سیده النساء العالمین
المرأه ریحانه
زن از منظر آیت الله جوادی آملی(حفظه الله)
نويسنده:آیت الله جوادی آملی
چکیده:
این مقاله که توسط اندیشمند فرزانه آیت الله جوادی آملی نگاشته شده است، پیرامون همسانی زن و مرد در بهره مندی از ارزش های انسانی سخن به میان آورده شده است.
در آموزههاي اسلامي ارزشهاي انساني كه ملاك سنجش انسانهاست براي زن و مرد به طور يكسان ترسيم شده است. چون خاستگاه ارزشها و فضائل، نفس و روح انسان است نه جسم او، و زن و مرد در نفس و روح تفاوت ندارند.
آياتي كه علم و جهل، ايمان و كفر، عزّت و ذلت، سعادت و شقاوت، فضيلت و رذيلت، حق و باطل، صدق و كذب، تقوا و فجور، اطاعت و عصيان، انقياد و تمرّد، غيبت و عدم غيبت، امانت و خيانت و مانند آن را مسائل ارزشي و ضد ارزشي ميداند و هيچ يك از اوصاف نيز نه مذكر است و نه مؤنث، به اين معنا كه بدن انسان مسلمان يا كافر، عالم يا جاهل، متقي يا فاجر، صادق ياكاذب نيست. و به عبارت ديگر اگر در مسائل علمي و مسائل عملي كه ملاك و معيار ارزش است هيچ سخني از مذكر و مؤنث نبود، يقيناً موصوف آنها يعني روح نيز مذكر و مؤنث نخواهد بود.
مرحوم علامه طباطبايي در اين رابطه ميفرمايد: مشاهده و تجربه حكم ميكند كه زن و مرد دو فرد از نوع واحد هستند يعني دو فرد انساني، زيرا تمام آنچه در مردان آشكار است در زنان نيز پيداست. بروز آثار يك نوع نشان دهنده تحقق خارجي آن نوع است بلي در ميان اين دو صنف آثار مشترك، شدت و ضعف وجود دارد ولي اين تفاوت سبب بطلان حقيقت نوع دو قوّه نيست. از اين جا روشن ميشود كه كمالات نوعي كه براي يك صنف ميسور است براي صنف ديگر نيز دست يافتني است.
مانند كمالاتي كه با ايمان و اطاعت الهي براي هر دو صنف قابل تحصيل است يكي از جامعترين سخنان كه آن را بيان ميكند اين آيه است: «انّي لااضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثي بعضكم من بعض؛(1) من عمل هيچ عمل كنندهاي را چه زن و چه مرد تضييع نميكنم».(2)
علاوه بر اين در سوره مباركه احزاب نيز اين حقيقت به صورت تفصيلي تبيين ميشود و ويژگيهاي اساسي زن و مرد را از جهت معنوي در كنار يكديگر و همچون دو كفه يك ترازو قرار ميدهد و براي هر دو پاداشي يكسان بدون كمترين تفاوت در نظر ميگيرد و از نظر روح انساني آنها را از هم جدا نميسازد و به عبارت ديگر: در اين سوره سخني جامع و پرمحتوا درباره همه زنان و مردان و صفات برجسته آنها بيان شده است و اوصاف اعتقادي و اخلاقي وعملي و همچنين پاداش عظيم آنها را يكسان تبيين كرده است.
قرآن فرمود: «انّ المسلمين و المسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدقين و المتصدقات و الصائمين و الصائمات و الحافظين فروجهم والحافظات و الذاكرين اللّه و الذاكرات اعدّ اللّه لهم مغفرة و اجراً عظيماً»(3)
صفحات: 1· 2
امـــــــــــــــــــام
حقيقت هميشه زنده تاريخ
منبع : راسخون
تاريخچه زندگي امام
امام خميني در تاريخ بيستم جمادي الثاني /1320 هجري قمري مصادف با سال روز ميلاد مسعود بانوي بزرگ اسلام ،حضرت فاطمه (ع) در شهرستان « خمين » چشم به جهان گشود .
پدر ايشان آيت الله شهيد، مرحوم سيد مصطفي موسوي - فرزند برومند علامه ي جليل القدر مرحوم سيد احمد موسوي -است که بنا به گفته ي بعضي از خاندان جليل صاحب « عبقات الانوار » مي باشد .
مرحوم سيد احمد موسوي که در نجف اشرف بوده اند بنا به دعوت و درخواست مرد نيکوکار و بزرگواري به نام « يوسف خان کمره اي » که براي زيارت به عتبات مقدسه مشرف شده بود به منظور ارشاد و پيشوايي اهالي «خمين» به آن سامان مي رود و با دختر مرحوم « يوسف خان » ازدواج مي کنند. که از فرزندانشان يک دختر و پسر به نامهاي :« صاحبه » و « مصطفي » باقي مي مانند .
مرحوم سيد مصطفي نيز تحصيلات خود را در نجف اشرف و سامراء در عهد ميرزاي شيرازي دنبال کرده و در زمره ي علما و مجتهدين عصر خود قرار مي گيرند و پس از بازگشت از نجف اشرف ، زمامت وپيشوايي اهالي خمين را عهده دارمي شوند . در تاريخ ذيحجه ي/1320 قمري در بين راه خمين - اراک مورد سوء قصد بعضي از اشرار قرار مي گيرند ودر اصابت چند گلوله به کتف وکمر ايشان در سن 47 سالگي به شهادت مي رسند .جنازه آن مرحوم به نجف اشرف منتقل گرديده و در آنجا دفن مي شود .آيت الله شهيد داراي سه پسر و سه دختر بودهاند که پسرهاي ايشان عبارتند از : 1- سيد مرتضي « معروف به پسنديده » که از علماي جليل القدر ساکن قم بودند .
