امام سجاد (علیه السلام) سرچشمه کمالات انسانی
«هنگامي که روز قيامتبرپا گردد هر چشمي جز چهار چشم گريان است:
1.چشمي که از خوف خدا بگريد؛
2.چشمي که در راه (جهاد) براي خدا نابينا شده باشد؛
3.چشمي که از حرامهاي خدا پوشيده شده باشد؛
4.چشمي که شب تا صبح در حال سجده بيدار باشد… .»
عبادت امام سجاد(ع) پرستش کاملا آگاهانه و بسيار عميق بود،او با لذت و شيفتگي مخصوص، آميخته با عرفان کامل، خدا را عبادت ميکرد. ارتباطو پيوند او با خدا به گونهاي بود که روايتشده:
شبي براي عبادت برخاست، هنگام وضو، چشمش به ستارگان آسمان افتاد، و هم چنانبه ستارگان مينگريست ، و در انديشه آفريدگار و آفرينش آنها فرو رفت، حيران وبهت زده در حالي که دستش در آب بود، به آسمان چشم دوخته بود تا صداي اذان صبحرا شنيد.
فاطمه(س) يکي از دختران اميرمومنان علي(ع) از جابربن عبدالله انصاري تقاضاکرد که نزد امام سجاد(ع) برود، به عنوان دلسوزي از آن حضرت بخواهد که جانش رااز آسيب عبادت بسيار حفظ کند، زيرا او بر اثر عبادت بسيار، از ناحيه بيني و سرزانوها و کف دستها و پيشاني، آسيب سختي ديده بود، جابر نزد امام سجاد(ع) رفت وآن حضرت را از تحمل آن همه رنج طاقت فرسا در عبادت برحذر داشت.
امام سجاد(ع) به او فرمود: «اي همنشين رسول خدا(ص)! جدم رسول خدا(ص) آن قدرعبادت کرد که پاهايش ورم کرد، شخصي به او عرض کرد: چرا آنقدر به خود رنجميدهي؟ فرمود: «افلا اکون عبدا شکور؛ آيا بنده سپاسگزار خدا نباشم.» جابربه امام سجاد(ع) عرض کرد:
«جان عزيزت در خطر است، کمتر خود را در فشار قرار بده.» امام سجاد(ع) فرمود:
«يا جابر لا ازال علي منهاج ابوي موتسيا بهما حتي القاهم؛ اي جابر همواره راهپدرانم (پيامبر و علي) را ميپيمايم، و آنها را الگو قرار ميدهم تا به آنهابپيوندم.» صحيفه سجاديه، يکي از نمادهاي عرفاني و زاييده انديشههاي معرفتشناسي امام سجاد(ع) است که به عنوان زبور آل محمد(ص) شناخته شده، و با مطالعهآن، ميتوان به عظمتبيکران پرستش آگاهانه آن بزرگوار واقف شد.
توجه عميق به بينوايان
امام سجاد(ع) به تامين معاش زندگي افراد بيبضاعت ومستمند، توجه عميق و اقدام همه جانبه داشت، علاوه بر اينکه با نظم خاصي از صدخانواده فقير مدينه به طور مستمر سرپرستي ميکرد، به بينوايان ديگر نيز توجهداشت، او نان و آذوقه را در انبان ميکرد و خودش آن را بر دوش ميگرفت و به صورتناشناس و محرمانه براي آنها ميبرد، نيازمندان هرگاه او را ميديدند به همديگرميگفتند صاحب الجراب (صاحب انبان) آمد. آن بزرگوار وقتي که فقير را ميديد نهتنها با نظر خشمگين يا تحقيرآميز به او نگاه نميکرد، بلکه با شادماني ميگفت:
«مرحبا بمن يحمل زادي الي الاخره؛ آفرين به کسي که توشه مرا به سوي آخرت حملميکند.» يکي از شخصيتهاي عصر آن حضرت به نام زهري ميگويد: در يک شب سرد وتاريک زمستاني امام سجاد(ع) را ديدم؛ بار آرد و هيزم بر پشت گرفته بود و عبورميکرد، پرسيدم: اين بار چيست؟
فرمود: قصد سفر دارم، اين توشه راه سفر است که آماده کردهام تا به محله حريزببرم.
