عجیب نبود … که سُم اسبان شان بوی سیب می داد …
عجیب نبود … که سُم اسبان شان بوی سیب می داد …
انگشتان ات را به من قرض بده … برای شمردن زخم های تن ات کم آورده ام. البته یادم نبود که نه انگشتی برایت مانده نه انگشتری …
مدیران و معاونین مدیریت حوزه های علمیه خواهران، مرکز تخصصی معصومیه (علیها سلام) و مدرسه علمیه فاطمیه (علیها سلام) شهرکرد با نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه شهرکرد دیدار نمودند.
حجت الاسلام و المسلمین نکونام:
«سرمایه گذاری در حوزه های علمیه خواهران ، سرمایه گذاری برای تربیت انسان است.»
در این جلسه مدیر حوزه های علمیه خواهران استان چهارمحال و بختیاری، حجت الاسلام و المسلمین رحمانی گزارشی در« چهار حیطه آموزش، پژوهش، فرهنگی و امور ساماندهی و نظارت (به تفکیک) از عملکرد دو ساله مدیریت استان ارائه کردند و فعالیت های انجام شده از سوی مدیریت» را تشریح نمودند.
سپس مدیر مرکز تخصصی معصومیه (علیها سلام) شهرکرد، سرکار خانم رحمتی به ارائه گزارش از «فعالیت های این مرکز، خصوصاً در زمینه جذب اساتید مبرز و تأمین هیئت علمی مورد نیاز این مرکز» پرداختند.
همچنین مدیر مدرسه علمیه فاطمیه (علیها سلام)شهرکرد ، سرکارخانم حامدی گزارشی از« فعالیت های این مدرسه به خصوص فعالیت های فرهنگی-تبلیغی این مدرسه، اعزام حداقل 45 امام جماعت به مدارس سراسر استان و اعزام نیروی مبلغه جهت مراسمات مذهبی در ماه محرم و صفر» را ارائه دادند.
در پایان حجت الاسلام و المسلمین نکونام ضمن تشکر از مدیران و معاونین، رهنمودهایی را در جهت پیشرفت روند علم آموزی و تذهیب، بدین مضمون ایراد فرمودند:
زمینه تربیتی و زمینه توسعه علم و دانش برای خواهران هر چقدر توسعه یابد، سرمایه گذاری برای شکل دادن انسان به سمت کمال است. حرکت و پایه گذاری مهم است و باید نقش عمده داشته باشیم. با همت بلند کارها را دنبال کنیم. خروجی کار ما باید «انسان فاضل، مهذب و آگاه به تمام معنا» باشد و سهل انگاری در امور تحصیلی، آموزشی و …. نداشته باشیم. در مسائل علمی و تربیتی، تساهل و تسامح راه پیدا نکند.
انتظار می رود صدها مجتهده امین در خروجی حوزه ها داشته باشیم و لازمه اش برنامه ریزی همراه دقت و بدون تساهل و تسامح است.
در تاریخ ماندگار شد
روزهاى سال، به طور طبيعى و به خودى خود همه مثل همند؛ اين انسانها هستند، اين ارادهها و مجاهدتهاست كه يك روزى را از ميان روزهاى ديگر برميكشد و آن را مشخص ميكند، متمايز ميكند، متفاوت ميكند و مثل يك پرچمى نگه ميدارد تا راهنماى ديگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فى نفسه با روزهاى ديگر فرقى ندارد؛ اين حسين بن على (عليه السّلام) است كه به اين روز جان ميدهد، معنا ميدهد، او را تا عرش بالا ميبرد؛ اين مجاهدتهاى ياران حسين بن على (عليه السّلام) است كه به اين روز، اين خطورت و اهميت را ميبخشد. روز نوزدهم دى هم همين جور است، روز نهم دىِ امسال هم از همين قبيل است. نهم دى با دهم دى فرقى ندارد؛ اين مردمند كه ناگهان با يك حركت - كه آن حركت برخاسته از همان عواملى است كه نوزدهم دىِ قم را تشكيل داد؛ يعنى برخاسته ى از بصيرت است، از دشمنشناسى است، از وقتشناسى است، از حضور در عرصهى مجاهدانه است - روز نهم دى را هم متمايز ميكنند.