2- سيد نورالدين که از محترمين مقيم تهران بودند .
3- سيد روح الله ( امام خميني ) که آخرين فرزند آن مرحوم مي با شند.(1)
روح الله در پنج ماهگي به افتخار خانوادگي شهيد نائل آمد .
پس از شهادت پدر تا سن 15 سالگي تحت سرپرستي مادر شجاع و با تقوايش « هاجر » وعمه ی با ايمان وپرهيز گارش « صاحبه خانم » بود ، و از آن پس اين دو عزيز را از دست داد .
امام در نوجواني از روحيه اي حماسي برخوردار بود و در فعاليتهاي جهادي شرکت مي کرد .
دفتر شعري که از دوران نوجواني او بر جا مانده است نشانه ی رشد سياسي و آگاهي او از جامعه است .
امام بخشي از علوم حوزوي را نزد برادرش آيت الله پسنديده و اساتيد ديگر فرا گرفت و در سال 1298 ه.ش براي ادامه تحصيل به اراک رفت از محض آيت الله العضمي حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي موسس حوزه علميه قم بهره گيرد . امام پس مدت کوتاهي حاج شيخ به قم مهاجرت کرد واو نيز سال 1300هجري شمسي رهسپار حوزه قم گرديد. با توجه به استعداد سرشاري که داشت تحصيلات خود را کامل کرد و در نتيجه از همه علوم حوزوي از ادبيات ، منطق ، فقه ، اصول ، فلسفه و کلام ، عرفان ، رياضيات ، نجوم و اخلاق بهره مند گرديد .معلم اخلاق او آيت الله ميرزا جواد ملکي تبريزي ، استاد عرفان او آيت الله آقا ميرزا محمد علي شاه آبادي واستاد خارج فقه و اصول وي آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي رضوان الله عليهم بودند (2)
تاليفات حاج مرزا جواد ملکي تبريزي اسرار الصلاة ، المراقبات ، لقاءالله ، حاشيه غايه الغصوي ، ترجمه ی عروةالوثقي مي توان نام برد . از سال 1340 که حوزه قم تاسيس شد تا سال 1343 که ايشان رحلت کرد ، عده اي از درس اخلاق او استفاده کرده اند که يکي از آنها حضرت امام خميني بوده است. امام خميني در تاليفات خود از کتابهاي ايشان مطلب نقل مي کنند ودر کتاب «سر الصلاة » به مطالعه ی کتابهاي ايشان سفارش مي کند .
امام خميني رضوان الله عليه کتابهاي « فصوص » مفاتيح الغيب ومنازل السائرين را که هر سه از کتابهاي مهم عرفان است نزد مرحوم آيت الله آقا ميرزا محمد علي شاه آبادي خواندند. امام خميني شيفته مرحوم شاه آبادي بودند و مکرر در صحبت هاي خود و نيز در بسياري از آثار خود مانند « مصباح الهدايه »،« اربعين »،« تعليقه بر فصوص »،« تعليقه بر مصباح الانس» از ايشان به عظمت ياد و گاهي مطلبي نقل مي کنند.
امام از حدود سال 1345 تا سال فوت استاد حائري يزدي يعني 1355 از درس فقه واصول اين علا مهء جليل بهر ه مند شدند وهميشه از ايشان با عظمت و تجليل ياد مي کردند .(3)
امام خميني علاوه بر مقام ممتاز فقاهت، در علوم هيئت ،فلسفه ،حکمت و عرفان نيز داراي مهارتي ويژه و تخصصي کامل مي باشد . استاد ايشان در علم هيئت مرحوم شيخ علي اکبر يزدي ( معروف به حکيم ) مي باشند و فنون مختلفه کتب عرفان ، حکمت و فلسفه را از مهذب مرحوم شيخ محمد علي شاه آبادي فرا گرفته است.
