....گیر کرد....
نفـس مـا بـند می آیـد
وقـتی شـیر
در گـلـوی طـفل شیرخـواره
گـیـر مـی کـنـد!
حـالا حـسین چـه کـشید
وقتی تیر گیر کرد
در گـلوی…
نفـس مـا بـند می آیـد
وقـتی شـیر
در گـلـوی طـفل شیرخـواره
گـیـر مـی کـنـد!
حـالا حـسین چـه کـشید
وقتی تیر گیر کرد
در گـلوی…
شهادت علی اصغر (ع) التماس یا اتمام حجت
آوردن علي اصغر شير خوار در مقابل لشكر يزيد توسط امام حسين(ع) التماس بود يا اتمام حجت؟
امام حسين ـ عليه السلام ـ از همسرش «رباب» دختر امرء القيس دو فرزند داشته، يكي سكينه خاتون و ديگري عبدالله كه لقب او علي اصغر بوده و كودكي صغير بوده است (شش ماهه) و در آغوش پدرش به شهادت رسيد.[1]
درباره شهادت حضرت علي اصغر ـ عليه السلام ـ نقل ها بسيار متفاوت و متزلزل است كه در ذيل به بعضي از آنها اشاره مي كنيم:
1ـ بعضي نقل ها حاكي از آن است كه امام به خيمه آمد، فرزندش را نزد او آوردند و آن حضرت طفل را در دامان خود نشانيد، در اين اثناء مردي از بني اسد تيري پرتاب كرد و آن طفل را به شهادت رساند.[2]
همانطور كه ملاحظه مي فرماييد در اين قول معروف كه مختار بزرگاني چون شيخ مفيد[3] است، هيچگونه نامي از تشنگي علي اصغر برده نشده تا چه رسد به اينكه گفته شود امام درخواست آب براي او نمود.
2ـ بعضي نوشته اند كه بعد از شهادت حضرت عباس، امام حسين ـ عليه السلام ـ گفت آيا كسي هست كه مقداري آب براي اين طفل بياورد كه او طاقت تشنگي را ندارد، علي اكبر كه در آن زمان 17 سال داشت بلند شد و گفت من مي روم آب مي آورم و رفت وارد شريعه شد و مقداري آب آورد، امام خواست آب را به طفل بخوراند وقتي طفل آماده آشاميدن آب شد، تير مسمومي آمد و قبل از اينكه علي اصغر آب بياشامد بر گلوي او نشست و او را به شهادت رساند.[4]
اين نقل اولا اشكالش اين است كه گفته شده بعد از شهادت عباس، حضرت علي اكبر رفت آب آورد، در صورتيكه طبق نقل مقاتل، علي اكبر قبل از حضرت عباس به شهادت رسيد، چون او اولين شهيد از بني هاشم بوده است.[5] و ثانياً: از اين نقل بر مي آيد (در صورت صحت) كه امام از دشمن درخواست آب نكرده، بلكه از اصحاب خود خواسته بروند آب بياورند.