مطمئن باشيد كه روز نهم دىِ امسال هم در تاريخ ماند؛ اين هم يك روز متمايزى شد. شايد به يك معنا بشود گفت كه در شرائط كنونى - كه شرائط غبارآلودگىِ فضاست - اين حركت مردم اهميت مضاعفى داشت؛ كار بزرگى بود. هرچه انسان در اطراف اين قضايا فكر ميكند، دست خداى متعال را، دست قدرت را، روح ولايت را، روح حسين بن على (عليه السّلام) را مىبيند. اين كارها كارهائى نيست كه با ارادهى امثال ما انجام بگيرد؛ اين كار خداست، اين دست قدرت الهى است؛ همان طور كه امام در يك موقعيت حساسى - كه من بارها اين را نقل كردهام - به بنده فرمودند: «من در تمام اين مدت، دست قدرت الهى را در پشت اين قضايا ديدم». درست ديد آن مرد نافذِ بابصيرت، آن مرد خدا.
بيانات در ديدار مردم قم در سالگرد قيام نوزدهم دى ماه 19/10/1388
صفحات: 1· 2
یاسر, پدر عمّار, اهل یمن بود. همراه دو برادرش به مکه آمدند و مقیم آن شهر شدند. یاسر سال ها بعد با سمیّه ازدواج کرد و عمّار, ثمره این ازدواج بود.1
پس از بعثت پیامبر خدا, یاسر و سمیّه از پیشگامان پذیرش اسلام بودند و در آن دوران سخت در مکه, شدیدترین شکنجه ها را به خاطر توحید و مسلمانى تحمل کردند و سرانجام زیر شکنجه هاى طاقت فرساى مشرکان قریش شهید شدند.
عمار, فرزند جوان این دو قهرمان شهید, با قلبى مالامال از عشق به اسلام و حضرت محمد(ص) آن دوران سخت را پشت سر گذاشت و همراه اولین گروه از مسلمانان که به سرپرستى جعفر بن ابى طالب به حبشه هجرت کردند, به آن دیار رفت و پس از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه, به آن حضرت پیوست و همه توان خود را در خدمت به اسلام و قرآن و در رکاب پیامبر اسلام به کار گرفت.2
حضرت محمد(ص) درباره او فرمود: سراپاى عمار را ایمان پر کرده, و ایمان با گوشت و خونش آمیخته است.3 ستایش هاى فراوان پیامبر خدا از عمار یاسر, از او چهره اى دوست داشتنى, الگوى ایمان, اسوه حق و تجسّم ارزش هاى قرآنى ساخته است و این سخن آن حضرت که: عمار, یکى از چهار نفرى است که بهشت, مشتاق آنان است,4 یکى از این گونه سخنان ستایش آمیز است.
عمار یاسر, به عنوان سربازى شجاع و با ایمان در رکاب پیامبر خدا(ص) حضور داشت و در جنگ هاى متعدد, با جان فشانى خود ایمان راستین خویش را نشان مى داد. در جنگ خندق, در حفر خندق پیرامون مدینه براى جلوگیرى از نفوذ دشمن, از فعال ترین نیروهاى مسلمان بود که مورد ستایش پیامبر نیز قرار گرفت.
صفحات: 1· 2
نگاهي به زندگي سياسي - فرهنگي امام موسي بن جعفر (ع)
هفتمين جلوه خورشيد هدايت و وارث ولايت کبري؛ امام موسي کاظم(ع) در هفتمين روز ماه صفر 128 ق. در «ابواء» منطقه اي ميان مکه و مدينه چشم به جهان گشود. دو دهه نخست حياتش را در کنار پدر گذراند و از محضر ارزشمند ايشان علوم و اسرار امامت را آموخت و در همان سنين، شگفتي و تحسين دانشمندان را برانگيخت.
آناني که به توصيف امام کاظم(ع) پرداخته اند، ايشان را عابدترين، زاهدترين، فقيه ترين، بخشنده ترين و کريم النفس ترين مردم روزگار و خلاصه «عبد صالح» خوانده اند.