در راه تکامل
امام خميني که داراي هوش و استعداد سرشاري بود در همان اوان کودکي آغاز به درس کرد و داخل منزل خود ، نزد معلمي به نام « ميرزا محمود » به خواندن و نوشتن مشغول گرديد و سپس قدم به مکتب گذاشت و نزد استاد مکتبي که « ملا ابوالقاسم » نام داشت تحصيلات خود را دنبال کرد و نيز پيش استاد ديگري به نام « شيخ جعفر » به درس آموزش ادامه داد .و آنگاه به مدرسه جديد که تازه تاسيس شده بود-قدم گذاشت وپيش شخصي به نام « آقا حمزه محلاتي » که استاد خط بود به تعليم خط پرداخت وبالاخره پيش ازآنکه 15سال را تمام کند ،تحصيلات فارسي آن روز را به پايان رسانيد . ورد خواندن و نوشتن از استاد بي نيازگرديد .آن گاه به تحصيل علوم اسلامي پرداخت ودر محضر برادر بزرگوارش آيت الله پسنديده صرف ونحو منطق را آغاز کرد وتا سال 1338ق، به تحصيل مقدمات در محضر ايشان ادامه داد وآن گاه که بنا شد براي ادامه تحصيل به حوزه علميه اصفهان رهسپار گردد، نغمه ي دل انگيز و روحاني حوزه علميه اراک که در آن روز تحت زمامت استاد بزرگ مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي رونق به سزايي داشت ايشان را به آن سو جذب کرد ودر سال 1339 ق به اراک شتافت ودر محضر اساتيد فن به آموختن ادبيات مشغول گرديد در سال 1340ق که مرحوم آيت الله حائري حوزه علميه اراک را به هر مقدس قم انتقال داد،ايشان نيز که تازه کتاب مطول را شروع کرد ه بود به قم رفت و در مدرسه ي « دارالشفا » مسکن گزيد ودر حوزه جديد التاسيس قم تحصيلات خود را با جديت بيشتري دنبال نمود و با پشتکار و کوششهاي شبانه روزي موفق شد که تا سال 1345ق سطوح عاليه را به پايان رسانيده در حوزه هاي درس مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حائري شرکت نمايد و در محضر آن استاد بزرگ ،پايه هاي علمي و مباني فقهي و اصولي خود را تحکيم و تکميل کرده و به درجه اجتهاد فايق گردد. (4)
از خدمات علمي امام قبل انقلاب بعد فوت مرحوم آيت الله حائري انجام دادند، تصيح و چاپ و انتشار « عبقات » بود .ابتدا جلدي را که مربوط به غدير است ،چاپ و منتشر کرد.در نجف و بورساي ترکيه « تحرير الوسيله » را نوشت . شيعه رساله اي به اين خوبي و جامعي نداشت. اين رساله که دوره کامل فقه است، بهترين يادگار حضرت ايشان براي عالم تشيع است . (5)
زندگي نوين
امام خميني تا سال 1348 ق تنها مي زيست. ولي در آن سال زمينه ي ازدواج ايشان فراهم آمد ودخت مکرمه آيت الله آقا حاج ميرزا محمد ثقفي تهراني به عقد ايشان درآمد.ثمره اين ازدواج با ميمنت ، دو پسر و 3 دختر بود. (6)
که پسران ايشان عبارت بودند از :
1- شهيد حجت السلام والمسلمين حاج سيد مصطفي خمینی
صفحات: 1· 2
مقام مـــــادر...
مقام والای مادر در قرآن کریم
نوع دستورهایی که اسلام به زن ومرد میدهد، در عین حال که یک راه مشترکی برای هر دو قائل است ولی راه مخصوص را هم از نظر دور نمیدارد، وقتی احترام به پدر ومادر را بازگو میکند، برای گرامی داشت مقام زن، نام مادر را جداگانه وبالاستقلال طرح میکند. قرآن کریم میفرماید:
اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف ولاتنهرهما وقل لهما قولا کریما (1)
اگر یکی از آن دو یا هر دو، در کنار تو به سالخوردگی رسیدند به آنها حتی «اوف» مگو وبه آنها پرخاش مکن و با آنها سخنی شایسته بگوی.
ودر بخشی دیگر میفرماید: ما سفارش کردیم به انسان که احسان را نسبتبه پدر و مادر فراموش نکند:
و وصینا الانسان بوالدیه احسانا (2)
وانسان را نسبتبه پدر ومادرش به احسان سفارش کردیم.
وقضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا (3)
پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید وبه پدر ومادر خود احسان کنید. ودر جای دیگر احسان به پدر ومادر را در کنار عبادت حق یاد میکند:
ان اشکر لی و لوالدیک (4)
شکرگزار من و پدر ومادرت باش.
اما با همه این تجلیلهای مشترک، وقتی میخواهد از زحمات پدر ومادر یاد کند، از زحمت مادر سخن میگوید، نه از زحمت پدر، آنجا که میفرماید:
ووصینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امه کرها ووضعته کرها وحمله وفصاله ثلاثون شهرا (5)
زحمات سی ماهه مادر را میشمارد، که: دوران بارداری، زایمان، ودوران شیرخوراگی برای مادر دشوار است. وهمه اینها را به عنوان شرح خدمات مادر ذکر میکند. قرآن کریم به هنگام یادآوری زحمات حتی اشارهای هم به این موضوع ندارد که: پدر زحمت کشیده است.
بنابراین، آیات قرآن که در مورد حق شناسی از والدین آمده استبر دو قسم است: یک قسم حق شناسی مشترک پدر ومادر را بیان میکند وقسم دیگر، آیاتی است که مخصوص حق شناسی مادر است، قرآن کریم اگر درباره پدر حکم خاصی بیان میکند فقط برای بیان وظیفه است، نظیر:
وعلی المولود له رزقهن وکسوتهن بالمعروف (6)
خوراک وپوشاک مادران به طور شایسته به عهده پدر فرزند است.
ولیکن هنگامی که سخن از تجلیل وبیان زحمات است، اسم مادر را بالخصوص ذکر میکند.
پی نوشت :
1- اسراء، 23.
2- احقاف، 15.
3- اسراء، 23.
4- لقمان، 14.
5- احقاف، 15.
6- بقره، 233.
برگرفته از : کتاب زن در آئینه جلال و جمال، نویسنده: عبدالله جوادی آملی
ریحانه
جايگاه زن در نظام خلقت
از هنگامه طلوع تمدن بشري، بحث تفاوت هاي جنسيتي، جوهر مشترك انسانها، جايگاه هريك از دو جنس زن و مرد در مناسبات اجتماعي، نگاه به آنها و ديدگاه هاي مختلف درباره حقوق زن و مرد، حتي تولد مكاتب مختلف در حمايت يا مخالفت با برخي ساختارهاي اجتماعي مبتني بر نگاه جنسيتي نيز از همين مناظر بوجود آمده و هنوز هم ادامه دارد. با اين همه نگاه تشريحي و منحصر به فرد اسلام، دين اعظم، همواره با منطقي اصولي و نگرشي حكمت گونه با اين موضوع برخورد كرده است، آنچه در ادامه مي خوانيد، اختصاري است از چشم انداز اسلامي به جايگاه زن در نظام خلقت. بي ترديد نگاه اسلام به جنسيت زن و مرد برگرفته از آيه كريمه «ان اكرمكم عندالله اتقيكم»، است. با وجود شباهت هاي حداكثري عاطفي، استعدادي، رواني و قواي انساني، برخي تفاوت هاي حقيقي و تكويني وجود دارد كه به هيچ وجه نمي تواند و نبايد دستمايه سوءاستفاده قرار گيرد.
