سرچشمه وحدت
سرچشمه وحدت
علی خیری
مکه در هیجانی غریب، دست و پا میزد. سالها بود که جاری کلام وحی، بر زمین سرازیر نشده بود.
سالها بود که گمراهی بر دلها سایه افکنده بود و هیچ ستارهای، راه آسمان را روشن نمیکرد.
شب، بساط تیرگی را آنچنان بر خاک گسترده بود، که امید هیچ معجزهای نمیرفت.
تا این که آخرین فرستاده پروردگار ـ گل سرسبد هستی ـ در کویر حجاز، ظهور کرد.
او آمد تا تشنگان شراب و شهوت و شمشیر را کرامت انسانی ببخشد.
او آمد تا رحمت خدا بر زمین جاری شود و سرچشمه وحدت به جوش آید.
او آمد تا گامهای اخلاق به اوج قله کمال برسد.
او آمد تا انسانهای خاکی را به معراج و آسمان پیوند بزند؛ او که عشق در نگاهش موج میزد و نرگس چشمانش، سکرآورترین شراب ممکن بود.
او که درد یتیمی را بر دوش میکشید و رنج گمراهی مردم، دلش را میآزرد.
او که تورات و انجیل، مژده آمدنش را داده بودند.
نام احمد، نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست
و محمد صلی الله علیه وآله وسلم در مکه پلک گشود و آفرینش را به روزهای خوش نیامده بشارت داد.
محمد صلی الله علیه وآله وسلم ، نامی که با هدایت و رحمت یکی شده است.
نامی که از آن عطر خدا به مشام میرسد.
مردی که به رسم ابراهیم، بتهای رنگ رنگ جهان را یکی پس از دیگری در هم شکست.
مردی که قانون دخترکشی را منسوخ کرد و جایگاه راستین زن را نمایاند.
مردی که در راه اسلام، زخمها دید و آبرو گذاشت.
اگر او نمیآمد و باران وحی بر خاک نمیتراوید، اینک ما بودیم و برهوت جاهلیت.
اگر مرد خلوت نشین حرا نمیآمد و پنجرههای بسته را نمیگشود، هنوز آفتاب به خانهها راه نیافته بود.
او بر خاک نازل شد تا در شمیم اعجاز گل محمدی صلیاللهعلیهوآلهوسلم جایی برای نفس کشیدن در فضای وهمآلود جهان بیافریند. آمد تا درختان قد بکشند؛ پرندگان، پر بگیرند؛ آسمان، سهم همه باشد و انسانها به دایره تکامل پای بگذارند.
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظرِ قدرِ با کمال محمد