در دوره فشار حاکمان عباسي، هرگونه اقدام آشکار و برنامه اي که حکومت وقت از آن آگاهي مي يافت، وضع جبهه حق و شيعيان را آشفته مي ساخت، لذا امام هفتم(ع) ادامه برنامه عملي پدر را گرفت و با سياست ويژه اي که نشان از درايت و معنويت آن امام مي داد، به پرتوافشاني پرداخت و شاگردان بسياري را در رشته هاي علوم ديني و فضايل و مکارم اسلامي پرورش داد. گروه زيادي ازعالمان و راويان حديث، پيرامون امام موسي(ع) گرد آمدند و آن حضرت با توانايي بسيار آراي خردمندانه اي در دانشهاي گوناگون ديني ابراز کرد. مجموعه هاي بسيار از احکام اسلامي که در موضوع فقه و حديث و کلام اسلامي تدوين شده، به آن حضرت منسوب است، سيد بن طاووس در اين ارتباط مي نويسد: «ياران و نزديکان امام(ع) در مجلس درس آن بزرگوار حاضر مي شدند و لوحه هاي آبنوس در آستين ها داشتند، هر گاه او سخني مي فرمود يا در موردي نظري ارايه مي داد، به ضبط آن مبادرت مي کردند.»
امام صادق(ع) در تاييد آگاهي هاي علمي و فقهي اين فرزند فرزانه خويش، مي فرمود: «توان علمي او به اندازه اي است که اگر از تمام مضامين قرآني پرسش کني، با علم کافي که دارد، پاسخ قانع کننده اي خواهد داد. او کانون حکمت، معرفت و انديشه است.»
نشر فقه جعفري و اخلاق و تفسير و کلام که از زمان حضرت صادق(ع) و پيش از آن در زمان امام محمد باقر(ع) آغاز و عملي شده بود، در زمان امام موسي کاظم(ع) نيز به پيروي از سيره نياکان بزرگوارش همچنان ادامه داشت، تا مردم بيش از پيش به خط مستقيم امامت و حقايق مکتب جعفري آشنا گردند و اين مشعل فروزان را از وراي اعصار و قرون به آيندگان برسانند. چشمه هاي انديشه امام در عصر اختناق حاکمان عباسي، شيعيان اهل درک، منطق و خرد را بيش از پيش به دور ايشان فراخواند. عظمت علمي و دانش وصف ناپذير امام از يکسوي، گسترش نهضتهاي علوي و افزايش قدرت سياسي بني عباس بويژه در دوران خلافت هارون از ديگر سوي باعث تشديد مراقبت و سخت گيري نسبت به امام کاظم(ع) شد، به گونه اي که هارون درخصوص امام هفتم(ع) مي گفت: از اين مي هراسم که فتنه اي بر پا کند که خونها ريخته شود!؟
چندي نگذشت که سخت گيري نسبت به امام به حدي رسيد که به ندرت کسي مي توانست حتي براي ضروري ترين مسايل و سؤالات فقهي و علمي به خدمت امام(ع) شرفياب شود. با اين حال امام ياراني داشت که در جهان اسلام پراکنده بودند و با ايشان، بخصوص در دوران اقامت در مدينه، تماس داشتند. تلاشهاي تبليغي آنان بر محبوبيت امام بين شيعيان شهرهاي اسلامي افزود و موجب نگراني هارون شد. نفوذ معنوي امام موسي(ع) در دستگاه حاکم به حدي بود که کساني مانند علي بن يقطين صدر اعظم(وزير) دولت عباسي، از دوستداران حضرت موسي بن جعفر(ع) بودند و به دستورات حضرت عمل مي کردند. سخن چينان دستگاه ازعلي بن يقطين نزد هارون سخن ها گفته و بدگويي ها کرده بودند، ولي امام(ع) به وي دستور داد با تقيه در دستگاه هارون بماند و به کمک شيعيان و هواخواهان آل علي(ع) و ترويج مذهب و پيشرفت کار اصحاب حق، همچنان پاي فشارد، بي آنکه دشمن خونخوار را از اين امر آگاهي حاصل شود.