ديدگاه اسلام: مهمترين و زيربنائي ترين نكته آن است كه جايگاه هستي شناختي زن و مرد و فلسفه آفرينش آن دو، به نص قرآن كريم، يكي است و تفاوتي ندارد، به عنوان نمونه:
الف) در سوره نساء آيه 1 آمده است:
يا ايها الناس التقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحده و خلق منها زوجها
«اي مردم از پروردگار خود بترسيد، آن خدايي كه همه شما را از يك گوهر بيافريد و هم از آن گوهر، جفت او را خلق كرد.»
اين آيه تصريح دارد كه گوهر ذات و اصل واقعيت انساني در مرد و زن، يگانه است. نخستين زن كه همسر نخستين مرد است از همان ذات و گوهر عيني مرد آفريده شد و نه از گوهري ديگر. اين آيه، نه اشاره به فرعي بودن يا طفيلي و زائد بودن زن، بلكه صراحت دارد كه خداوند، اولين زن را از همان ذات و اصلي آفريده است كه او را از آن آفريده و تفاوت جوهري ميان آن دو وجود ندارد و عبارت «منها»، براي رد توهم همين تفاوت است.
ب) هوالذي خلقكم من نفس واحده و جعل منها زوجها لتسكن منها (سوره اعراف آيه 189)
«اوست خدايي كه شما را از يك نفس بيافريد و از همان- نه چيز ديگري- همسرش را آفريد تا از او آرامش بگيرد.»
براي درك بهتر ديدگاه اسلامي، خوب است كه مرور سريع و گذرائي به ديدگاههاي گوناگون ديگري كه در تمدنها و اديان و بعضي از فلسفه هاي بشري در رابطه با آفرينش مرد و زن و نيز اختلافهاي تكويني و تشريعي مرد و زن آمده و طرفداراني در جهان دارد، داشته باشيم:
افلاطون كه معمولا ديدگاههايش، شروع فلسفه مدون غرب دانسته شده در كتاب «جمهوريت»، توصيه مي كند: كه زنان نيز بايد تعليمات جنگي ببينند و در مسابقات ورزشي شركت كنند زيرا زنان گرچه در نيروي جسمي و نيروي روحي و فكري از مردان، ناتوان ترند اما همه استعدادها در هر دو وجود دارد. پس از افلاطون، ارسطو در كتاب «سياست» به شدت با نظرات استادش مخالفت كرده و معتقد است كه تفاوتهاي مرد و زن تنها از جنبه كمي نيست بلكه از جنبه كيفي نيز متفاوتند.»1
ارسطو بر اين باور بود كه زن، همان مرد ناكام و خطاي طبيعت و حاصل نقصي در آفرينش است. همچنين سقراط، فيلسوف بزرگ يوناني اساساً وجود زن را بزرگترين منشأ انحطاط بشريت دانسته است، فيثاغورث ديگر دانشمند يوناني در ديدگاهي ضد زن معتقد بود كه در عالم، يك «اصل خوب» وجود دارد كه نظم، نور و مرد را آفريده و اصلي بد وجود دارد كه آشوب، تيرگي و زن را آفريده است2.
با اين نگاه فلسفي به زن، معلوم است كه زنان هيچ جايگاهي در جامعه بشري ندارند چنانچه ارسطو تصريح مي كند كه طبيعت آن جا كه از آفريدن مرد ناتوان است زن را آفريد و زنان و بردگان بنا بر طبيعت شان محكوم به اسارت هستند و به هيچ وجه سزاوار شركت در كارهاي عمومي نيستند.»3
¤ زن در اديان ديگر
صفحات: 1· 2
نگاه حکیمانه
(اهمیت و ویژگیهای انتخابات ریاست جمهوری از منظر مقام معظم رهبری(مد ظله العالی))
انتخابات ریاست جمهوری از افتخارات اسلام
… انتخابات نماد حركت اسلامى در كشور ماست. انتخابات، هديهى اسلام به ملت ماست. امام بزرگوار ما حكومت اسلامى به روش انتخاباتى را به ما ياد داد. حكومت اسلامى در ذهنها و خاطرهها به شكل خلافتهاى موروثى به يادگار مانده بود؛ خيال مىكردند حكومت اسلامى يعنى مثل خلافت بنىاميه و بنىعباس يا خلافت تركان عثمانى؛ يك نفر با نام و شكل ظاهرى خليفه، اما با باطن و عمل فرعون و پادشاهان مستبد؛ بعد هم كه از دنيا مىرود، يك نفر را به جاى خود معين كند. در ذهن مردم دنيا، حكومت اسلامى به اين شكل تصوير مىشد؛ كه بزرگترين اهانت به اسلام و حكومت اسلامى بود. امام، حكومت اسلامىِ به روش انتخابات مردم و حضور مردم و تعيين منتخب مردم را - كه لبّ اسلام است - بار ديگر براى مردم ما معنا كرد و در جامعهى ما تحقق بخشيد.
