اشعاری در سوگ شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام
کودک ایثار
شاعر: سید محمد میر هاشمی
گلشن توحید را فصل شهادت مى رسد
لاله آزاد مردى را طراوت مى رسد
اى عموى مهربانم بوى بابا مى دهى
از تماشاى تو کامم را حلاوت مى رسد
غم مخور گر سائل روى تو شد شمشیرها
کودک ایثار با دست سخاوت مى رسد
سنگر امید را خالى ز جانبازى مبین
این زمان رزمندهاى از نسل غربت مى رسد
اى طبیبى که کنون خود مبتلاى نیزهاى
غم مخور مرهم براى زخمهایت مى رسد
ظلمت از هر سو احاطه کرده نورت را بگو
صبر کن اى تیرگى آن ماه طلعت مى رسد
هردم از زخم زبانى مىشود پاره دلت
یا که از سر نیزه بر جسمت جراحت مى رسد
لاله هاى سر زده از خون تو پامال شد
بر گل رخسار تو دست شرارت مى رسد
بعد دستانى که شد در علقمه از تن جدا
دست تیر و نیزه بر جسمت چه راحت مى رسد
مى دهم از دست تاب و سخت بى تابى کنم
چون به تاب گیسویت دست شقاوت مى رسد
ناله وا غربت اهل حرم را گوش کن
ارث سیلى بعد تو دیگر به عترت مى رسد
طفلم اما غیرت محضم مرا با خود ببر
تا نبینم بر حرم دست اسارت مى رسد
*******
صفحات: 1· 2