صفحات: 1· 2
ذکر مصیبت حضرت قاسم (علیه السلام)
نويسنده: مرتضی مطهری
تواریخ معتبر این قضیه را نقل کردهاند که در شب عاشورا امام علیه السلام اصحاب خودش را در خیمهای«عند قرب الماء» جمع کرد.معلوم میشود خیمهای بوده است که آن را به مشکهای آب اختصاص داده بودند و از همان روزهای اول آبها را در آن خیمه جمع میکردند.امام اصحاب خودش را در آن خیمه یا نزدیک آن خیمه جمع کرد.آن خطابه بسیار معروف شب عاشورا را در آنجا امام القاء کرد،که حالا آزادید(آخرین اتمام حجتبه آنها). امام نمیخواهد کسی رودربایستی داشته باشد،کسی خودش را مجبور ببیند،حتی کسی خیال کند به حکم بیعت لازم استبماند،خیر، همهتان را آزاد کردم،همه یارانم،همه خاندانم، حتی برادرانم، فرزندانم، برادر زادگانم، اینها هم جز به شخص من به کسی کاری ندارند، امشب شب تاریکی است، اگر میخواهید،از این تاریکی استفاده کنید بروید و آنها هم قطعا به شما کاری ندارند. اول از آنها تجلیل میکند: منتهای رضایت را از شما دارم، اصحابی از اصحاب خودم بهتر سراغ ندارم ، اهل بیتی از اهل بیتخودم بهتر سراغ ندارم. در عین حال این مطالب را هم حضرت به آنها میفرماید. همهشان به طور دسته جمعی میگویند: مگر چنین چیزی ممکن است؟! جواب پیغمبر را چه بدهیم؟ وفا کجا رفت؟ انسانیت کجا رفت؟ محبت و عاطفه کجا رفت؟ آن سخنان پر شوری که آنجا گفتند ،که واقعا انسان را به هیجان میآورد. یکی میگوید مگر یک جان هم ارزش این حرفها را دارد که کسی بخواهد فدای مثل تویی کند؟! ای کاش هفتاد بار زنده میشدم و هفتاد بار خودم را فدای تو میکردم. آن یکی میگوید هزار بار.یکی میگوید: ای کاش امکان داشتبروم و جانم را فدای تو کنم ، بعد این بدنم را آتش بزنند ، خاکستر کنند،خاکسترش را به باد بدهند ، باز دو مرتبه مرا زنده کنند ، باز هم و باز هم.
صفحات: 1· 2
قاسم بن حسن (علیه السلام)؛ اسوه نوجوانان
نويسنده:غلامرضا گلی زواره
اشاره
حماسه خونین نورستگان وارستهای چون قاسم بن حسن انسانها را ازلاک غفلتبیرون میآورد و به آنان راه و رسم از خودگذشتگی وفداکاری میآموزد و با ارج نهادن و زنده نگاه داشتن یاد مقدسچنین در خون خفتگان و پرتوافشانی نوجوانانی چون قاسم دلهاطراوت یافته و قلبها جرعههای روانبخشی را دریافت میکنند. قاسم با این که در دشت کربلا هم چون نگینی در محاصره مخالفان ودشمنان دیانت قرار گرفت اما با ارادهای آهنین و مصمم هم چونصلابت کوه زیر اشعه سوزان آفتاب کربلا با لبهای تشنه و بدن زخمخورده ایستاد و شهادت را با آغوش باز پذیرفت تا زیر بار ذلت وستم نرود و کشته شدن با عزت را از حلاوت شیرینترین غذا یعنیعسل برتر دانست. این روح با صلابتبه نوجوانان درس فداکاری،معنویت و آزادی میدهد و آشنایی با زندگی و مبارزاتش میتواندالگویی برای نوجوانان تشنه ارزشها باشد. معرفی قهرمانی کهبرای ارتقای خوبیها رنج توان فرسایی را متحمل شد برایانسانهای تشنه فضیلت چشمه آرامش را جاری خواهد ساخت. از سویدیگر در روح و روان جوانان احساسات زودگذری وجود دارد که بایدآنها را به نیکوترین وجه هدایت کرد و حس غرور و نشاطی که بهطور فطری و غریزی در وجودشان نهفته استبه سوی اسوههای اصیل وقهرمانان میدان فضیلت معطوف داشت تا جاذبه تقوا و دیانت را بهخوبی درک کنند و با روی آوردن به قلههای کمال و کرامت ازدرههای سقوط و مردابهای متعفن رهایی یابند و از ظلم، جهل وهرگونه ناروایی تنفر جویند.
صفحات: 1· 2
روز ششم محرم الحرام
1. در این روز عبیداللّه بن زیاد نامهای برای عمر بن سعد فرستاد كه: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كردهام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من ميفرستند.
2. در این روز “حبیب بن مظاهر اسدی” به امام حسین علیهالسلام عرض كرد: یابن رسول اللّه! در این نزدیكی طائفهای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.
امام علیهالسلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آوردهام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت ميكنم، او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مينمایم… .
