به كار تبديل شد و جبهه را جز در زمانهاي خيلي كوتاه ترك نكرد. حتي پس از عمليات خيبر كه استخوان شكسته او به كاليبر دشمن در معبر ميدان مين، ارمغان اين عمليات بود، خيلي زود برگشت.
تنها يكبار به دلايلي از جبهه دور ماند كه اين خاطره تلخ را در نامهاي به يكي از نيروهاي تخريب اينطور مرور كرده است: بهترين وقت است كه دستي از تمناي دوستي و التماس دعا بهسوي بندگان خدا دراز كنيم. شايد كه لطف حضرت حق ياري ما كند. اميد داريم كه بهزودي خود را در بين شما ياران خدا ببينيم اگر شما هم ما را دعا كنيد ما كه خود را لايق حضور در آن قبله گاه عاشقان و مخلصان نميبينيم. دفعه قبل كه حتي اجازه ورود به ما ندادند و دست و پايمان را در اين شهر پر از عصيان و ظلمت زنجير كردند. تا انسان جبهه نباشد لياقت حضور آن لامكان را پيدا نخواهد كرد مگر نه اينكه آنجا عزيزان خدا به غايت آمال خود كه همانا شهادت و جانبازي در راه خداست دست مييابند.»
در جريان پاكسازي ميادين مين هويزه و سوسنگرد داود نقش اساسي داشت كه در حادثه انفجار مين والمر و شهادت «رضا رياضي» چيزي در حد معجزه داود را كه در كنار رضا بود به دنيا برگرداند. تقدير اين بود كه فرمانده شهيد گردان «عليرضا عاصمي» يك يار بيشتر از دست ندهد و داود را در كنار خود نگه دارد تا آخرالامر با هم به شهادت برسند.
تيرماه 62 «احسان كشاورز» به گردان تخريب آمد داود با تجربهاي كه داشت حكم مربي تخريب را داشت. احسان آن روزها 15 سال بيشتر نداشت كه از ستاد پشتيباني آموزش و پرورش در خيابان 30 تير به جنوب آمد و از ميان رستههايي كه پيشنهاد شد تخريب را برگزيد. جمله معروف «اولين اشتباه در تخريب آخرين اشتباه است» هم در او اثر نكرد و با جان و دل به هويزه براي آموزش رفت. او هم ديگر جبهه را ترك نكرد و روز به روز بر اندوختههاي نظامي و معنوي خود افزود.
بچه محصل خيابان فلاح به جايي رسيد كه در روزهاي بمبارانهاي مسلسلوار كرمانشاه در سال 65 كه بمبهاي عمل نكرده در سطح شهر هم بيشمار شده بود و وقتي عدهاي از كارشناسان زبده ارتش با فرمانده گردان تخريب در مورد راهكار خنثيسازي آنها مذاكره كردند شهيد عاصمي اظهار نمود كه ما يك گرو متخصص داريم كه با شما همكاري خواهيم كرد و با انگشت به احسان اشاره و او را مسئول گروه معرفي كرد.
احسان در وصيتنامه خواندني خود كه با «الهي و ربي من لي غيرك» شروع كرده و سه ماه پيش از شهادت در خاك عراق و در جريان عمليات نفوذي فتح يك نوشته، شكوه ميكند كه دوري خدا امانش را بريده و چنين ما را به ميهماني نور برده است : «…خدايا خودت ميداني كه مدتهاي زيادي است كه در پي تو هستم در اين مدت مصيبتها ديدم و دوريها را تحمل كردم. دوستانم از كنارم رفتند آنان كه با هم همچون برادر بوديم و وقتي مدتي آنها را نميديدم سخت محزون ميشدم ولي حالا آنها را نميبينم. خدايا ميداني كه من اين مصيبتها را فقط به يك اميد تحمل ميكردم و اين اميد وصل تو بود. خدايا من اين سختيها را به رخ نكشيدم هميشه با چهرهاي گشاده با دوستان برخورد ميكردم در صورتي كه قلبم محزون بود و خود در حال سوختن ولي دم نميزدم.»
اميد او نااميد نشد و مثل اين روزها در سال 65 در كنار داود بال پرواز يافت و از آنها هيچ نماند. نشان آنها امروز در قطعه 53 بهشتزهرا(س) پيداست. تنها چند متر دورتر از مزار داود و احسان نقطهاي است كه اوايل سال 65 داود در كنار «مصطفي جعفرپوريان» و «امير گلپيرا» ايستاده بود و با انگشت به قبرهاي خالي اشاره كرد كه مصطفي جاي تو اينجاست…. بيست روز بعد مصطفي در همان نقطه به خاك سپرده شد و داود در نقطهاي دورتر و امير هم در قطعه 29. اينها هم از جنس كربلاييها بودند كه حرف امام را زمين نگذاشتند. رفتند و ماندند تا هر چه خدا تقدير كند را عاشقانه در آغوش گيرند. يادشان در هميشه تاريخ گرامي…
اين ندا ميرسد از رفتن سيلاب به گوش
كه در اين خشك نمانيد كه دريايي هست
منبع: ماهنامه امتداد شماره 51.