غلام خود را به آن حضرت معرفي نمودم و عرض کردم: «شما زحمت نکشيد، اين غلام مناست که آن بار شما را حمل ميکند.» فرمود: نه. عرض کردم: پس اجازه بدهيد خودمآن را حمل کنم، فرمود: «من زحمتي را که موجب نجات من در سفر خواهد شد، وپيمودن راه سفر مرا نيکو کند، از خود دور نميکنم.» پس از چند روزي او را درمدينه ديدم، پرسيدم شما فرموديد به مسافرت ميروم، پس چرا مسافرت نکردي؟ فرمود:
اي زهري، منظورم از مسافرت، آن سفري که تو گمان کردي نبود، بلکه منظورم سفرمرگ بود که خود را براي آن آماده ميساختم، آنگاه فرمود:
«انما الاستعداد للموت تجنب الحرام و بذل الندي في الخير؛ همانا آمادگي برايسفر مرگ، اجتناب از کارهاي حرام، و بخشش عطاياي نيک به مردم است.» آن حضرت برهمين اساس از بيماران عيادت ميکرد، و اگر با خبر ميشد که آنها مقروض هستند،قرض آنها را ادا مينمود، چنانکه روايتشده شنيد که «محمدبن اسامه» بيمار وبستري شده، به عيادتش رفت، وقتي فهميد او مقروض است و دوست دارد قبل از مرگش،قرضهايش پرداخته شود، همه قرضهاي او را برعهده گرفت و پرداخت.
پس از آن که آن بزرگوار مهربان، به شهادت رسيد، هنگامي که پيکر پاکش را غسلميدادند، خراشهايي در پشت مبارکش ديدند، بعضي از حاضران از علت آن پرسيدند،يکي از حاضران پاسخ داد:
«اين سياهيها و خراشها از آثار انبانهاي طعام است که آن حضرت آن را به طورمکرر حمل ميکرد و به خانه مستمندان ميبرد، و نيز از آثار آبکشي آن حضرت از چاهاست که براي همسايگان، از آن چاه آب ميکشيد، و اينک جاي طناب آبکشي در پشتشباقيمانده است».
خوف از حساب روز قيامت
امام سجاد(ع) در طول زندگي براي انجام مناسک حج و عمرهبسيار به مکه ميرفت، با اين که فاصله بين مدينه و مکه حدود هشتاد فرسخ است، آنحضرت براي انجام عبادت بزرگ حج، گاهي اين راه را پياده ميپيمود، و از اين کهبراي انجام عبادت خدا، رنج ميکشيد، لذت ميبرد.
آن بزرگوار بيستبار (و به نقلي 22 بار) سوار بر شترش شده و به مکه ميرفت، وپس از انجام مراسم عمره يا حج، به مکه باز ميگشت، او در اين مدت حتي يک بارتازيانه بر شترش نزد، هرگاه ميخواستشترش تندتر حرکت کند، تازيانهاش را بربالاي سر شتر به حرکت در ميآورد، و ميفرمود: «لولا خوف القصاص لفعلت؛ اگر ترسقصاص قيامت نبود، با زدن تازيانه بر شتر، آن را به تند حرکت کردن وادارميکردم.»
با توجه به فاصله بين مکه و مدينه که حدود هشتاد فرسخ بود، نتيجهميگيريم که بيستبار رفتن و بازگشتن آن حضرت معادل 3200 فرسخ خواهد شد، آنبزرگوار در تمام طول اين مدت با اين که تازيانه در دستش بود، از خوف قصاصقيامت، حتي يک بار تازيانهاش را بر شترش نزد، با اين که شتر در ميان مرکبها بهپوست کلفتي معروف است، و تازيانه زدن به آن، رنجش چنداني براي او نخواهد بود.
در صفحه ديگري از زندگي امام سجاد(ع) ميخوانيم: او يکي از غلامان آزاد کردهاشرا سرپرست رسيدگي به مزرعهاي نمودهبود، روزي براي ديدن آن مزرعه به آن جا رفتمشاهده کرد که بر اثر سهلانگاري غلام آسيب فراواني به آن مزرعه وارد شده است،ناراحتشد و براي تنبيه غلام، يک بار تازيانهاي به او زد. پس از اين کار پشيمانشد، وقتي که آن حضرت به خانه بازگشت، شخصي را نزد آن غلام فرستاد تا او را بهحضورش بياورد، آن شخص پيام امام را به او ابلاغ کرد، غلام به محضر امام سجاد(ع) آمد، ديد امام خود را برهنه کرده، و تازيانهاش را پيش رويش انداخته است.