در این هنگام مردی از بنياسد كه او را “عبداللّه بن بشیر” مينامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت ميكنم و سپس رجزی حماسی خواند:
قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواكلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ كَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ
“حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی كه آماده پیكار شوند و هنگامی كه سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ كه من [رزمندهای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشهام.”
سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر ميرسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیهالسلام حركت كردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام “ازْرَق” را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین علیهالسلام نداشتند. هنگامی كه یاران بنياسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیهالسلام آمد و جریان را بازگو كرد. امام علیهالسلام فرمودند: “لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ”
در اين روز، سنه 406، وفات كرد در بغداد سيد اجل شريف و عنصر لطيف محمد بن الحسين معروف به سيد رضى ذوالحسبين نقيب علويه و شريف اشراف بغداد و اين سيد بزرگوار برادر سيد مرتضى است كه وفاتش در روز 25 ربيع الاول ذكر مى شود و آن جناب بعظمت شاءن و علو همت و فصاحت زبان ، معروف است . وفاتش قبل از سيد مرتضى واقع شد و فخر الملك وزير بهاء الدوله بن عضد الدوله ديلمى و جميع اعيان و اشراف و قضات بغداد بجنازه او حاضر شدند. سيد مرتضى نتوانست از كثرت جزع و غصه ، جنازه برادر را مشاهده كند، لاجرم در تشييع و دفن او حاضر نشد بلكه در حرم مطهر جدش حضرت موسى كاظم ع رفت و فخر الملك بر جنازه سيد رضى نماز خواند و در خانه خود، سيد سعيد را دفن كردند و آخر روز بود كه فخر الملك بحرم رفت و سيد مرتضى را از حرم بخانه آورد و بعد از چندى جسد شريف سيد رضى را بكربلا حمل كردند و در نزد قبر والدش در جوار امام حسين عليه السلام دفن نمودند.
سيد رضى را تصنيفات رائقه است از جمله : مجازات قرآن ، مجازات النبويه و كتاب معانى القرآن و از مجهوعات آنجناب كتاب نهج البلاغه است و اشعار بسيار گفته و جماعتى از فضلاء آن اشعار را جمع كردند و تدوين نموده اند و فضلا را باشعار او عنايتى تمام است و او را اشعر قريش گفته اند.
منبع: فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی
در ذکر شهادت عبدالله بن الحسن (علیه السلام)
عبدالله بن الحسن ( علیه السلام): پدرش امام حسن مجتبی ( علیه السلام) و مادرش، دختر شلیل بن عبدالله میباشد . عبدالله در کربلا نوجوانی بود که به سن بلوغ نرسیده بود و چون عمویش حسین ( علیه السلام) را زخمی و بییاور دید، خود را به آن حضرت رسانید و گفت: «به خدا قسم از عمویم جدا نمیشوم» . در آن هنگام شمشیری به طرف امام حسین ( علیه السلام) روانه شد . عبدالله دستخود را سپر شمشیر قرار داد و دستش به پوست آویزان شد و فریاد زد: «عموجان» ! حسین ( علیه السلام) او را در بغل گرفت و به سینه چسبانید و فرمود: برادرزاده! بر این مصیبت که بر تو وارد آمده است، صبر کن و از خداوند طلب خیر نما، زیرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق میکند . ناگاه حرمله بن کاهل تیری بر او زد و او در دامان عمویش حسین ( علیه السلام)، به شهادت رسید . وی نوجوانی یازده ساله بود .
صفحات: 1· 2
روز پنجم محرم الحرام
الف) در این روز عبیداللّه بن زیاد، شخصی بنام “شبث بن ربعی” را به همراه یك هزار نفر به طرف كربلا گسیل داد.
ب) عبیداللّه بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام “زجر بن قیس” بر سر راه كربلا بایستد و هر كسی را كه قصد یاری امام حسین علیهالسلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیهالسلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.
ج) در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی كه برای نپیوستن كسی به سپاه امام حسین علیهالسلام صورت گرفت، مردی به نام “عامر بن ابی سلامه” خود را به امام علیهالسلام رساند و سرانجام در كربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.