“text-align: center;">
مولای من حسین
رسید آن روز که سجده کنان
سوی حرمت آییم….
به همت معاون فرهنگی مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان چهارمحال و بختیاری اساتید و طلاب مدارس علمیه الزهراء علیها السلام بروجن، فاطمیه علیها السلام شهرکرد و مرکز تخصصی معصومیه علیها السلام شهرکرد به همراه خانواده هایشان در قالب 5 کاروان زیارتی زیر نظر سازمان حج و زیارت استان عازم کربلای معلی شدند.
از جمله اقدامات انجام شده در خصوص برگزاری این سفر پر خیر و برکت برای طلاب استان فراهم نمودن تسهیلات وام برای یک طلبه و یک همراه جهت تشرف به پابوسی عتبات عالیات و انتخاب بهترین افراد جهت همراهی این کاروان ها به عنوان روحانی و مدیر کاروان می باشد.
حجت الاسلام و المسلمین رحمانی، مدیر حوزه های علمیه خواهران استان چهارمحال و بختیاری با تأکید بر استمرار اعزام کاروان های طلاب از این استان به کربلای معلی در آینده، خاطر نشان نمود با توجه به استقبال طلاب، در خصوص تأمین هزینه سفر و تسهیلات اعزام، اقدامات لازم جهت تشرف کلیه طلاب استان به عتبات عالیات را فراهم خواهند آورد.
مــــرا میان سپاهت حساب کـــن بانـــــو
گدای خان حسیــــنت خطاب کن بانــــــو
نگـاه کـن همـه محتاج ها پیاله به دست
بخـر بـرای خــــدا و ثـواب کـن بانــــــــــو
برای سلامتی امـــــــــــــــــــام خامـــــــــــنه ای
صـــــــــــــلوات
اللهم صل عـــلی مـــــحمد و آل مــــــــــحمد و عـــــجل فرجهم
یک شخصی گفت: الله اکبر
و بعد گفت: لا اله الا الله محمد رسول الله
و بعد: سبحان الله و بحمده، سبحان الله العظیم
و بعد: لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
این شخص هفتاد هزار نیکی را به دست آورده است.
این شخص خود شما هستید.
ایدکم الله خیرا
حضرت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند: «هر که صبح کند و چهار نعمت خدا را یاد نکند می ترسم که نعمت خدا از او زائل گردد»
اَلحَمدُ للهِ الَّذِی عَرَّفَنِی نَفسَهُ وَلَم یَترُکنِی عُمیانَ القَلبِ
ستایش خدا را که خود را به من شناساند ومرا کوردل نگذاشت.
اَلحَمدُ للهِ الَّذِی جَعَلَنِی مِن أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه
ستایش خدا را که مرا از امت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله قرار داد.
اَلحَمدُ للهِ الُّذِی جَعَلَ رِزقِی فِی یَدَیهِ وَ لَم یَجعَل رِزقِی [وَ لَم یَجعَله] فِی أَیدِی النَّاسِ
ستایش خدا را که روزیم را در دست خودش قرار داد و آن را در دست مردم ننهاد.
اَلحَمدُ للهِ الَّذِی سَتَرَ ذُنُوبِی وَ عُیُوبِی [سَتَر ذَنبی] وَ لَم یَفضَحنِی بَینَ الخَلائِقِ
ستایش خدا را که گناهانم وعیوبم را پوشاند ومرا در میان مردم رسوا نکرد.
منبع:
الدعوات، ص۸۱٫
مستدرک الوسائل، ج۵، ص۳۹۲٫
مصباح کفعمی، ص۱۷۰٫
#993366;">
نشستی اخلاقی باحضور آیة الله مظاهری (دامت برکاته) از شاگردان مکتب آیة الله شیخ علی سعادت پرور (پهلوانی) (دامت برکاته) در مدرسه علمیه فاطمیه (علیها السلام) برگزار شد. ایشان به اصول تغذیه ی صحیح (ازجمله: آداب غذا خوردن، آداب استحمام و . . . ) اشاره نمودند و نکاتی در موردپرهیز از سوء ظن، آداب طلبگی و . . . بیان نمودند. ایشان چند توصیه ی اخلاقی راهم به طلابی گوشزد نمودند که عازم عتبات عالیات بودند. در پایان نیز به چند پرسش از طلاب پاسخ دادند. این جلسه از جلسات پر بازده در مدرسه بود.