صفحات: 1· 2
عمه، بابایم کجاست؟ اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد، آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است. امّا… امّا او رقیه حسین است و بزرگی را هم از او به ارث برده است. رقیه پس از عاشورا، پدر را از عمه سراغ می گیرد و لحظه ای آرام ندارد، با نگاه های کنجکاوش از هر سو ـ تمام عشقش ـ پدرش را می جوید و سکوتِ عمه، سؤال او را بی جواب می گذارد و او باز هم می پرسد: «عمه، بابایم کجاست؟…» لحظه های بی قرار این جا خرابه های شام، منزل گاه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه می شوند، اما دیگر تاب دوری ندارد. پریشان در جست و جوی پدر است. امشب رقیه، فقط پدر و نوازش های پدر را می خواهد. امشب رقیه علیهاالسلام است و عمه، امشب رقیه علیه السلام است و سر بابا، امشب ملائک آسمان از غم دختر حسین علیه السلام در جوش و خروشند، امشب شب وداع رقیه علیهاالسلام و زینب علیهاالسلام است. او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد می آورد و دستان پر مهر او را احساس می کرد. گل نازدانه پدر رقیه …رقیه نجیب! ای مهتاب شب های الفت حسین! ای مظلوم ترین فریاد خسته! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه! رقیه… رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند. رقیه… رقیه صبور! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد. |
صفحات: 1· 2
صاحب اثر : سيد محمد تقي موحد ابطحي
منبع : پژوهشکده حوزه و دانشگاه
آسيب شناسي وحدت حوزه و دانشگاه فرع بر آسيب شناسي اختصاصي حوزه و آسيب شناسي اختصاصي دانشگاه است. به عبارتي ديگر هر دو نهاد حوزه و دانشگاه در خصوص کارکردهاي اختصاصيشان بايد به تنهايي پاسخگو باشند و مشاهدة کوتاهي در اين زمينه نيازمند آسيب شناسي اختصاصي هر يک از اين دو نهاد ميباشد. براي مثال اگر حوزه در تربيت کمي و کيفي محقق يا مبلغ مشکل دارد، بايد با انجام يک آسيب شناسي کارشناسانه علل و دلايل آن را شناسايي کرده و با انجام اصلاحات در صدد رفع مشکلات برآيد. دانشگاه نيز اگر در حل مشکلات صنعتي و اقتصادي و … ناتوان است به همين طريق بايد به آسيب شناسي و درمان خود بپردازد. هر چند در اينجا بايد اعتراف کرد که هر يک از نهادهاي اجتماعي (از جمله حوزه و دانشگاه) حتي در انجام کارکردهاي اختصاصي خود با ديگر نهادهاي اجتماعي ارتباط و تعامل خواهند داشت، اما اين تعاملات و تداخلات به حدي نيست که وحدت حوزه و دانشگاه و آسيب شناسي آن اهميت چنداني يابد.
اما در مورد کارکردهاي مشترک نهادها يا در جايي که هر يک از نهادها مدعي ايفاي نقش هستند، براي انجام بهينة کارکردها نوعي وحدت يا هماهنگي مورد نياز خواهد بود. در چنين حوزههاي مشترکي وحدت حوزه و دانشگاه معناي واضحي يافته و مشاهدة اختلال در عملکرد چنين حوزههايي نيازمند آسيب شناسي وحدت حوزه و دانشگاه خواهد بود. بر اين اساس اگر آسيب شناسي اختصاصي حوزه و دانشگاه انجام نشده باشد يا اصولاً زمينة مساعدي براي آسيب شناسي هر يک از آنها وجود دارد؟ آيا در آسيب شناسي حوزه و دانشگاه رعايت تعادل و توازن و عدالت صورت گرفته است؟ اگر احساس شود که در اين خصوص به هر طريقي رعايت عدالت نميشود، زمينة وحدت قدري تيره خواهد شد. علي رغم ضرورت و اهميت بسيار آسيب شناسي اختصاصي حوزه و دانشگاه، در حال حاضر از اين بحث عبور کرده و به مسئلة اصلي ميزگرد يعني آسيب شناسي وحدت حوزه و دانشگاه ميپردازيم. براي بحث و بررسي در اين خصوص سؤالات زير قابل طرح است:
اصولاً آيا ضرورتي براي وحدت حوزه و دانشگاه وجود داشته است؟ چرا که اگر ضرورتي براي اين وحدت وجود نداشته باشد، آسيب شناسي وحدت حوزه و دانشگاه نيز معنايي و ضرورتي نخواهد داشت.
وجه ضرورت طرح وحدت حوزه و دانشگاه چه بوده است؟ به عبارت ديگر وحدت حوزه و دانشگاه قرار بوده چه هدفي را محقق سازد؟ چرا که آسيب شناسي در راستاي شناسايي علل و دلايل فاصله از هدف مورد نظر معنا دار خواهد بود.