امروز در كشور ما مسئولانِ سطوح مختلف بهوسيلهى مردم انتخاب شدهاند؛ يا مستقيم يا غيرمستقيم. مسئول انتصابى، مسئوليت موروثى، مسئوليت به خاطر پول و چيزهاى مادى و دنيوى، در نظام جمهورى اسلامى نداريم. انتخابات رياست جمهورى، انتخابات مجلس شوراى اسلامى، انتخابات خبرگان تعيين رهبرى، و انتخابات شوراى شهر جزو افتخارات ملت ايران، جزو افتخارات اسلام، و جزو افتخارات شخص امام است. قانون اساسى ما با تعيين موارد اين انتخابهاى حساس و سرنوشتسازِ مقطعى توانسته است در دنياى اسلام، ذهنها و فكرهاى مؤمن و روشن و تحولخواه را به خود جذب كند.
مبناى مردمسالارى دينى با مبناى دمكراسى غربى متفاوت است. مردمسالارى دينى - كه مبناى انتخابات ماست و برخاستهى از حق و تكليف الهىِ انسان است - صرفاً يك قرارداد نيست. همهى انسانها حق انتخاب و حق تعيين سرنوشت دارند؛ اين است كه انتخابات را در كشور و نظام جمهورى اسلامى معنا مىكند. اين، بسيار پيشرفتهتر و معنادارتر و ريشهدارتر از چيزى است كه امروز در ليبرال دمكراسى غربى وجود دارد؛ اين از افتخارات ماست؛ اين را بايد حفظ كرد. (1)
حضور در انتخابات هم حق مردم وهم تکلیفی بر دوش آن ها
تكيه نظام به آراء مردم، يكى از ميدانهايى است كه مردم در آن نقش دارند. حضور مردم و اعتقاد به آنها بايد در اينجا خود را نشان دهد. در قانون اساسى ما و در تعاليم و راهنماييهاى امام، هميشه بر اين نكته تأكيد شده است كه نظام بدون حمايت و رأى و خواست مردم، در حقيقت هيچ است. بايد با اتّكاء به رأى مردم، كسى بر سر كار بيايد. بايد با اتّكاء به اراده مردم، نظام حركت كند. انتخابات رياست جمهورى، انتخابات خبرگان، انتخابات مجلس شوراى اسلامى و انتخابات ديگر، مظاهر حضور رأى و اراده و خواست مردم است.
صفحات: 1· 2
میلاد مادر
فاطمه(ع) در کلام الهي
قرآن مجيد که کلام راستين خداست و در نهايت اتقان و درستي قرار دارد، بي هيچ شک و شائبه اي بازگوکننده حقايقي است که ذهن بشري از نيل به بسياري از آنها، عاجز و ناتوان است. فاطمه زهرا(ع) نيز حقيقتي بي مانند دارد که جز در سايه سار قرآن و کلام معصومان نمي توان بدان دست يافت. بدين لحاظ، در اين مجال به بررسي برخي از آيات قرآن و بيان پاره اي از اين حقايق مي پردازيم.
1.خانه فاطمه(ع) جلوه گاه نور هدايت الهي
قرآن کريم، خداوند را نور آسمان ها و زمين مي خواند و تصريح مي کند که او هر فردي را که بخواهد، به نور خويش هدايت مي کند. در ادامه مي فرمايد:«[ اين نور هدايت] در خانه هايي است که خداوند اذن فرموده است رفعت بيابند؛ خانه هايي که نام خدا در آنها ذکر مي شود و مرداني که تجارت و معامله، آنان را از ياد الهي غافل نمي کند و مي ترسند از روزي که در آن، دل ها و چشم ها زير و رو مي شود، صبح و شام در آنها، تسبيح او مي گويند.»(1)
هنگامي که پيامبر خدا (ص)آيات مذکور را تلاوت کرد، يکي از اطرافيان حضرت پرسيد: يا رسول الله! اين خانه ها کدام خانه هايند؟ فرمود:«خانه هاي انبيا». ابوبکر برخاست و گفت: يا رسول الله! آيا خانه فاطمه و علي از مصاديق اين آيه
است؟ پاسخ شنيد:«آري، از برترين مصاديق آن است.»(2)
2. مشکات الهي
قرآن براي تبيين و معرفي نور خداوند، مثالي ذکر مي کند:
«مثل نور خداوند، مثل چراغداني است که درون آن، چراغي گذارده باشند…»(3).
راوي مي گويد: از امام (ع)درباره اين کلام الهي پرسيدم. فرمود:«آن چراغدان، فاطمه(ع) است و آن چراغ، امام حسن (ع)و آن زجاجه (فانوس يا حباب شفاف)، امام حسين (ع)است.»(4) اين بيان در حقيقت اشاره به جايگاه والا و متعالي فاطمه (ع)و فرزندانش در عالم تکوين و هدايت بشر دارد.
3. ستاره فروزان
صفحات: 1· 2
انه سمیع مجیب
بيانات در اجلاس جهانی علما و بيدارى اسلامى
بسماللهالرّحمنالرّحيم
و الحمد لله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا محمّد المصطفى و ءاله الأطيبين و صحبه المنتجبين و من تبعهم باحسان الى يوم الدّين.
به شما ميهمانان عزيز خوشامد ميگويم و از خداوند عزيز و رحيم ميخواهم كه به اين تلاش جمعى بركت دهد و آن را گام مؤثرى در جهت بهروزى مسلمانان سازد. «انّه سميع مجيب«.
موضوع «بيدارى اسلامى» كه شما در اين اجلاس به آن خواهيد پرداخت، امروزه در صدر فهرست مسائل جهان اسلام و امت اسلامى است؛ پديدهى شگرفى است كه اگر باذن الله سالم بماند و ادامه يابد، قادر خواهد بود سربرآوردنِ تمدناسلامى را در چشماندازى نه چندان دوردست، براى امت اسلامى و آنگاه براى جهان بشريت رقم زند.