غلام گمان برد که امام ميخواهد او را مجازات کند، از اين رو به شدت ترسيد، وليناگاه ديد امام سجاد (ع) آن تازيانه را برداشت و به غلام داد و فرمود: «اي مردامروز کاري از من در مورد تو سرزد که سابقه نداشت، لغزشي بود که رخ داد، اينکاين تازيانه را بگير و همان گونه که به تو زدم به من بزن و از من قصاص کن.»
غلام گفت: سوگند به خدا جز اين گمان نداشتم که مرا مجازات کني که سزاوار آنهستم، تا چه رسد به اين که من از تو قصاص کنم. امام سجاد(ع) فرمود: عزيزم!
تازيانه را بردار و قصاص کن، غلام گفت:
معاذالله! هرگز چنين نکنم، تو را (اگر لغزشي بود) بخشيدم. اين گفت و گو بهطور مکرر بين امام سجاد(ع) و آن غلام رد و بدل شد، هنگامي که امام(ع) ديد آنغلام از قصاص کردن خودداري ميکند به او فرمود: «اما اذا ابيت فالضيعه صدقهعليک؛ هان آگاه باش اکنون که از قصاص خودداري ميکني آن مزرعه را به تو انفاقکردم، مال تو باشد.» سپس امام سجاد(ع) آن مزرعه را در اختيار آن غلام گذاشت.
همنشيني با مستضعفاناز شيوههاي زندگي امام سجاد(ع) اين که: بسيار متواضعبود، نه تنها از همنشيني با تهيدستان و مستضعفان عار نداشت، بلکه مشتاقانه درکنار آنها مينشست و همچون دوست صميمي با آنها هم صحبت ميشد، بعضي اين روش رااز آن حضرت نپسنديدند، و از نشست و برخاست آن حضرت با طبقه پايين دست، انتقادکردند، امام سجاد(ع) در پاسخ آنها فرمود:
«اني اجالس من انتفع بمجالسته في ديني؛ من با کسي همنشين ميشوم که از مجالستاو به نفع دينم بهرهمند گردم.»
يک روز امام سجاد(ع) سوار بر مرکب از راهيميگذشت چشمش به جمعي از بيماران جذامي که در کنار هم نشسته بودند و غذاميخوردند افتاد، آنها وقتي که امام را ديدند او را دعوت به خوردن غذا کردند.
امام(ع) آن روز را روزه بود، به آنها فرمود:
«اگر روزه نبودم، در کنار سفره شما مينشستم.» امام سجاد(ع) آن روز به خانهخود بازگشت، دستور داد غذاي مطبوعي آماده کردند، آنگاه همه آن جذاميان را بهخانه خود دعوت کرد، آنها به خانه آن حضرت آمدند، امام(ع) در کنار آنها نشست وبا هم از غذا خوردند.
احترام به نامادري
امام سجاد(ع) مادرش را به هنگامي که نوزادي بيش نبود ازدست داد. از اين رو، بانويي پرستاري آن حضرت را بر عهده گرفت و به عنواننامادري در حفظ آن حضرت کوشيد، امام سجاد(ع) وقتي که بزرگ شد، با نامادرياش دريک کاسه غذا نميخورد، شخصي از آن حضرت پرسيد:
«با اينکه شما مادرت (نامادريت) را دوست داري، چرا در يک کاسه با او غذانميخوري؟» آن حضرت در پاسخ فرمود: «اني اکره ان تستبق يدي الي ما سبقت اليهعينها فاکون عاقا له؛ من دوست ندارم که دستم به لقمهاي سبقت گيرد که چشممادرم به آن سبقت گرفته است، آن گاه جفاکار نسبتبه مادرم گردم.» به راستيوقتي که آن حضرت به نامادري اين گونه احترام ميگذاشت، براي مقام مقدس مادرچقدر ارج و ارزش قائل بود؟!