برفرض اينکه وحدت حوزه و دانشگاه در زمان طرح آن بحثي ضروري بوده اما آيا کماکان آن ضرورت وجود دارد؟ به عبارت ديگر آيا وجه ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه تابعي از شرايط اجتماعي، سياسي، اقتصادي و …. نيست؟ اگر وجه ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه قبل از انقلاب ساقط کردن رژيم استبدادي و در طول دفاع مقدس ………… بوده باشد، ميتوان گفت که اين هدف تا حد زيادي محقق گرديده و حتي اگر محقق نشده باشد و وجه ضرورت وحدت تغيير يافته باشد، باز هم آسيب شناسي معنا و اهميتي نخواهد داشت.
آسيب شناسي وحدت حوزه و دانشگاه وقتي معنا خواهد داشت که وجه ضرورتي براي وحدت اين دو نهاد علمي در جهان کنوني (يعني در برههاي که نظام جمهوري اسلامي ايران قدم در عرصة توسعة علمي، سياسي، اقتصادي نهاده و مدعي توان براي حضور و ايفاي نقش در وادي جهاني شدن است) ارايه گرديده و سپس مسلم شده باشد که وحدت حوزه و دانشگاه جهت تحقق اهداف مورد نظر محقق نگرديده است.
پس در قدم اول بايد جهان معاصر، اهداف و آرمانهاي واقع بينانة نظام جمهوري اسلامي ايران در اين شرايط، نقش و کارکرد حوزه و دانشگاه (مستقلاً) در تحقق اين اهداف و ضرورت وحدت براي رسيدن به اهداف مورد شناسايي قرار گيرد.
پس از عبور از اين مرحله بايد ديد که چه مدلي از وحدت حوزه و دانشگاه ميتواند ما را به آن هدف برساند؟ و چه اجزاء و عناصري در چه جايگاهي از اين مدل قرار خواهند گرفت؟ آيا امکان تحقق خارجي چنين مدلي از وحدت ممکن است؟
در بخش عملياتي و اجرايي اين مسئله بايد ديد متولي رسمي پيگيري اين هدف چه کسي است و چه ارگانهايي بايد براي تحقق وحدت با آن همراهي کنند؟
بر اساس مسايل مطرح شدة فوق ميتوان گفت که يکي از مشکلات طرح وحدت حوزه و دانشگاه در عرصة نظري آن بوده که اين طرح همگام با نيازهاي جديد جامعه (در عرصة ملي و بين المللي) توسعه معنايي و محتوايي نيافته است.
مدل دقيقي از وحدت که از يک طرف قابل تحقق خارجي باشد و از طرف ديگر ما را به اهداف مورد نظر برساند، ارايه نگرديده است. عدهاي با تعاريف حداقلي از وحدت به اموري راضي شدهاند که ما را به اهداف مورد نظر نميرساند و کارآمدي آن در دنياي کنوني جاي حرف دارد. عدهاي هم تعاريف سختگيرانه و افراطياي از وحدت ارايه کردهاند که تحقق عملي وحدت را غير ممکن ساخته است.
مشکل ديگر آن است که متولي رسمياي براي پيگيري تحقق وحدت حوزه و دانشگاه وجود ندارد. اگر هم متولي يا متولياني باشند ملاکي مشخص براي ارزيابيها نيست.