آنچه امروز در برابر چشم ما است و هيچ انسان مطّلع و هوشمندى نميتواند آن را انكار كند، آن است كه اكنون اسلام از حاشيهى معادلات اجتماعى و سياسى جهان خارج شده و در مركز عناصر تعيينكنندهى حوادث عالم، جايگاهى برجسته و نمايان يافته است و نگاه تازهاى را در عرصهى زندگى و سياست و حكومت و تحولات اجتماعى عرضه ميكند؛ و اين در دنياى كنونى كه پس از شكست كمونيزم و ليبراليزم، دچار خلأ عميق فكرى و نظرى است، پديدهاى مهم و پرمعنى به شمار ميرود. اين نخستين اثرى است كه حوادث سياسى و انقلابى در شمال آفريقا و منطقهى عربى، در مقياس جهانى بر جاى گذاشته است، و خود مبشّر حقايق بزرگترى است كه در آينده اتفاق خواهد افتاد.
صفحات: 1· 2
ام البنین، اسوه مادران و همسران شهید (2)
ام البنین، اسوه مادران و همسران شهید (2)
ام البنین، اسوه تربیت فرزندان شهید
ام البنین پس از شهادت حضرت علی (ع)، به تنهایی به تربیت سلاله های خود پرداخت و همتی نیکو در تربیت فرزندان خویش داشت. ضمن سرپرستی آنها، سعی کرد ایشان را با اخلاق و معلومات راستین اسلامی و ولایی آشنا ساخته، آنها را فرزندانی ولایتمدار و دوستدار راه راستین امامت بار آورد، به طوری که همواره مشتاق جانبازی و سرافرازی در خط ولایت پدر و برادران امام شان بودند.
عشق به ولایت امام حسن(ع)
از پس شهادت علی(ع)، ام البنین تا آخر عمر نسبت به مولا وفادار ماند و همچون سه همسر دیگر حضرت، به ازدواج دیگری تن در نداد و تا پایان حیات، بدون همسر زندگی کرد.
در همین زمان، با تعیین شدن امام حسن(ع) به عنوان امام دوم شیعیان، ام البنین در خط ولایت ایشان قرار گرفته، نه تنها برای لحظه ای از خط ولایت و امامت ایشان خارج نگردید و هرگز نه به عمل و نه گفتار، در برابر امام موضع گیری نکرد و تا پایان عمر امام حسن(ع) سر بر خط راستین امامت ایشان سپرد، بلکه پیوسته فرزندان خویش را بر اطاعت کامل از مولا و مقتدای زمان شان ـ
آخرین فرزند نامش عثمان (عبدالرحمن) بود که با اولین فرزند ام البنین ـ عباس ـ حدود 15 سال اختلاف سن داشت. این فرزند چند ماه پس از شهادت امام علی(ع) به دنیا آمد،
بنابراین در هنگام شهادت در کربلا، 20 ساله بود.
امام حسن(ع) ـ توصیه و سفارش می کرد و آنها را جان نثار راه ولایت بار آورد.
ام البنین با درایت هر چه تمام تر، با کردار صحیح خود و سرسپردگی به ولایت، همچون سدی محکم، جلوی سوء استفاده دشمنان ولایت و بخصوص خلیفه غاصب ـ معاویه ـ را (که پیوسته با وعده و وعید خود، در صدد پراکنده کردن و ایجاد تفرقه میان پشتیبانان امامت بود) گرفت و نقشه های معاویه را در رسیدن به این اهداف نقش بر آب ساخت.
پس از شهادت امام حسن مجتبی(ع)، ام البنین در خط ولایت و امامت امام حسین(ع) ره سپرد و فرزندان خود را در لحظات بحرانی، به یاری پسر فاطمه زهرا(س) فرا خواند.
ام البنین آماده جانبازی و ایثار
اندکی پیش از تحقق این زمان و پس از اعلان جانشینی یزید توسط معاویه، شیعیان مترصد به وجود آمدن زمانی مناسب، جهت قیام بر ضد دستگاه خلافت سیاه اموی بودند و این فرصت در همین زمان ـ یعنی مرگ معاویه ـ فراهم گردید و زمینه قیام شیعیان و مخالفان خلافت اموی بر ضد دستگاه فاسد خلافت در آن زمان آماده گردید.
در اواخر سال شصتم هجری که یزید بر تخت خلافت جلوس کرد، ام البنین در شهر مدینه به رغم اینکه سالیان پایانی عمر پر بار خویش را می گذرانید و حدود شصت سالی از
دوران حیاتش سپری می شد، آماده انجام رسالتی مهم و تاریخی ـ ارزشی بود و این رسالت: فرستادن پسران رشید و جانباز خویش در رکاب امام زمان شان ـ حسین بن علی(ع) ـ برای آفرینش حماسه کربلا بود.
ام البنین در این زمان به همراه فرزند ارشد خود ـ عباس ـ و عروس و نوه پسری خویش ـ عبیداللّه ـ در مدینه زندگی می کرد.
سفارش ام البنین به فرزندان در خصوص حمایت از امام
هنگامی که امام حسین(ع) در نتیجه فشار حاکم مدینه، مبنی بر بیعت بی قید و شرط با خلافت ننگین و پلید یزید و احساس ناامنی کردن در شهر مدینه، همچنین فرا رسیدن موسم حج، این شهر را به مقصد مکه ترک کرد، پسران ام البنین به امر مادر و با رغبت و اشتیاق هر چه تمام تر، به عنوان محافظان و حامیان برادر و امام خود، رهسپار مکه شدند.
