صورت عزرائیل را دیدم و از او نترسیدم!
داستانهایی آموزنده و شنیدنی نقل مجالس آیت الله العظمی اراکی رحمة الله علیه بود که تعدادی از آنها را در این بخش میآوریم . این داستانها جز در سه-چهار مورد ازکتابی که آیت الله خرازی در دست تألیف و تنظیم دارند نقل شده است:
۱- حضرت آیت الله العظمی آقای اراکی فرمودند: زمانی که میرزای بزرگ شیرازی کتاب نجاة العباد را حاشیه میزدند، برخی از جلسات ایشان هفت ساعت به طول میانجامید و در جلسه، هر یک از فضلا و اصحاب خاص ایشان موظف بود به کتاب معینی رجوع و محتوای آن را در مسأله مربوط مطرح نمایند. ایشان پس ازشنیدن مطالب اصحاب خویش، در پایان، نظر خود را میفرمودند. این کار ادامه داشت تا آن که کار حاشیهنویسی به پایان رسید.
۲- و نیز فرمودند: سبب آشنایی من با مرحوم آقای حاج سیدمحمدتقی خوانساری این بود که مرحوم آقای حاج سیداحمد خوانساری به درس مرحوم آقای حاج شیخ [عبدالکریم حائری] در اراک میآمدند، روزی به من گفتند: من در درس آقا ضیاءالدین عراقی شرکت و با آقای حاج سیدمحمدتقی خوانساری مباحثه میکردم اما مباحثه با ایشان از درس مرحوم آقا ضیاءالدین عراقی مفیدتر بود! (این آقا فعلاً در اسارت انگلیسیها در عراق به سر میبرد.)
این تعریف از مرحوم خوانساری ( ره ) همیشه مد نظر من بود تا این که روزی در درس مرحوم آقای حاج شیخ دیدم آقا سیدی کنار مرحوم حاج شیخ نشسته، بدون این که مغلوب هیبت مرحوم حاج شیخ شود با ایشان بهراحتی صحبت میکند. در صورتی که دیگران، حتی مرحوم آقای حاج سیداحمد خوانساری نمیتوانست با مرحوم حاج شیخ به صورت معمولی صحبت کند. به هر تقدیر، مرحوم آقای حاج سیداحمد خوانساری رو به من کرده و گفتند: آقای حاج سیدمحمدتقی خوانساری همین آقا است.
آن تعریف مرحوم آقای حاج سیداحمد خوانساری از مرحوم آقای حاج سیدمحمدتقی خوانساری سبب شد که با هم رفاقت تامی پیدا کردیم و ایشان هم به من خیلی محبت و لطف داشتند و پیش از آن که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم بیایند، ما سالیانی با هم رفاقت و دوستی داشتیم.
۳- و نیز فرمودند: آیت الله آقای حاج سیداحمد خوانساری در دوران زندگی خیلی سختی کشیده بود. مدتها دل درد داشت، داغ چند فرزند دیده بود، در یک جا نیز سکونت نداشت. مدتی در خوانسار، مدتی در نجف، نه ماه در دزفول و چندسال و چند ماه در اراک و سپس در قم و بعد هم در تهران زندگی میفرمود. با این همه، خدا به ایشان توفیق بزرگی داد که توانست یک دوره فقه استدلالی که خلاصه جواهر و حرفهای دیگر در آن آمده است تألیف نماید.
ایشان در زمان مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری، روزی به من گفت: بیا باهم کتاب حج را مباحثه کنیم. من هم قبول کردم، لذا روزها در مسجدعشقعلی با هم مباحثه حج داشتیم؛ وقتی بحث حج تمام شد، مدتی ایشان را ندیدم تا آن که معلوم شد تنها با شتر به حج رفته است.
موقع مرگشان هم، شنیدهاید صورت ملائکه را مشاهده کرده و فرمودند: من صورت عزرائیل را دیدم و از او نترسیدم و با خود میگفتم: چرا مردم از او میترسند. حضرت عزرائیل علیه السلام را دیدم که رو به من میآید و بعد برگشت و هفت قدم برداشت. فهمیدم که تا هفت روز دیگر بیشتر زنده نیستم.
۴- و نیز فرمودند: من مقید بودم مطالبی را که میشنوم، بنویسم. روزی مرحوم آقای حاج سیداحمد خوانساری به من فرمود: سعی کن خودت اهل فکر شوی. نوشتن حرف این وآن چندان فایدهای ندارد.
من پس از شنیدن گفتار ایشان تا حدودی در نوشتن سست شدم. روزی این مطلب را خدمت استاد حاج شیخ عبدالکریم حائری عرض کردم، ایشان فرمود: نوشتن برای انشراح صدر و باز شدن ذهن خوب است. من گاهی جریان فکری ندارم و فقط عناوین را مینویسم و به دنبال آن «ان قلت» را مینویسم و جواب آن را برای وقت دیگر میگذارم.
لذا من خود کاغذ پارههایی در نزد ایشان دیدم که «ان قلت» در آن بدون «قلت» مانده بود.
۵- استاد بزرگوار حضرت آیت الله العظمی آقای اراکی از مرحوم آیت الله العظمی آقای حاج شیخ عبدالکریم نقل میفرمودند: سالی که در سامرا وبا آمد هرجا مینشستیم صحبت از مردن این و آن بود تا این که مرحوم آقای فشارکی به مرحوم میرزامحمدتقی گفت: شما مرا حاکم عادل میدانید؟ ایشان فرمود: بلی!
بعد گفت: شما حکم حاکم را نافذ میدانید؟
ایشان جواب داد: محل اشکال است.
مرحوم فشارکی فرمود: اشکال داشته باشید یا نه، من مجتهد عادل حکم میکنم که هر شیعه چه مرد و چه زن باید زیارت عاشورا به نیابت مادر گرامی امام زمان علیه السلام بخواند.
مرحوم آقای حاج شیخ فرمود زیارت عاشورا با این حکم ایشان بر همه واجب شد و شیعیان زیارت عاشورا خواندند و از آن تاریخ در سامرا شیعهای به مرض وبا نمرد.
۶- آیت الله آقای مصلحی از پدر بزرگوار خود آیت الله العظمی آقای اراکی و ایشان از مرحوم آیت الله آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری نقل میکردند: مرحوم استاد آقای سیدمحمد فشارکی گفته بودند که در کربلا به درس مرحوم فاضل اردکانی میرفتم. برای اینکه توفیق درک درس بهتری داشته باشد قصد کردم روزعاشورا همراه طایفه طویرجیها عزاداری کنم و به این نیت با طویرجیها همراه شدم؛ در بین راه به کجاوه مرحوم میرزای شیرازی قدس سره رسیدم، تا چشم میرزای شیرازی به من افتاد اشاره فرمودند که نزد ایشان بروم. من نیز جلو رفتم. ایشان پس از جویائی احوالم، مرا برای درس وبحث به سامرا دعوت کردند. من نیز دعوت ایشان را پذیرفته و به سامرا رفتم و از درس ایشان استفاده زیادی کردم. در آنجا متوجه شدم نهایتِ فکرِ فاضل اردکانی، بدایتِ فکرِ مرحوم میرزای شیرازی است.
منبع: یادنامه آیت الله العظمی اراکی (ره)، نوشته: آیت الله رضا استادی، ناشر: انجمن علمی ، فرهنگی و هنری استان مرکزی، ۱۳۷۵