وحدت حوزه و دانشگاه
منشا همه گرفتاريهاي يک کشور از دانشگاه است و حوزه هاي علمي، و منشا همه سعادتهاي مادي و معنوي از دانشگاه هست و حوزه هاي علمي . امام خميني (ره)
«تحليل واقعيتها - معني و مفهوم»
مساله وحدت حوزه و دانشگاه از مسائلي است که از ابتداي انقلاب اسلامي و حتي پيش از آن به طرق مختلف در کانون توجه صاحبنظران و مصلحان اين کشور بوده است. اين مدت طولاني بحث و گفتگو، بايد جايي براي ابهام در اولين گام، يعني تشخيص مساله باقي نگذاشته و بلکه انتظار ميرود که بسياري از مسائل عملي مرتبط با اين مقوله نيز حل شده باشد. بدون شک خيزشهاي تاريخي اين ملت، پيشرفتهايي در زمينه حل مشکل که تحت عنوان «وحدت حوزه و دانشگاه» شناخته ميشود، بوجود آورده، و تا حدي نيز به درک صورت مساله کمک کرده است، اما در هر دو جهت تا رسيدن به فضاي مطلوب هنوز فاصله داريم. تاسف بار اين است که در اين سالهاي اخير در هر دو جهت نوعي برگشت و قهقرا ديده مي شود. يعني هم شاهد ابهامآفريني در مورد ماهيت مساله هستيم و هم اقداماتي در جهت دور شدن از وحدت و تعارضآفريني بين حوزه و دانشگاه صورت ميگيرد. ميتوان از اساس در اين مساله ترديد کرد که آيا آنگونه که مشهور و مقبول همگان است، تضاد و تعارضي جدي و وسيع ميان حوزه و دانشگاه بوده است يا نه؟ ما در اصل معتقديم که اگر بر پايه دادههاي عيني داوري کنيم پاسخ منفي خواهد بود. از همان ابتدا عليرغم خواست عدهاي، هرگز حوزه و دانشگاه به صورت همهجانبه معارض و متضاد نبودهاند، بلکه همواره نقاط وصل متعددي داشتهاند و حتي بعضي از پيشروان و بنيانگذاران دانشگاه که داراي سوابق حوزوي بودهاند، اينطور نبوده که از يکي بريده و به ديگري پيوسته باشند و هرگز مساله را اينطور نميديدهاند. اما حقيقت اين است که فضاي حاکم بر روابط اين دو نهاد، غالبا متاثر از افراطيترين ديدگاهها در اين خصوص بوده است، يعني کساني مايل بودهاند با تاسي از غرب و الگوي غربي يک صفبندي قاطع ميان اين دو ايجاد کنند، و حوزه و دانشگاه را متعلق به دو دنياي کاملا متفاوت بدانند که بقاء و رشد يکي در گرو افول و مرگ ديگري است و بالعکس. اين تصوير در عين اينکه در صورت کاملش ما بازاء محصل و واقعي نداشته، اما روند مباحثات و برخوردهاي اين دو را در کليتخود جهت داده است. بدين جهت ما نيز در اين مقال از منظر اين تصوير انتزاعي يا نوع آرماني به مساله نگاه کرده و جدايي حوزه و دانشگاه از يکديگر را مفروض تلقي نمودهايم، و سپس چارهجويي در مورد روند وحدت اين دو را سؤال اصلي بحث قرار دادهايم.اصولا بايد گفت که وزن و قيمت مساله وحدت حوزه و دانشگاه آنگونه که بايد و شايد درک نشده و اختصاص روزي در سال به اين مساله و انجام گفتگوهايي گذرا و نهچندان عميق در اين باب، خود به اندازه کافي در اين زمينه گوياست. اين نوع برخورد، خود حکايت از عدم شناخت کافي از مساله و آثار و نتايج مربوط به آن دارد. بدون شناخت مساله و خطر پيامدهاي تصوير شده، چگونه ميتوان انتظار برخورد جدي با آن داشت؟
صفحات: 1· 2