د ) روز پنجم محرم - سال ششم هجرى قمرى
وقوع سريه عبدالله بن انيس .
بنا به روايت واقدى در كتاب گرانسنگ المغازى ، سريه عبدالله بن انيس در روز دوشنبه ، پنجم ماه محرم ، مطابق با پنجاه و چهارمين ماه هجرت نبوى آغاز گرديد و به مدت دوازده روز ادامه يافت و هفت روز باقى مانده از محرم پايان يافت .
به نظر مى آيد تاريخى را كه واقدى براى اين نبرد بيان كرده است ، مقرون به صحت نباشد. چون ماه محرم آن سال نمى توانست پنجاه و چهارمين ماه هجرى باشد، بلكه مى بايست پنجاه و هشتمين و يا چهل و ششمين ماه هجرت باشد. وانگهى پنج روز و دوازده روز، جمعا مى شود هفده روز.
بنابراين ، گفتار وى كه اين سريه ، هفت روز به آخر محرم پايان يافته ، نيز صحيح نيست . ممكن است منظورش اين بود كه اين سريه در هفدهم ماه محرم پايان يافته است . بدين جهت ممكن است در كتابت اشتباهى رخ داده باشد. به هر حال ، اين نبرد از آن جا آغاز گرديد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با خبر شد كه سفيان بن خالد لحيانى در عرنه منطقه اى نزديك عرفات اردو زده و مردم قبيله خويش و ديگر دشمنان اسلام را گرد آورد و آماده نبرد با مسلمانان است .
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، عبد الله بن انيس را به حضور طلبيد و وى را ماءمور خاموش كردن اين فتنه نمود. عبدالله بن انيس به تنهايى از مدينه خارج شد و بدون اين كه يار و ياورى با خود داشته باشد، عازم عرفه گرديد. پس از چند روز راه پيمايى به اردوگاه سفيان بن خالد رسيد.
عبد الله بن انيس ، پيش از اين ماجرا، هيچ گاه سفيان بن خالد را نديده بود. به همين جهت پيش از حركت از مدينه ، نشانه هاى وى را از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درخواست كرد. آن حضرت به عبدالله فرمود: نشانى وى ، اين است كه هر گاه او را از بينى از او ترسى در تو پيدا مى شود و به ياد شيطان خواهى افتاد و دلت مى خواهد كه از او كناره گيرى نمايى .
عبدالله بن انيس گفت : آن نشانى اى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من فرموده بود، به محض ديدن سفيان بن خالد در من آشكار گرديد. با اين كه من از هيچ چيز نمى ترسيدم ، با ديدن اين مرد، لرزه بر اندامم افتاد ولى خود را كنترل كرده و به وى نزديك شدم و گفتم كه من از قبيله خزاعه ام و براى جنگيدن با محمد بن عبدالله ، به تو پيوسته ام و خواهم در سپاه تو حضور يابم . بدين ترتيب ، عبدالله بن انيس با گفتارى شيرين و خواندن اشعارى دل نواز، سفيان را مجذوب خود ساخت و در اندك مدتى به وى نزديك گرديد.
سفيان كه رهبرى شورشيان و كينه توزان ضد اسلام را بر عهده داشت ، پس از فراغت از امور جارى سپاه به خيمه خويش بر گشت . وى به عبدالله اطمينان كامل پيدا كرده بود. به همين جهت وى را در سراى خويش جاى داد و از او به گرمى استقبال و پذيرايى نمود.
اما همين كه نيمه شب فرا رسيد و همه در خيمه هاى خويش آرام گرفته و به خواب فرو رفته بودند، عبدالله از بستر خويش برخاست و به بستر خالد نزديك گرديد و وى را با زيركى خويش غافلگير كرد و سرش را از بدن جدا ساخت و از آن اردوگاه گريخت و به غارى در بلندى هاى اطراف پناهنده شد.
