حلاوت "احلی من العسل"
شبیه موم عسل خانه خانه ات کردند
به جرم گفتن “احلی من العسل” قاسم
شبیه موم عسل خانه خانه ات کردند
به جرم گفتن “احلی من العسل” قاسم
در ذکر شهادت عبدالله بن الحسن (علیه السلام)
عبدالله بن الحسن ( علیه السلام): پدرش امام حسن مجتبی ( علیه السلام) و مادرش، دختر شلیل بن عبدالله میباشد . عبدالله در کربلا نوجوانی بود که به سن بلوغ نرسیده بود و چون عمویش حسین ( علیه السلام) را زخمی و بییاور دید، خود را به آن حضرت رسانید و گفت: «به خدا قسم از عمویم جدا نمیشوم» . در آن هنگام شمشیری به طرف امام حسین ( علیه السلام) روانه شد . عبدالله دستخود را سپر شمشیر قرار داد و دستش به پوست آویزان شد و فریاد زد: «عموجان» ! حسین ( علیه السلام) او را در بغل گرفت و به سینه چسبانید و فرمود: برادرزاده! بر این مصیبت که بر تو وارد آمده است، صبر کن و از خداوند طلب خیر نما، زیرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق میکند . ناگاه حرمله بن کاهل تیری بر او زد و او در دامان عمویش حسین ( علیه السلام)، به شهادت رسید . وی نوجوانی یازده ساله بود .
صفحات: 1· 2
کودک ایثار
شاعر: سید محمد میر هاشمی
گلشن توحید را فصل شهادت مى رسد
لاله آزاد مردى را طراوت مى رسد
اى عموى مهربانم بوى بابا مى دهى
از تماشاى تو کامم را حلاوت مى رسد
غم مخور گر سائل روى تو شد شمشیرها
کودک ایثار با دست سخاوت مى رسد
سنگر امید را خالى ز جانبازى مبین
این زمان رزمندهاى از نسل غربت مى رسد
اى طبیبى که کنون خود مبتلاى نیزهاى
غم مخور مرهم براى زخمهایت مى رسد
ظلمت از هر سو احاطه کرده نورت را بگو
صبر کن اى تیرگى آن ماه طلعت مى رسد
هردم از زخم زبانى مىشود پاره دلت
یا که از سر نیزه بر جسمت جراحت مى رسد
لاله هاى سر زده از خون تو پامال شد
بر گل رخسار تو دست شرارت مى رسد
بعد دستانى که شد در علقمه از تن جدا
دست تیر و نیزه بر جسمت چه راحت مى رسد
مى دهم از دست تاب و سخت بى تابى کنم
چون به تاب گیسویت دست شقاوت مى رسد
ناله وا غربت اهل حرم را گوش کن
ارث سیلى بعد تو دیگر به عترت مى رسد
طفلم اما غیرت محضم مرا با خود ببر
تا نبینم بر حرم دست اسارت مى رسد
*******
صفحات: 1· 2
زینب الگوی فضایل
بهترین جلوهگاه برای شناخت شخصیت وجودی زینب (سلام الله علیها) همان سفر تاریخی کربلا و مطالعه واقعه عاشورا و به دنبال آن خواندن داستان اسارت آن بزرگوار و همراهان او و چگونگی برخورد با ستمگران زمان است که تاریخ جزییات آن را برای ما نقل کرده است ولی در بسیاری از موارد زندگی این بزرگوار کوتاهی کرده و در بیشترین دوران عمر پرثمر آن بانوی بزرگ اسلام در سکوت مانده است. به گوشههایی از فضایل ایشان توجه کنید.
ایمان راسخ حضرت زینب علیهاالسلام
صفحات: 1· 2
جانبازی فرزندان حضرت زینب (سلام الله علیها)
پس از شهادت خاندان عقیل حضرت امّ المصائب، عقیله بنی هاشم (علیها السلام) دو فرزندش عون و محمد را برای جانفشانی به محضر حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) فرستاد.