خشنودي به رضاي الهي
امام باقر(ع) نقل کرد، پدرمامام سجاد(ع) فرمود: دچار بيماري سختي شدم، پدرم به من فرمود: چه ميل داري؟
گفتم: ميل دارم به گونهاي باشم که در برابر تدبير و خواستخدا، خواسته ديگرينداشته باشم. پدرم فرمود: «احسنت ضاهيت ابراهيم الخليل؛ احسن و آفرين که بهابراهيم خليل(ع) شباهتيافتهاي.» در آن هنگام که دشمنان ميخواستند او را بهدرون آتش شعلهور بيفکنند، جبرئيل نزد او آمد و گفت: آيا حاجتي داري؟
ابراهيم(ع) گفت: «لا اقترح علي ربي، بل حسبي الله و نعم الوکيل؛ در برابرمقدرات پروردگارم چيز ديگري درخواست نميکنم، بلکه خدا مرا کفايت ميکند، و اوپشتيبان خوبياست.»
پاسخ شديد به طاغوت عراق
امام سجاد(ع) در تمام مصائب کربلاو اسارت، شرکت داشت، و سختترين و جانکاهترين حوادث را تحمل کرد، او و همراهانشرا به صورت اسير، در کوفه به مجلس عبيدالله بن زياد حاکم عراق که طاغوتي سنگدلو بيرحم بود وارد نمودند. عبيدالله پس از گستاخيهاي بسيار بيشرمانه متوجه امامسجاد(ع) شد، و گفت: «اين شخص کيست؟» يکي از حاضران گفت: علي بن حسين(ع) است.
عبيدالله گفت: مگر خداوند علي پسر حسين(ع) را نکشت؟ امام سجاد(ع) فرمود:
من برادري به نام عليبن حسين(ع) [علياکبر] داشتم، مردم او را کشتند.
عبيدالله با خشونت گفت: «بلکه خدا او را کشت.» امام سجاد(ع) فرمود: «اللهيتوفي الانفس حين موته؛ خداوند جانها را هنگام مرگشان، قبض ميکند.» عبيداللهگفت: آيا تو جرئت پيدا کردهاي پاسخ مرا ميدهي؟ سپس به ماموران جلادش گفت:
برخيزيد و گردنش را بزنيد.
حضرت زينب(س) به دفاع برخاست، و پس از گفتاري، خطاب به عبيدالله فرمود:
«اگر بنا است علي بن الحسين(ع) را بکشي، مرا نيز با او بکش.» در اين هنگامامام سجاد(ع) به عمهاش زينب(س) فرمود: آرام باش، تا من با عبيدالله سخن بگويم،سپس به عبيدالله رو کرد و با صلابت و قاطعيت فرمود: «ابالقتل تهددني يابن زياداما علمت ان القتل لنا عاده، و کرامتنا الشهاده؛ اي پسر زياد! آيا مرا به کشتنتهديد ميکني و ميترساني، آيا نميداني که کشته شدن عادت ما است، و شهادت مايهکرامت و سرافرازي ما ميباشد؟!»
دخالت در سياست
ماجراي نهضت کربلا، يک حادثهبزرگ سياسي بود، امام سجاد(ع) در پيدايش آن و ابلاغ پيام شهيدان و پيگيري نتايجنهضت نقش اصلي را داشت، آن حضرت پس از ماجراي خونين عاشورا، چه هنگام اسارت، وچه هنگام بازگشتبه مدينه، در هر فرصتي مردم را بر ضد طاغوت عصر، يزيدبنمعاويه ميشوراند، خطبه غرا و کوبنده او در شام، يزيد و حکومتش را رسوا نمود، وماهيت پليد حکومتخودکامه او را افشا کرد، با اين که در جو خفقان آن عصر ، حتيذکر نام حسين(ع) ممنوع بود، به دستورآن حضرت در نگين انگشترش چنين نوشتهبودند: «خزي و شقي قاتل الحسين بن علي عليهالسلام؛ رسوا و بدبختشد قاتل حسينپسر علي(ع»).
آن حضرت چهل سال، مصائب پدرش امام حسين(ع) را ياد ميکرد وميگريست، هنگام غذا خوردن، دست از غذا ميکشيد، ميگفتند بفرماييد غذا ميل کنيد،در پاسخ ميفرمود: «قتل ابن رسول الله جائعا، قتل ابن رسول الله عطشان؛حسين(ع) فرزند رسول خدا(ص) گرسنه و تشنه کشته شد.»