سپاهيان ، پس از اطلاع از قتل سركرده خويش به تكاپو افتاده و از هر سو به دنبال عبدالله راه افتادند ولى هرگز به او دست نيافتند. پس از هلاكت سفيان ، شورشيان نيز پراكنده شدند و عبدالله بن انيس با سرافرازى به مدينه برگشت نمود و سر بريده سفيان بن خالد را به همراه خود به مدينه آورد و در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به زمين گذاشت .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به پاس تلاش ها و خدمات عبدالله بن انيس ، عصاى خويش را به وى بخشيد و به او فرمود: با اين عصا در بهشت خواهى خراميد، هر چند عصاداران در بهشت بسيار اندكند.
بدين ترتيب ، فتنه اى كه مى رفت به فساد و خون ريزى بى گناهان منجر گردد، به دست يك سرباز تواناى اسلام ، در نطفه خاموش و نابودى گرديد.
ه) حضرت موسى (ع ) با بنى اسرائيل از دريا عبور كردند و فرعون و جنودش غرق شدند.
منابع :
فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی ، روزشمار تاریخ اسلام سيد تقى واردى ، مقتل الحسین(مقرّم)، ص199
فداکاری زینب (س) و فرزندانش در کربلا
زینب الگوی فضایل
بهترین جلوهگاه برای شناخت شخصیت وجودی زینب (سلام الله علیها) همان سفر تاریخی کربلا و مطالعه واقعه عاشورا و به دنبال آن خواندن داستان اسارت آن بزرگوار و همراهان او و چگونگی برخورد با ستمگران زمان است که تاریخ جزییات آن را برای ما نقل کرده است ولی در بسیاری از موارد زندگی این بزرگوار کوتاهی کرده و در بیشترین دوران عمر پرثمر آن بانوی بزرگ اسلام در سکوت مانده است. به گوشههایی از فضایل ایشان توجه کنید.
ایمان راسخ حضرت زینب علیهاالسلام
اولین و مهمترین خصلت آن بانو محبت و عشق وافری است که به ذات احدیت دارد تا بتواند همه کس و همه چیز را در محضر او ذوب کند و حتی خویشتن خویش را هم نبیند. در مقابل ایمان و اعتقاد به خداوند همین بس که همه مصائب را برای او در راه رضای حق تحمل میکند و همه اینها را چون از سوی معبود است، زیبا میبیند. وقتی در کوفه ابن زیاد از او سوال میکند: «کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟» در جواب میفرماید: «چیزی جز زیبایی ندیدم.» زیرا که این حرکت در راستای حق و حقیقت و جاودانگی بود. شهادت یک انسان کامل در نظر اولیاء خدا جمیل است نه برای این که جنگ کرده و کشته شده است. بلکه جنگ و قیام برای خدا بوده است. آن گاه که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بدن پاره پاره برادر را در گودال قتلگاه مشاهده میکند با تضرع در پیشگاه خدا میگوید: «اللهم تقبل منا هذا القربان.»
این اوج معرفت و ایمان است و عظمت روح را میرساند که چون در راه خداست، تحمل آن آسان است.
عبادت زینب سلام الله علیها
صفحات: 1· 2
یک کربلا ببر که حسرت به دل شدم
دارد گـــدای مـــادرتان پیــر می شود
نقش حضرت زینب (علیها السلام) از کربلا تا شام (1)
در تاريخ اسلام زنان مؤمن و فداكار بسيارى بودند كه با حضور فعّال در صحنه هاى حسّاس سياسى و اجتماعى، مسير تاريخ را تغيير دادند. از جمله اين زنان، حضرت زينب(س) بود كه با حضور درنهضت كربلا، مسؤوليت بزرگى را بر عهده گرفت.
به اعتقاد نويسنده، حضرت زينب(س) براى ايفاى مسؤوليت بزرگ پيام رسانى از دوران كودكى تحت تربيت پيشوايان معصوم قرار گرفت و امام حسين(ع) نيز در مسير حركت به كربلا، با سخنان وتوصيه هايى، خواهرش را آماده تر كرد. مقاله در تبيين نقش حضرت زينب در روز عاشورا و نيز پس ازآن در دفاع از جان امام سجاد(ع) و حمايت از زنان و كودكان به تفصيل سخن گفته است و در پايان به نقش آن حضرت در كوفه و شام و در برابر ابن زياد و يزيد به اجمال پرداخته است.