ام البنین که در این زمان منتظر واکنش و دستور امام زمان خود، نسبت به این اتفاقات بود، پیوسته در جریان اخبار مدینه و واکنش امام قرار می گرفت. هنگامی که امام قصد مکه کرد، پسران خویش را جهت همراهی و
محافظت کردن از امام حسین(ع) و اهل بیت او، به همراه ایشان به مکه فرستاد و خود چونان مردی، سرپرستی تنها عروس و نوه خود در مدینه را به امید برگشتن امام و یارانش از مکه، به عهده گرفت.
شاید اصلی ترین علت عدم همراهی ام البنین با امام حسین(ع)، این بود که این زن، تصور نمی کرد این سفر آغاز سفری موعود باشد که امام و فرزندان او باید به پیشواز آن بروند. ام البنین هرگز تصور اینکه این سفر، برای ادای مسئولیتی توسط امام حسین(ع) باشد نمی نمود.
دلیل دیگر عدم همراهی ام البنین با کاروان شهادت کربلا، مشقت فراوان سفر برای او که پیرزنی شصت و چند ساله بود، است. به علاوه از آنجا که گرما طاقت فرسا بود، به سبب کهولت سن، قادر به همراهی با کاروانیان نبود. وی در مدینه چشم به راه بازگشت کاروان از سفر حج ماند و هرگز اطلاع نداشت که این سفر، آغاز سفر موعود خواهد بود.
در عین حال این شیرزن ولایتمدار، به رغم عدم همراهی با کاروان، به فرزندان خود
بشیر تا ام البنین را شناخت، وی را مخاطب قرار داده، با حالت محزون و گرفته گفت: ام البنین! خبر داری عباس و پسرانت را در کربلا شهید کردند؟
آن بانو گفت:
جان من و تمام فرزندانم فدای پسر فاطمه(س)، از حال امام و مقتدایم چه خبر داری؟
توصیه کرده بود در همه حال، دست از یاری حسین(ع) برنداشته و پیوسته گوش به فرمان فرزند پیامبر و امام بر حق خود باشند.
هجرت عاشقانه از سرزمین خدا تا سرزمین شهادت
از آن طرف امام حسین(ع)، در حین انجام واجبات حج در حرم امن الهی، متوجه گردید محیط حجاز و حتی شهر مکه (که از قرن ها پیش از ظهور اسلام به عنوان مکان و حرم امن الهی به حساب می آمد) حرمت آن در صورت ماندن و توقف امام در آنجا، از طرف یزید و مأموران او شکسته خواهد شد؛ بنابراین امام با عنایت به اینکه ماندن در مکه و حجاز، به مصلحت او و یارانش نخواهد بود و از طرف دیگر اجبار حاکمان و سرسپردگان یزید، جهت اعلان بیعت یا عدم بیعت با خلیفه، ناگزیر به مهاجرت از مکه و منطقه حجاز گردید. از آنجا که از زمان رسیدن به مکه، با نامه های بسیاری از کوفیان، مبنی بر دعوت از امام، برای رفتن به شهر کوفه جهت پذیرش رهبری آنها، در قیام علیه یزید روبه رو گردیده بود، با یاران وفادار، اهل بیت و خانواده خویش و برخی دیگر از افرادی که به طمع منصب، مال و مقام همراه امام شده بودند، راهی کوفه گردید.
نخستین منتظر کاروان کربلا
اگر چه این شیرزن توفیق همراهی با کاروان عاشورا را نیافت، اما همواره فکر و دل وی با کاروان شهادت و امام خویش بود؛ چرا که همه هستیِ زندگانی این پیرزن ـ یعنی چهار فرزند رشید و برومند او، همچنین امام و اهل بیتش ـ همراه کاروان بود. دلشوره و اضطراب ام البنین سبب می شد در هر لحظه و موقعیتی، از تمامی افراد و کاروانیانی که از عراق به مدینه می آمدند، جویای حال کاروان کربلا شود.
سفر کاروان عاشورا، از زمانی که مدینه را به مقصد مکه ترک گفته بودند تا زمانی که بازماندگان به مدینه بازگشتند، حدود سه ماه به طول انجامید.
بشیر، بشارت دهنده ام البنین به شهادت فرزندانش
پس از ورود بشیر بن جذلم به مدینه، به عنوان پیک امام سجاد(ع)، ام البنین جهت کسب اخبار کاروان و حوادث بر آنها رفته، به همراه تنها یادگار عباس، نزد بشیر رفت که در حال انتشار خبر کاروان عاشورا و سرانجام آن، نیز توقف امام سجاد(ع) بر دروازه شهر مدینه بود.
در هنگام آمدنِ این پیرزن به سمت بشیر، جمعیت زیاد زنان و مردان کوفه، با مشاهده او، به احترام از جلویش کنار رفته، بشیر تا نگاهش به این زن بلندبالا، با قامت رشید افتاد، از اطرافیان خود پرسید:
این زن کیست که مردم مدینه اینقدر به او احترام می گذارند؟!
جواب دادند: ام البنین کلابی ـ همسر علی(ع) و مادر عباس ـ است.