منشا همه گرفتاريهاي يک کشور از دانشگاه است و حوزه هاي علمي، و منشا همه سعادتهاي مادي و معنوي از دانشگاه هست و حوزه هاي علمي . امام خميني (ره)
«تحليل واقعيتها - معني و مفهوم»
مساله وحدت حوزه و دانشگاه از مسائلي است که از ابتداي انقلاب اسلامي و حتي پيش از آن به طرق مختلف در کانون توجه صاحبنظران و مصلحان اين کشور بوده است. اين مدت طولاني بحث و گفتگو، بايد جايي براي ابهام در اولين گام، يعني تشخيص مساله باقي نگذاشته و بلکه انتظار ميرود که بسياري از مسائل عملي مرتبط با اين مقوله نيز حل شده باشد. بدون شک خيزشهاي تاريخي اين ملت، پيشرفتهايي در زمينه حل مشکل که تحت عنوان «وحدت حوزه و دانشگاه» شناخته ميشود، بوجود آورده، و تا حدي نيز به درک صورت مساله کمک کرده است، اما در هر دو جهت تا رسيدن به فضاي مطلوب هنوز فاصله داريم. تاسف بار اين است که در اين سالهاي اخير در هر دو جهت نوعي برگشت و قهقرا ديده مي شود. يعني هم شاهد ابهامآفريني در مورد ماهيت مساله هستيم و هم اقداماتي در جهت دور شدن از وحدت و تعارضآفريني بين حوزه و دانشگاه صورت ميگيرد. ميتوان از اساس در اين مساله ترديد کرد که آيا آنگونه که مشهور و مقبول همگان است، تضاد و تعارضي جدي و وسيع ميان حوزه و دانشگاه بوده است يا نه؟ ما در اصل معتقديم که اگر بر پايه دادههاي عيني داوري کنيم پاسخ منفي خواهد بود. از همان ابتدا عليرغم خواست عدهاي، هرگز حوزه و دانشگاه به صورت همهجانبه معارض و متضاد نبودهاند، بلکه همواره نقاط وصل متعددي داشتهاند و حتي بعضي از پيشروان و بنيانگذاران دانشگاه که داراي سوابق حوزوي بودهاند، اينطور نبوده که از يکي بريده و به ديگري پيوسته باشند و هرگز مساله را اينطور نميديدهاند. اما حقيقت اين است که فضاي حاکم بر روابط اين دو نهاد، غالبا متاثر از افراطيترين ديدگاهها در اين خصوص بوده است، يعني کساني مايل بودهاند با تاسي از غرب و الگوي غربي يک صفبندي قاطع ميان اين دو ايجاد کنند، و حوزه و دانشگاه را متعلق به دو دنياي کاملا متفاوت بدانند که بقاء و رشد يکي در گرو افول و مرگ ديگري است و بالعکس. اين تصوير در عين اينکه در صورت کاملش ما بازاء محصل و واقعي نداشته، اما روند مباحثات و برخوردهاي اين دو را در کليتخود جهت داده است. بدين جهت ما نيز در اين مقال از منظر اين تصوير انتزاعي يا نوع آرماني به مساله نگاه کرده و جدايي حوزه و دانشگاه از يکديگر را مفروض تلقي نمودهايم، و سپس چارهجويي در مورد روند وحدت اين دو را سؤال اصلي بحث قرار دادهايم.اصولا بايد گفت که وزن و قيمت مساله وحدت حوزه و دانشگاه آنگونه که بايد و شايد درک نشده و اختصاص روزي در سال به اين مساله و انجام گفتگوهايي گذرا و نهچندان عميق در اين باب، خود به اندازه کافي در اين زمينه گوياست. اين نوع برخورد، خود حکايت از عدم شناخت کافي از مساله و آثار و نتايج مربوط به آن دارد. بدون شناخت مساله و خطر پيامدهاي تصوير شده، چگونه ميتوان انتظار برخورد جدي با آن داشت؟
صفحات: 1· 2
بیانات در ديدار شركتكنندگان در اجلاس جهانی اساتيد دانشگاههاى جهان اسلام و بيدارى اسلامى
بسماللهالرّحمنالرّحيم
اولاً خوشامد عرض ميكنم به شما مهمانان عزيز، از كشورهاى مختلف، و همچنين به اساتيد عزيز و محترم دانشگاههاى خودمان.
تقريباً از يك سال و نيم پيش تا امروز ديدارها و اجلاسها و نشستهاى متعددى دربارهى بيدارى اسلامى در تهران تشكيل شده، ليكن به نظرم ميرسد كه اجلاس و نشست اساتيد از يك اهميت ويژهاى برخوردار است؛ زيرا ايجاد يك فكر، يك گفتمان، يك جريان فكرى در جامعه، به دست خواص جوامع است؛ به دست انديشمندان جامعه است؛ آنها هستند كه ميتوانند فكر ملتها را به يك سمتى هدايت كنند كه مايهى نجات ملتها شود؛ همچنان كه خداى نخواسته ميتوانند به سمتى ببرند كه مايهى بدبختى و اسارت و تيرهروزى ملتها شود. اين دومى متأسفانه در طول هفتاد هشتاد سال اخير در برخى از كشورها، از جمله در كشور خود ما اتفاق افتاد.