کوتاه سخن آنکه آن حضرتاکثر بهرهبرداري را از نهضت امام حسين(ع) به عناوين گوناگون بر ضد طاغوتهايوقت نمود. پس از بنياميه، هنگامي که خلفاي بنيمروان روي کار آمدند، موضعگيريامام سجاد(ع) در برابر آنها نيز نوع ديگري از رودر رويي شديد در برابرطاغوتيان بود. آن حضرت قيام مختار بر ضد بنياميه را تاييد کرد و با صراحتفرمود: «لاتسبوا المختار فانه قتل قتلتنا و طلب ثارن؛ از مختار بدگويي نکنيد،چرا که او قاتلان ما را کشت، و به خونخواهي از ما قيام کرد.» آن حضرت قبل ازقيام انقلابي پسرش «زيد» که برضد حکومت هشام بن عبدالملک (دهمين طاغوت اموي)
رخ داد، قيام او را تاييد ميکرد و ميفرمود: «پدرم از پدرش اميرمومنان علي(ع)
نقل کرد در پشت کوفه مردي قيام کند که او را «زيد» ميگويند…
او و يارانش در قيامتبا شکوهي بسيار باعظمت در کنار مردم عبور کنند، وفرشتگان به آنها اشاره کرده و ميگويند: اينها جانشينان صالحان پيشين و دعوتکنندگان به حق هستند، آنگاه رسول خدا(ص) از آنها استقبال کند و خطاب به زيدميفرمايد: اي فرزندم! شما مسووليتخود را به انجام رسانديد، اکنون بدون حساب،وارد بهشتشويد.»
راز شهادت امام سجاد (ع)
موضعگيريهاي قاطع و پر صلابت امامسجاد(ع) در برابر هشامبن عبدالملک (دهمين خليفهاموي) و عظمت روز افزون امام(ع) در ميان مردم، به ويژه در ميان مردم حجاز موجب شد که هشام به قتل امام سجاد(ع) کمر بست، برادر او وليد بن عبدالملک، به دستور او، آن حضرت را مسموم کرده و بهشهادت رساندند.
آن بزرگوار به جرم دفاع از حيثيت اسلام، و مبارزه با طاغوتهاياموي و مرواني، شهد شهادت نوشيد، چند روز در بستر شهادت آرميده بود، معالجاتسودي نبخشيد، او در لحظه آخر عمر همان وصيت پدرش را بازگو کرد و فرمود: هنگاميکه پدرم امام حسين(ع) وفات کرد، ساعتي قبل مرا به سينهاش چسبانيد و فرمود:
«يا بني اياک و ظلم من لايجد عليک ناصرا الا الله؛ اي پسر جانم! بپرهيز از ستمکردن بر کسي که ياوري براي انتقام تو، جز خدا ندارد.» نيز به پسرش امامباقر(ع) فرمود: پسرم! تو را به همان سخن وصيت ميکنم که پدرم هنگام شهادت مرابه آن وصيت کرد:
«يا بني اصبر علي الحق و ان کان مر؛ اي پسر جان! در راه حقصبور و مقاوم باش گرچه تلخ و رنجآور باشد.»
به اين ترتيب آن امام همام بعد ازنهضت عظيم امام حسين(ع) پس از حدود 35سال مبارزه به صورتهاي گوناگون، در 75سالگي به لقاءالله پيوست، و با خون سرخ خود پاي نهضتخونين پدرش را امضاء کرد.
او در فرازي از صحيفه سجاديه که از گنجينههاي بزرگ معارف و عرفان است و ازاو به يادگار مانده، به درگاه خدا چنين عرض ميکند:
«اللهم اني اعتذر اليک من مظلوم ظلم بحضرتي فلم انصره؛ خدايا! من از پيشگاهتو عذرخواهي ميکنم در مورد مظلومي که در برابر من به او ستم شده، و من به يارياو نشتافتهام.»
«خدايا! به من دست و نيرويي ده تا بتوانم بر کساني که به منستم ميکنند پيروز شوم، و زباني عنايت فرما تا در مقام احتجاج و استدلال برمخالف چيره شوم، و انديشهاي ده تا نيرنگ فکري دشمن را درهم شکنم، و دستستمگران را از تعدي و تجاوز، کوتاه سازم.»
حجهالاسلام والمسلمين محمد محمدي اشتهاردي
صفحات: 1· 2