25 آذر 1391 توسط خادم الشهداء
محرم تمام شد…
مثل کسی که مسافری را راهی می کند
نشسته ام
خیره به ساعت قدیمی روی دیوار
امشب که ساعت دوازده و یک , دو , سه …
آه…
کاش میشد نگهش داشت
آخ…یادم رفت کاسه آب را بیاورم…