روايتى است از رسول مكرم اسلام، حضرت محمدبنعبدالله، كه ميفرمايد: «لا تصلح عوامّ هذه الأمّة الاّ بخواصّها قيل يا رسولالله و من خواصّها قال العلماء»؛ اول علما را ذكر كرد، بعد چند دستهى ديگر را. بنابراين اساتيد دانشگاه، فرزانگان و نخبگان علمى در هر كشورى ميتوانند سررشتهدار حركت مردم شوند؛ البته به شرط اخلاص، به شرط شجاعت، به شرط نترسيدن از دشمنان. اگر ترس آمد، اگر طمع آمد، اگر غفلت آمد، اگر تنبلى آمد، كار خراب خواهد شد. اگر ترس نبود، شجاعت بود، اگر طمع نبود، اگر غفلت نبود، هوشيارى و بيدارى بود، آن وقت كار درست خواهد شد.
اوائل انقلاب، سى و يكى دو سال قبل از اين، در يك قضيهى بسيار مهمى، من و دو نفر ديگر كه آن روز عضو شوراى انقلاب بوديم، از تهران رفتيم قم خدمت امام - امام آن وقت هنوز در قم بودند، تهران نيامده بودند - تا نظر ايشان را نسبت به آن قضيه و اقدام مهم بپرسيم. وقتى قضيه را براى ايشان شرح داديم، امام رو كردند به ما، گفتند از آمريكا ميترسيد؟ گفتيم نه. گفتند پس برويد اقدام كنيد. ما هم آمديم اقدام كرديم و موفق شديم. اگر ترس آمد، اگر طمع آمد، اگر غفلت آمد، اگر گرايشهاى انحرافى پا در ميان گذاشت، كارها مشكل خواهد شد.
امروز دنيا با يك حادثهى عظيم مواجه است؛ اين حادثهى عظيم عبارت است از بيدارى اسلامى؛ اين يك حقيقت است. ملتهاى مسلمان و امت اسلامى بتدريج بيدار شدهاند. امروز ديگر تسلط بر ملتهاى مسلمان، به آسانىِ بعد از جنگ اول جهانى و در دورانهاى طولانىِ قرن نوزدهم و بيستم ميلادى نيست. امروز اگر مستكبرين عالم بخواهند بر ملتهاى مسلمان مسلط شوند، كار دشوارى دارند. بيدارى وارد امت اسلامى شده و رسوخ و نفوذ كرده است. در بعضى از كشورها هم اين بيدارى به انقلاب تبديل شد و رژيمهاى فاسد و وابسته را تغيير داد. ليكن اين، بخشى از بيدارى اسلامى است؛ همهى بيدارىِ اسلامى نيست. بيدارى اسلامى گسترده است، عميق است.
البته دشمنان از كلمهى «بيدارى اسلامى» ميترسند؛ سعى ميكنند عنوان «بيدارى اسلامى» براى اين حركت عظيم به كار نرود. چرا؟ چون وقتى اسلام در هيئت حقيقى خود، در قوارهى واقعى خود بروز و ظهور پيدا ميكند، تن اينها ميلرزد. اينها از اسلامِ بردهى دلار نميترسند؛ از اسلامِ غرق در فساد و اشرافيگرى نميترسند؛ از اسم اسلامى كه امتداد و انتهائى در عمل و در تودهى مردم نداشته باشد، نميترسند؛ اما از اسلام عمل، اسلام اقدام، اسلام تودهى مردم، اسلام توكل به خدا، اسلام حسن ظن به وعد الهى كه فرمود: «و لينصرنّ الله من ينصره»،(1) ميترسند. وقتى اسم اين اسلام مىآيد، نشانى از اين اسلام پيدا ميشود، مستكبرين عالم به خودشان ميلرزند - «كأنّهم حمر مستنفرة. فرّت من قسورة»(2) - لذا نميخواهند عنوانِ بيدارى اسلامى باشد. ولى ما معتقديم نخير، اين يك بيدارى اسلامى است، بيدارى حقيقى است، و رسوخ پيدا كرده است، امتداد پيدا كرده است، به اين آسانىها هم دشمنان نميتوانند آن را از راه خودش منحرف كنند.
صفحات: 1· 2