بشیر تا ام البنین را شناخت، وی را مخاطب قرار داده، با حالت محزون و گرفته گفت: ام البنین! خبر داری عباس و پسرانت را در کربلا شهید کردند؟
آن بانوی فداکار پس از شنیدن خبر شهادت فرزندان شجاع خود، بدون ذره ای منقلب شدن، همچون کوهی استوار، از بشیر جویای حال امام حسین(ع) گردید و گفت:
جان من و تمام فرزندانم فدای پسر فاطمه(س)، از حال امام و مقتدایم چه خبر داری؟
ام البنین که حتی پس از شنیدن خبر شهادت تمامی فرزندان خود، به عشق سلامتی امام تا آن لحظه خم به ابرو نیاورده بود، وقتی خبر شهادتِ حسین(ع) را به همراه دیگر فرزندان خود شنید، در حالی که زانوان او زیر این بار گرانبها خم می شد، رویش را به طرف مردان و زنان مدینه برگرداند و با حالت غمگینانه ای، آنان را خطاب کرده گفت:
مردم مدینه! پس از شهادت امامم و تمامی پسران رشیدم، از شما می خواهم از این به بعد مرا ام البنین نخوانید؛ چرا که ام البنین یعنی مادر پسران رشید؛ ولی پس از شهادت فرزندم حسین(ع) و دیگر پسران رشیدم، هیچ پسری برای من باقی نمانده است.
عزادار و مرثیه خوان بقیع
تاریخ ها نوشته اند: از آنجا که ام البنین، مرثیه ها را با سوز درونی خاصی، برای مردم مدینه می خواند، اولین مرثیه خوان شهدای کربلا، همین بانوی داغدیده و گرامی بود.
پس از حادثه کربلا و بازگشت بازماندگان کاروان، دیگر هیچ کس ام البنین را شادمان نیافت؛ چرا که پس از رخداد واقعه کربلا و شهادت پسران رشید خود، به یادبود فرزندانش و جهت گریستن به یاد آنان، در گوشه ای از قبرستان بقیع، چهار صورت قبرِ پسرانش را درست کرده بود. روزها به دور از هیاهوی مردم مدینه و در حالی که جامه سیاه بر تن کرده، دست های کوچک یادگارِ عباسش ـ عبیداللّه ـ را در دست داشت، به بقیع می آمد و بر سر قبرها می نشست، آنگاه در حالی که مرثیه های سوزناکی، در رثای فرزندان خود و بخصوص عباس می سرود، در غم فقدان آنها اشک ماتم می ریخت و برایشان عزاداری می کرد.
مورخان و گزارش نویسان نوشته اند: مرثیه هایی که این بانوی داغدیده به هنگام آمدن بر بالای قبر فرزندان و در رثای پسرانش، با سوز درونی می سرود، به قدری سوزناک و دردآور بوده است که حتی دل هر انسان بی رحم و سنگدلی نیز به درد می آمد!
مرثیه هایی که این بانوی داغدیده به هنگام آمدن بر بالای قبر فرزندان و در رثای پسرانش، با سوز درونی می سرود، به قدری سوزناک و دردآور بوده است که حتی دل هر انسان بی رحم و سنگدلی نیز به درد می آمد!
گفته اند حتی مروان حکم ـ حاکم وقت مدینه ـ هر زمان که از کنار قبرستان بقیع عبور می کرد و مرثیه های سوزناک ام البنین را می شنید، بی اختیار لحظه ای می نشست و همراه این مادر داغدیده، گریسته و با او اظهار همدردی می کرد.
«دیگر مرا ام البنین نخوانید و مرا به یاد شیران بیشه نیندازید.»
«پسرانی داشتم که مرا به خاطر وجود آنها «ام البنین» می گفتند،»
«ولی امروز در حالی به سر می برم که دیگر پسرانی برای من نیست.»
«چهار پسری که همچون عقاب های تیزپرواز بودند.»
«با پاره شدن رگ های قلب شان به شهادت رسیدند.»
«نیزه ها به جنگ اعضای بدن آنها آمد، در نتیجه همه آنها به خاک افتادند.»
«ای کاش می دانستم آیا این خبر درست است که گفتند: دست عباس قطع شده است!»
ام البنین در لابه لای ذکر مرثیه، نوحه و سوگواری های خود، از همه بیشتر، از مصیبت هایی که بر سر فرزند ارشد و بزرگوارش ـ عباس ـ آمده بود، یاد می کرد، نیز همراه با یاد کردن از افتخارات و عملکردهای جانانه و شخصیت ذاتی و جوهره وجودی او (که همه آنها را در یاری امام و مقتدای خود به کار می گرفت) چنین می گفت:
«ای کسانی که حمله جانانه فرزندم ـ عباس ـ را بر گله های گوسفند دیدید.»
«نیز به دنبال او فرزندان حیدر را که هر کدام از آنها شیری است که دست از یاری امامش برنمی دارد.»
«باخبر شدم، در حالی بر سر پسرم ضربه وارد کرده اند که او دست در بدن نداشته است.»
«وای بر من که بر سر فرزندم عمود آهنین فرود آمد.»
«اگر شمشیر در دستت می بود، کسی را یارای نزدیک شدن به تو نبود.»
پس از حوادث خونین کربلا، روزها و شب ها خواب و خوراک ام البنین، شیون و گریه و زاری برای پسران از دست رفته اش بود. در همه حال افتخارش این بود که پسرانش در رکاب امام و به فرمان پسر پیامبر به شهادت رسیده اند. او یقین داشت برای این ایثار و از خودگذشتگی، فردای قیامت در مقابل پروردگار، رسول خدا، امیر مؤمنان و فاطمه زهرا(س) روسفید و سربلند خواهد بود.
داستان زندگانی و حیات این شیرزن تاریخ تشیع و پیرو مخلص مکتب علوی، چهار سال و اندی پس از حادثه کربلا، در جمادی الثانی سال 64 هجری به پایان رسید و بدن مطهر ام الشهدای کربلا، در قبرستان بقیع و دور از پاره های تن خود آرمید.
سلام و صلوات خدا بر او باد.
منبع: www.hawzah.net