در تاریخ آمده این دو بزرگوار فرزندان عبدالله بن جعفر بودند. این دو برادر به میدان آمده و هر یک جداگانه وفاداری خویش را تا مرز شهادت به امام زمانشان ابراز داشتند.
ابتدا محمد در حالی که اینگونه رجز می خواند وارد میدان شد:
به خدا شکایت می کنم از دشمنان قومی که از کوردلی به هلاکت افتادند. نشانه های قرآنی که محکم و مبیّن بود، عوض کردند و کفر و طغیان را آشکار کردند.
جمعی از سپاه کوفه به دست او کشته شدند و سر انجام عامر بن نهشل تمیمی، جناب محمد را به شهادت رساند.
بعد از شهادت محمد، عون بن عبدالله بن جعفر وارد میدان شد و این گونه رجز خواند:
اگر مرا نمی شناسید، من پسر جعفر هستم که از روی صدق شهید شد و در بهشت نورانی با بالهای سبز پرواز می کند، این شرافت برای من در محشر کافی است.
نوشته اند تا بیست تن را به درک واصل کرد، آنگاه به دست عبدالله بن قطنه طائی به شهادت رسید.
منقول است حضرت زینب(سلام الله علیها) زماني که هر یک از بنی هاشم(علیهم السلام) به شهادت می رسیدند، به کمک سید الشهدا (علیه السلام) براي تعزیت می آمد، ولی هنگام شهادت این دو بزرگوار پرده خیام را انداخت و از خیمه گاه خارج نشد.
منبع: شرح شمع
بابامرا “خولی” به قصدکُشت میزد
این “حرمله” برصورتم با مُشت میزد
یک بار بین دو حرامی گیر کردم…
“زجر” از جلو میزد “سنان” از پُشت میزد…
از بس لگد زد “شمر” پهلویم شکسته…
از ضرب سنگین کنج ابرویم شکسته
از دست سنگین دستها دستم کبود است
مُشت عدو سنگین تر از ضرب عمود است
بابا اگر کرده وَرَم زیرِ دو چشمم
این یادگارِ مَردُم آل یهود است
بابا هر آنکس که رسید از رَه مرا زد…
از پشت من را یک یهودی بی هوا زد
غمنامه حضرت رقیه (س)
نويسنده:حاج شیخ علی ربانی خلخالی
رقيه عليه السلام در عاشورا
در بعضى روايات آمده است : حضرت سكينه عليها السلام در روز عاشورا به خواهر سه ساله اى (كه به احتمال قوى همان رقيه عليه السلام باشد) گفت : بيا دامن پدر را بگيريم و نگذاريم برود كشته بشود(سلام الله علیها).
امام حسين عليه السلام با شنيدن اين سخن بسيار اشك ريخت و آنگاه رقيه عليها السلام صدا زد : بابا! مانعت نمى شوم . صبر كن تا ترا ببينم (سلام الله علیها) امام حسين عليه السلام او را در آغوش گرفت و لبهاى خشكيده اش را بوسيد. در اين هنگام آن نازدانه ندا در داد كه :
العطش العطش ، فان الظما قدا احرقنى بابا بسيار تشنه ام ، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است . امام حسين عليه السلام به او فرمود : كنار خيمه بنشين تا براى تو آب بياورم آنگاه امام حسين عليه السلام برخاست تا به سوى ميدان برود، باز هم رقيه دامن پدر را گرفت و با گريه گفت : يا ابه اين تمضى عنا؟
بابا جان كجا مى روى ؟ چرا از ما بريده اى ؟ امام عليه السلام يك بار ديگر او را در آغوش گرفت و آرام كرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد . (وقايع عاشورا سيد محمد تقى مقدم ص 455 و حضرت رقيه عليه السلام تاليف شيخ على فلسفى ص 550)
آخرين ديدار امام حسين عليه السلام با حضرت رقيه عليه السلام
وداع امام حسين عليه السلام در روز عاشورا با اهل بيت عليهم السلام صحنه اى بسيار جانسوز بود، ولى آخرين صحنه دلخراش و جگر سوز، وداع ايشان با دخترى سه ساله بود كه ذيلا مى خوانيد:
صفحات: 1· 2