حضور زنان در صحنه اجتماع
مشاركت و حضور زنان در صحنه هاى گوناگون جامعه از مسائلى است كه در زمان حاضر پيرامون آن فراوان سخن گفته مى شود. اصل حضور بانوان در صحنه اجتماع مسأله اى مورد توافق است اما در شرايط و محدوده آن اختلاف است. آنچه در اين باره به طور بسيارفشرده و مختصر مى توان گفت؛ اين است كه، هر كار جمعى و گروهى نيازمند افرادى با تخصص ها و مهارت هاى گوناگون است كه به هر يك از آنان مسئوليتى متناسب با تخصص و مهارتش واگذار شود. به كار گرفتن اعضاى يك مجموعه در كارى بر خلاف تخصص ومهارتش سبب ناكارآمدى آن گروه و به هدر رفتن تلاش آنان خواهد شد. شادابى و نشاط هرجامعه و تربيت نسل جديد در گرو اين است كه بشر از دو جنس مخالف زن و مرد، باساختمان وجودى و روحيات متفاوت و گوناگون آفريده شوند، و هر يك از آنان متناسب باشرايط جسمى و روحى خود عهده دار انجام مسئوليتى گردند. در اين صورت است كه پيوندخانواده مستحكم مى گردد، در پرتو آن به جامعه روح نشاط و شادابى دميده مى شود، و فرزندانى با شخصيت، با ايمان، لايق، نوع دوست، راستگو و درستكار به جامعه تحويل مى گردد؛ ولى اگر هر يك از زن و مرد وظيفه اى را كه جهان تكوين و نظام آفرينش بر اساس شرايط جسمى و روحى به عهده آنان گذاشته، به خوبى انجام ندهند و به كارى ديگر مشغول شوند، بنيان خانواده متزلزل مى گردد و در نتيجه جامعه گرفتار اختلال فرهنگى و تربيتى خواهد شد.
وظيفه اصلى زنان و بانوان هر جامعه تربيت و پرورش نسل جديد آن جامعه و گرم نگه داشتن كانون خانواده است؛ از اين رو اشتغال به هر كارى كه زنان را از انجام اين وظيفه خطير بازدارد، آنان را از رسالت اصلى خود بازداشته است و علاوه بر آنكه زيانهاى غير قابل جبرانى بر جامعه وارد مى سازد، زنان را نيز از شخصيت و هويت واقعى خود تهى نموده، به آنها شخصيت كاذب و دروغين مى بخشد؛ چرا كه كمال و شخصيت هر انسان در آن است كه توانايى ها و استعدادهاى خود را به خوبى بشناسد و آنها را به فعليت برساند. بنابراين يك اصل مهم و اساسى كه در مشاركت زنان درصحنه هاى گوناگون جامعه بايد به آن توجه شوداين است كه پذيرش هرگونه مسئوليتى از سوى آنان نبايد به وظيفه اصلى آنها كه تربيت نسل جديد جامعه و گرم نگهداشتن كانون خانواده است كمترين لطمه و آسيبى وارد سازد.
نكته ديگرى كه در مشاركت زنان در صحنه هاى گوناگون اجتماعى و سياسى بايد موردتوجه قرار گيرد، حفظ حدود شرعى و حريم عفت، حيا و پاكدامنى و دورنگهداشتن ميدان كار و مسئوليت از هرگونه تمتع و بهره گيرى هاى جنسى است. كشانده شدن مسائل جنسى به صحنه جامعه، علاوه بر آن كه بنيان و اساس خانواده را متزلزل مى كند بيشترين و بزرگترين ضربه را به شخصيت و هويت زنان وارد مى سازد، و شخصيت آنان را در حدّ ابزار و وسيله اى براى كاميابى و كامجويى مردان هوسران و يا وسيله اى در جهت منافع مادى دنياپرستان و مطامع سياسى سياستمداران تنزل مى دهد.
صفحات: 1· 2